ماجرای پول های گمشده یک زن که زائر امام رضا (ع) بود

زن میانسال در حالی که از شدت خوشحالی سر از پا نمی شناخت و مدام نشانی پول های گم شده اش را تکرار می کرد به کارشناس اجتماعی کلانتری شیرازی مشهد گفت: حدود 15 سال قبل یک بار به همراه همسرم برای پابوسی آقا علی بن موسی الرضا(ع) به مشهد سفر کرده بودم اما سال های بعد هیچ گاه این توفیق نصیبم نشد، چرا که حوادث تلخ و اتفاقات ناخوشایند آرامش زندگی را از من گرفت و روزگارم به بدبختی و تیره روزی گره خورد. حدود 12 سال قبل بود که همسرم به خاطر استعمال زیاد قلیان و سیگار به بیماری قلبی دچار شد اما هیچ گاه بیماری خود را جدی نگرفت تا این که حالش رو به وخامت گذاشت و پزشکان مجبور شدند چندین بار او را عمل کنند. آن زمان برای انجام عمل های جراحی قلب از آمل به تهران می رفتیم. هزینه های سنگین عمل های جراحی موجب شد همه پس انداز و حتی پول فروش منزل مسکونی مان را برای درمان همسرم هزینه کنم .این گونه بود که از نظر مالی در شرایط نامناسبی قرار گرفتیم. این در حالی بود که دیگر به خاطر بیکاری همسرم منبع درآمدی هم نداشتیم از سوی دیگر نیز نمی توانستم هزینه های تحصیل دو دخترم را بپردازم. اما این پایان بدبختی های من نبود. دو سال بعد از این ماجرا همسرم به دلیل سکته قلبی دار فانی را وداع گفت و مرا با دو دختر خردسال تنها گذاشت. من که دیگر از عهده تامین هزینه های سنگین زندگی برنمی آمدم دختر 15 ساله ام را به عقد اولین خواستگارش درآوردم تا از طرف او خیالم راحت شود، اما متاسفانه هنوز 2 ماه از ازدواج آن ها سپری نشده بود که فهمیدم دامادم به موادمخدر صنعتی اعتیاد دارد. حالا دخترم نیز تلاش می کند تا از او طلاق بگیرد در حالی که من از طریق کمک های مردمی و موسسات خیریه روزگار می گذرانم این شرایط موجب شده بود که وضعیت روحی و روانی ام به هم بریزد. همسایگانم که محبت زیادی به من داشتند مقدمات سفر مرا به مشهد فراهم کردند تا بار دیگر بتوانم ضریح مطهر امام را زیارت کنم تا کمی از آلام درونی ام کاسته شود.
وقتی به مشهد رسیدم 5 عدد چک مسافرتی 50 هزار تومانی را داخل کیسه کوچکی کردم و آن را به گردنم آویختم تا بتوانم سوغاتی کوچکی برای همسایگانم تهیه کنم در همین حال که از بازار عبور می کردم گوشی تلفن همراهم زنگ خورد. گوشی را از داخل کیسه کوچک بیرون آوردم و پس از صحبت با یکی از همسایگان دوباره درون کیسه گذاشتم اما وقتی وارد مغازه انگشترفروشی شدم فهمیدم که پول هایم گم شده است. دنیا روی سرم خراب شد و هراسان چند بار مسیری را که آمده بودم طی کردم تا این که چند ساعت بعد اطلاعیه پیدا شدن مقداری پول را بر شیشه مغازه ای دیدم و با دادن نشانی به پیرمرد بازنشسته نظامی به کلانتری آمدیم تا پول هایم را تحویل بگیرم اکنون ... برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی