رفت و آمد معنادار خانم مهندس جوان با کارگر پدرش / پسر 22 ساله لو رفت !
رکنا: پیکر بی رمق دختر را درون گودال حاشیه شهر انداختم و بی رحمانه با قطعه سنگی بزرگ ضرباتی بر سرش وارد می کردم. وقتی قطعه سنگ را برای آخرین بار بالا بردم تا ضربه نهایی را به قصد کشتن دختر جوان بر سر او فرود آورم ناگهان ...
این ها بخشی از اظهارات پسر 22 ساله ای است که به اتهام ایراد ضرب و جرح و اقدام به قتل خانم مهندس جوان و با تلاش کارآگاهان دایره جرایم پلیس آگاهی دستگیر شد.
این پسر که کارگر شیرینی فروشی است وقتی مقابل افسر بازجو قرار گرفت در حالی که عنوان می کرد «می خواستم او را بکشم!» به تشریح ماجرای آشنایی خود با دختر جوان پرداخت و گفت: حدود 3 سال قبل من در مغازه شیرینی فروشی پدر آن دختر کار می کردم که با یکدیگر آشنا شدیم و روابط ما صمیمانه تر شد اما زمانی که تصمیم به ازدواج گرفتیم با مخالفت خانواده ها روبه رو شدیم چرا که او 6 سال از من بزرگ تر بود.
بعد از این ماجرا من از شیرینی فروشی آن ها بیرون آمدم و در جای دیگری مشغول کار بودم ولی روابط ما همچنان ادامه داشت این در حالی بود که آن دختر اصرار می کرد باید به خواستگاری اش بروم!!
سماجت او مرا عصبانی کرده بود تا این که تصمیم خطرناکی گرفتم و سعی داشتم برای پایان دادن به این ماجرا او را به قتل برسانم! چرا که او درباره سن خودش به من دروغ گفته بود!!
به همین خاطر روزهای آخر تیر آن دختر 28 ساله را با قرار قبلی به منزلم کشاندم و سپس به حاشیه شهر بردم. آن جا پیکر او را درون چاله ای انداختم که از قبل کنده شده بود و با سنگ ضرباتی را بر سرش وارد می کردم که ناگهان پیرمردی را دیدم که فریادکنان به سمت من میآید.
ترسیدم سنگ را رها کردم و سوار بر خودرو متواری شدم و ...
بنا به این گزارش، دختر جوان هم که پس از چند روز جدال با مرگ، به زندگی دوباره بازگشته بود در تشریح حادثه گفت: آن روز یک لیوان شربت زعفران به من تعارف کرد که پس از نوشیدن آن شربت سرم گیج رفت و دیگر چیزی نفهمیدم زمانی به هوش آمدم که در بیمارستان بستری بودم!
وی در پاسخ به این سوال افسر بازجو که پرسید آن پسر قصد قتل تو را داشته است! با این وجود باز هم به ازدواج با او فکر می کنی؟ دختر جوان گفت: نمی توانم فعلا به این سوال شما پاسخی بدهم!!
پس از اعلام شکایت خانواده دختر 28 ساله ای که در مرکز درمانی بستری بود کارآگاهان دایره جرایم تحقیقات خود را در این باره آغاز کردند. بررسی های مقدماتی نشان می داد که دختر جوان با رسیدن پیرمردی رهگذر از مرگ حتمی نجات یافته است. بنابراین کارآگاهان با پیگیری سرنخ های موجود مرد 65 ساله راشناسایی کردند. آن مرد در حالی که شماره پلاک خودروی متهم را در اختیار داشت گفت: آن روز وقتی از آن جا عبور می کردم دیدم که آن پسر پیکر دختری را داخل گودال انداخت و با سنگ به سر او ضربه می زد وقتی فریاد کشیدم او سنگ را رها کرد و سوار بر خودرو گریخت من هم بلافاصله با مراکز امدادی تماس گرفتم و پیکر نیمه جان دختر جوان را به مرکز درمانی رساندیم.
پس از پی گیری شماره انتظامی خودرو، کارآگاهان جوان 22 ساله را دستگیر و به پلیس آگاهی منتقل کردند که تحقیقات نشان داد همه این وقایع تلخ به خاطر یک آشنایی و ارتباط ناآگاهانه رخ داده است که خانواده ها باید در این زمینه هوشیار باشند و عواقب دوستی های خیابانی را برای فرزندانشان تشریح کنند.
خودش توضیح داده در محل کارخانواده دختر آشنا شده دوستی خیابانی نبوده با هوش
این دوستی خیابانی نبوده دوستی مغا زه ای بوده وچرا این جوان چنین کرده احتمالا مسیله چیزدیگری است وگرنه پسرمجبور نبوده
شانس آورده دختره.طرف داشته قتل انجام میداده.اگه بنده خدا نرسیده بود مرده بود.
والا نمی دونم این چه عشقی بوده که سرانجامش به قتل منتهی میشه.
اینم یه مدلشه.
واقعا آدم به این احمقی من ندیدم !!!!!!!! خب .... جان باهاش ازدواج میکردی وضع مالیت هم خوب میشد دیگه هم احتیاج نبود تا آخر عمرت کارگر اینو اون باشی . هر چند که بقول دوستمون حتما موضوع چیز دیگه ای بوده وگرنه تو این دوره زمونه هیچ آدم عاقلی چنین موقعیتی را از دست نمیده اونم به این روش
جالبه ک ازش پرسیدن بازم دوس داری باهاش ازدواج کنی و اونم گفته در حال حاضر نمیتونم ب این سوالتون ج بدم ینی هنوز دو دله و دوسش داره اگه این پیامم منو ی زمانی خوندی یعنی خاک عالم برسرت کنن احمق خواسته تو رو بکشه ولی هنوزم بهش فک میکنی خاک بر سرت کنن همون حقت بود میمردی دختره شوهر ندیده ...