معرفی مجموعه داستان: «شکار شبانه» / داستان های متنوع

به گزارش رکنا، آدم‌های این مجموعه داستان با بدبینی و خستگی و بی‌رغبتی، روندی را پیش می‌برند که در واقع پیشرفتی نیست، دور خود چرخیدن و همچنان در همان نقطه شروع ماندن است.

درخت پای‌بسته‌ای که ثمر نمی‌دهد

«جیرجیرک‌ها و مجسمه‌ها» داستان افسوس و ناتوانی است. روایتی که از نیستی کسی آغاز می‌شود و ما حالا و در ادامه چگونگی اضمحلالش را می‌بینیم. روند زندگی بهروز که بر‌خلاف نامش بهروزی ندارد، مثل باغچه‌ای در صندوق چوبی است: محدود و ناکافی. بهروز آرزوی داشتن نخلی را دارد که در باغچه کوچکش نمی‌روید. او آرزوی زن داشتن دارد. راوی از عقب‌ماندگی بهروز چیزی نمی‌گوید اما از پیری و چروکیدگی‌اش می‌گوید. مثل میوه‌ای که بر شاخه درختی خشک شود و پایین نیفتد...

رجعت به گذشته ساکت و مغموم

«بازگشت» داستان به‌ یادآوری است. بازگشتی به گذشته است. روایت آن‌قدر در عقبه زندگی مرد می‌گردد که وقتی او به بالای بالین زن می‌رسد، در آن خانه بی‌اسباب، با پولی که زیر بالش زیبا می‌یابد، نمی‌داند چگونه برخورد کند. نمی‌داند حقیقت چیست یا انگار که نمی‌خواهد بداند حقیقت چیست. انگاری تنها حقیقت، آبشار موهایی زیباست که در برابرش روی بالش افتاده. داستان سکوت می‌کند. می‌گذارد که همراه مرد، در تعلیق و خستگی و اندوه و حسرت، تهی از عصبانیت و انتقام و خشم، فقط نظاره کنیم و گذشته را به‌یاد بیاوریم.

کشتن با آداب زندگی

«شکارچی» داستان موقعیت است. دختری باردار و محکوم به مرگ، بهت‌‌زده و پذیرنده، سرنوشتش را به دست مرگی محتوم می‌سپارد. شکارچی کارش را با آداب انجام می‌دهد. شاید تکان‌دهنده‌ترین بخش داستان جایی است که دکتر پیش از آنکه سرنگ را به رگ دست دختر فرو کند، به بخش تزریق، الکل می‌مالد. انگار می‌خواهد بیمار را از عفونت احتمالی مصون بدارد.‌ انگار دارد مریضی را از بیماری می‌رهاند. کشتن با همان آدابی انجام می‌شود که زندگی می‌بخشند.

داستان روندی غافلگیرانه را پیش می‌گیرد. داستان مجال تامل و بهت به خواننده نمی‌دهد و یکدست و بی‌مکث و مداوم پیش می‌رود و چنین قتل حیرت‌آور را با همان زبان و لحنی که داستان را شروع کرده پیش می‌برد.‌

معرفی کتاب شکار شبانه

وقتی قربانی، قربانی می‌گیرد

روایت «بچه مردم» از دهان زنی است که با همسایه ماهی پاک می‌کند و برای پختن آماده می‌سازد و در توجیه و دفاع از خودش حرف می‌زند. پسرش را به پدرشوهرش سپرده و با ابرام آمده. غلظت تعریفی که راوی از ابرام می‌کند و میزان تنفری که از آقا‌بزرگ دارد و بی‌مهری که به فرهاد، پسرش نشان می‌دهد، پوششی است تا عذاب افتاده بر درونش را آرام کند و محبتی را که به پسر خودش نکرده به اسماعیل، پسر شوهرش می‌ورزد. پسر مردم جایگزین پسر خودش شده و او حالا این‌بار سختی عذاب را با محبت کردن به اسماعیل التیام دهد.

روند آماده‌سازی ماهی تا پخته شدن، در جریان روایت، نوعی فاصله‌گذاری است و همچون مفصلی، بخش‌های داستان را به یکدیگر وصل می‌کند. هر بخش از مراحل آماده‌سازی ماهی برای پخت شکلی از شیوه روایتگری زن را بازتاب می‌دهد. انگاری راوی دارد ذهن همسایه را می‌پزد. زن می‌خواهد اتهام‌ها را از خود دور کند...

روایت سرگردانِ گورستان و بیمارستان

«ترانه‌های آبی» داستان مرگ است. ایستادن در برابر چیزی که زندگی را می‌استاند. داستان بیش از آنکه به جنگ بپردازد، به پس داده‌های جنگ می‌نگرد. بیوه‌ زنی، پیوندی میان برادر و اسیر عراقی برقرار می‌کند. انگار می‌خواهد با بهبود جوان چشم آبی، برادرش را از بلا برهاند. برادر می‌میرد و رفتار زن با اسیر عوض می‌شود. زن در میانه به دست آوردن و رها کردن سرگردان است. از دست می‌دهد و پیر می‌شود.

اسب و زمین و تفنگ در ازای وجدان

داستان «شکار شبانه» در این کتاب زبان روایتش را از چشم کودکی بیان می‌کند که شاهد سنگدلی پدرش است. پدر زبان اسب را می‌برد. در اینجا اسب نشانی از وجدان است و اسبِ زبان‌بریده نمی‌تواند شیهه بکشد. داستان روایتی شبانه است و در تاریکی و ظلمت می‌گذرد. به دست آوردن زمین و اسب و تفنگ، در برابر وجدانی که از دست می‌رود. پسر می‌گوید اسب بی‌زبان نمی‌تواند شیهه بکشد و پدر می‌گوید دیگر نمی‌تواند شکار را فراری دهد. در اینجا دو نگاه را می‌بینیم. چشمی که اسب را می‌بیند و چشم دیگری که اسب را نمی‌بیند.

تصویر واژگون شده حقیقت

«پنجشنبه‌های بارانی» روایتش را با بالا رفتن از پله‌ها آغاز می‌کند. پنجشنبه‌ها حلقه دوستان در میکده جمع می‌آید تا خوش باشند. ارسلان، مرموز و بی‌رد، نظر دیگر دوستانش را جلب می‌کند. میکده تصویری بهشتی دارد. بالا رفته و گرم و سرخوشی‌آور. ارسلان از معشوق روایتی را نقل می‌کند که همه اطرافیان خواهانش می‌شوند. توصیفی آزمند و زیبا اما در حقیقت او باید 70 پله بالا آمده را پایین برود. معشوق روی ویلچر است و نقص دارد. تصویر واژگون شده آن حقیقتی که ارسلان می‌خواهد نشان دهد.

منبع: کتاب نیوز