ماموران پلیس و بازپرس دادسرا در جریان کشف جسد یک مرد قرار گرفتند و راهی آنجا شدند.
کارآگاهان پس از بررسی‌های اولیه دریافتند قربانی بر اثر ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده است. جسد این مرد در صندوق عقب خودرویش پیدا شد. بوی تعفن باعث شک اهالی و تماس آنها با پلیس شد. کارآگاهان با بررسی پلاک خودرو و استعلام از پلیس راهور توانستند هویت مالک آن یا همان مقتول را شناسایی کنند.
اظهارات ضد و نقیض
در ادامه تحقیقات، ماموران پس از شناسایی هویت قربانی،در نخستین اقدام تحقیقات خود را روی همسر او آغاز کرده و او را مورد بازجویی قرار دادند.
زن در بازجویی‌های ابتدایی گفت:همسرم صبح زود برای رفتن به محل کارش از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت. بعد از آن نیز هرچه با تلفن همراهش تماس گرفتم پاسخگو نبود. بشدت نگرانش شدم و همه جا را دنبال او گشتم، ولی پیدایش نکردم. می‌خواستم موضوع را به پلیس اطلاع دهم تا این‌که متوجه شدم ماموران جسد وی را پیدا کردند.
نرگس اظهاراتش ضد و نقیض بود و هر بار ادعای جدیدی مطرح می‌کرد که همین موضوع باعث شد تا کارآگاهان به او مشکوک شوند و بازجویی از او را ادامه دهند تا زمانی که او لب به اعتراف گشود و به قتل همسر خود اعتراف کرد.
او در اعترافاتش به ماموران گفت: «چند سال قبل با همسرم آشنا شدم و پس از مدتی او پیشنهاد ازدواج داد و پای سفره عقد نشستیم. زندگی بدی نداشتیم تا این‌که مدتی قبل با هم به اختلاف خوردیم. بین ما هر روز اختلاف و درگیری بود.»
همان زمان که نرگس از زندگی زناشویی‌اش احساس نارضایتی و فکر می‌کرد به بن‌بست رسیده، با پسری آشنا شد که از دوستی با او حس خوبی داشت. با او صحبت و درد‌دل می‌کرد. کم‌کم به او وابسته و وابستگی‌اش به علاقه تبدیل شد تا جایی که تصمیم گرفت از همسرش جدا شود و با آن پسر جوان ازدواج کند.
او درباره جدایی از همسرش گفت: «دلم می‌خواست جدا شوم، اما فکر طلاق و کنایه‌های اطرافیان آزارم می‌داد. دلم نمی‌خواست نقل مجلس اطرافیانم باشم و در موردم حرف بزنند.

می‌خواستم از طلاق و ازدواج با آن پسر منصرف شوم که نقشه شومی به مخیله‌ام راه یافت و به فکر قتل همسرم افتادم. اگر او را با یک نقشه قبلی می‌کشتم و از مرگش ابراز ناراحتی می‌کردم، کسی نمی‌توانست من را سرزنش کند. بعد هم براحتی با مرد مورد علاقه ام ازدواج می‌کردم.»
نرگس با خود فکر کرد و دید که به‌تنهایی نمی‌تواند نقشه‌اش را عملی کند. توان بدنی همسرش بیشتر از او بود و ناکام می‌ماند. پس باید یک همدست هم برای خود پیدا می‌کرد. در آن زمان هیچ‌کسی به اندازه همان مرد جوان که بتازگی با او دوست شده بود مورد اعتمادش نبود. زمانی که از دوستش خواست به خانه‌اش برود تا با هم نقشه قتل همسرش را اجرا کنند او موافقت خود را اعلام کرد و گفت که می‌تواند روی کمکش حساب کند.
روز قتل
این زن درباره روز حادثه گفت: آن روز دوستم در کمد لباسهای خانه‌ام پنهان شده بود. قرار بود همسرم را با ضربات چاقو بکشیم و همین کار را هم کردیم. بعد از اطمینان از کشته شدن او، جسدش را در صندق عقب پراید همسرم پنهان و خودرو را در محلی خلوت رها کردیم. پس از این اعترافات، همدستش نیز دستگیر شد.

وبگردی