اصرار زن عمو برای لو دادن راز رفت و آمد مشکوک پسر جوان
رکنا: روح من هم خبر ندارد. قسم میخورم که اصلا نمیدانم موضوع از چه قرار است. امروز ساعت١٠ صبح، همسرم با گریه و زاری زنگ زد و گفت از کلانتری آمدهاند و میخواهند خانه را بازرسی کنند. بلافاصله مغازه را تعطیل کردم و خودم را رساندم.
ماشین کلانتری١۶ جلوی خانه ما بود. ماموران حکم قضایی داشتند. آنها درمورد موتورسیکلتی که گوشه حیاط ما پارک بود توضیح میخواستند. باورم نمیشد چه میشنوم. مرا به کلانتری آوردند. در اینجا صادقانه توضیح دادم که واقعا نمیدانستم موتورسیکلت سرقتی است. این موتورسیکلت لعنتی را دوسهروز قبل برادرزادهام به خانه ما آورد. میگفت موتور را بدون اجازه پدرش خریده و میخواهد چند روزی آن را امانت در خانه ما بگذارد.
در رودربایستی قرار گرفتهبودم. همسرم میگفت به برادرت زنگ بزن و موضوع را به او خبر بده، اما من نمیخواستم راز برادرزادهام فاش شود. ای کاش موضوع به همینجا ختم میشد. در تحقیقات بعدی پرونده، فهمیدم برادرزادهام و دوست لاابالیاش از این موتورسیکلت سرقتی در زورگیریهای خشن نیز استفاده کردهاند. حسابی گرفتار شدم. بیشتر، از آبرویم میترسیدم. خوشبختانه پلیس Police برادرزادهام را دستگیر کرد.
او اعتراف کرد که موتورسیکلت سرقتی را در خانهام به امانت گذاشتهاست. متاسفانه برادرم و پسرش با همدیگر مثل کارد و پنیر هستند. برادرم چند سال قبل همسرش را طلاق داد. پسرش با نامادری نساخت و به خانه پدرم رفت. این بچه بدون نظارت درست و حسابی و محروم از محبت پدر و مادر بزرگ شد. برادرم نیز از زندگیاش خیری ندید و دوباره همسرش را طلاق داد. اینها همهاش نتیجه غرور بی جاست .برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر