معرفی رمان: شهر موسیقیدان‌های سپید / قرار دادن هنر در کنار جنگ و نسیان

به گزارش رکنا، بختیار علی فرزند زمان خویش است، او جنگ را با پوست و استخوان تجربه کرده، او آوارگی و بی‌خانمانی را خوب می‌شناسد، در کنار همه‌ این آزارها او هنر و فلسفه را نیز خوب آموخته است. قراردادن یکی از ظریف‌ترین متریال‌های جهان یعنی هنر در کنار یکی از پیچیده‌ترین و دهشتناک‌ترین وقایع این کره‌ خاکی یعنی جنگ و نسیان، احتیاج به قلمی دارد که از زمانه‌ خویش عبور کرده باشد، قلمی که پلی باشد بین هنر زنده‌ماندن و هنر در معنای اصیل کلمه. در «شهر موسیقیدان‌های سپید» جنگ در برابر هنر قرار می‌گیرد.

بختیار علی در مقدمه‌ کتاب نیز خود بر این موضوع صحه می‌گذارد و می‌نویسد، رمان «شهر موسیقیدان‌های سپید» بر دو خط اصلی حرکت می‌کند که همانا کشمکش بین جلاد و قربانی است، همراه با کشمکش میان زیبایی و مرگ. در این دو کشمکش، حقیقت انسان بسیار روشن‌تر از هرگونه کشمکش دیگری پدیدار می‌شود. حال اینکه این تقابل در این رمان چگونه بازنمایی می‌شود، مبحثی است که خود نویسنده در مقدمه‌ کتاب به زیبایی به آن اشاره کرده است، از نگاه وی: «بالاترین سطح مقاومت این نیست که انسان در تقابل با جلادها سلاح بردارد و حمله‌ور شود؛ بلکه می‌تواند به محافظت از زیبایی و ارزش‌های والا بپردازد.»

معرفی کتاب شهر موسیقیدان‌های سپید

اورفئوس رمان «شهر موسیقیدان‌های سپید» جلادت کفتر است؛ جلادت از سه مرحله‌ دوزخ عبور می‌کند، مرحله‌ اول آشنایی او با اسحاق زرین‌لب است و زمانی که همه می‌میرند، در این بین جلادت هم می‌میرد، در واقع مرگ جلادت در این مرحله قطعی است، اما او با مرگ خویش به جهان دیگری قدم می‌گذارد، شهر غبارهای زرد، جهان روسپی‌های غمگین، جهانی که در آن جنگ از سوی دیکتاتور در تمامی مناطق گسترش یافته، این مرحله دوم دوزخ است که جلادت از آن عبور می‌کند، در این مرحله نویسنده شهر غبارهای زرد را در حاشیه‌ امنیت خاصی قرار داده، ما اشباحی را در این شهر می‌بینیم که همه بازماندگان جنگ هستند، در واقع در این شهر دیکتاتور و مردانش را در میدان جنگ نمی‌بینیم، آنچه می‌بینیم جنگی است که در ذهنیت کاراکترها وجود دارد، این ذهنیت کاراکترهای داستان است که ما را وسط این جنگ می‌برد.

رمان به لحاظ ساختاری دارای دو راوی است، یکی از راوی‌ها، علی شرفیار و دیگر راوی جلادت کفتر است که خود این تنوع راوی‌ها جذابیت رمان را چند برابر کرده است، هریک از این روایتگران بر قسمت‌هایی از رمان تسلط دارند، هرچند به نظر می‌رسد علی شرفیار بیشتر از جلادت کفتر بر تمامیت رمان اشراف داشته باشد. همچنین غیر از پیرنگ اصلی داستان، ما شاهد چهار پیرنگ دیگر در رمان هستیم که مجموع این چهار پیرنگ داستان اصلی را تشکیل می‌دهد، در هریک از این پیرنگ‌ها مکان زمان و حتی فضا با یکدیگر متفاوت هستند و ما به‌محض عبور از داستان اولی به فضا، زمان و مکان آن بازنمی‌گردیم و در واقع در تک‌تک این چهار پیرنگ این اتفاق می‌افتد. داستان اول آشنایی جلادت کفتر با اسحاق زرین‌لب و سرهنگ قاسم است و ماجراهایی که تا کشته‌شدنشان اتفاق می‌افتد.

داستان دوم حضور جلادت کفتر در شهر غبارهای زرد است و آشنایی با دالیا سراج‌الدین، موسی بابک و باقی ماجراهای آن شهر تا نابودشدن کامل شهر است؛ داستان سوم داستان آشنایی جلادت و سامر بابلی، محاکمه‌ او و شکنجه و در نهایت به صلیب کشیده‌شدن جلادت است؛ داستان چهارم داستانِ «شهر موسیقیدان‌های سپید» و بازگشت جلادت ققنوس به زندگی جاودانه است.

منبع: کتاب نیوز