معرفی کتاب: داستان های شهر جنگی / اتفاقات جنگی در دوران دفاع مقدس

به گزارش رکنا، داستان‌های کوتاه حبیب احمد‌زاده در کتاب «داستان‌های شهر جنگی» برنده‌ بهترین کتاب داستان کوتاه « دفاع مقدس » در سال 1378 و جزء برترین‌های بیست‌سال داستان‌نویسی دفاع مقدس در سال 1379 شده است.

نگاهی کوتاه داریم به «داستان های شهر جنگی» :

پر عقاب

زمزمه‌های یک دیده‌بان ایرانی است؛ با وجودی سراسر انتقام و خون‌خواهی؛ انتقامی که حاصل حمله‌ متجاوز به شهرش و کشته‌ شدن اطرافیانش است.

دیده‌بان سرباز عراقی را از لحظه‌ای که از ماشین پیاده می‌شود و در تیر‌رس خمپاره‌‌‌اش قرار می‌گیرد با دوربین همراهی می‌کند و با او در دل، گفت‌و‌گو می‌کند. او در 9 ثانیه مانده به اصابت خمپاره به «شکار»ش این‌گونه می‌گوید: «گلوله در راه است. تو هم در راهی و به علاوه دوربین من نیز بر نقطه‌ای است که انفجار باید صورت بگیرد. لقاحی که یگانه عاملش انسانی است در آن سوی رودخانه.» اما دیده‌بان موفق به شکار نمی‌شود و منتظر می‌ماند تا نفر بعدی در تیررسش قرار گیرد.

هواپیما

روایت آرزوهای یک کودک و رویاهایش برای به دست آوردن یک هواپیمای اسباب‌بازی. آرزو می‌کند که ای کاش یک ساعت تمام اهل شهر خشکشان می‌زد تا او می‌توانست اسباب‌بازی مورد علاقه‌اش را بدون آنکه کسی بفهمد از ویترین اسباب‌بازی فروشی بردارد. کودک بزرگ می‌شود. سال‌ها بعد روزی از شهری می‌گذرد که تمام اهالی اش بر اثر بمباران شیمیایی در جا خشک شده‌اند...

چتری برای کارگردان

یک بسیجی کارآموز دیده‌بانی که عاشق فیلم‌برداری و فیلم ساختن است؛ سر خود، لودرها و بولدزرها و غلتک‌های جهاد را به کار می‌گیرد تا در پشت خط اول خودی و زیر آتش مستقیم شدید و تیر مستقیم دشمن تپه‌ بزرگی به ارتفاع 15 متر درست کند و ...

آن قدر داستان با واقعیت فاصله دارد که تنها می توان گفت: نمی‌توان هر تخیلی را به عنوان داستان مطرح کرد.

معرفی کتاب داستان های شهر جنگی

سی و نه و یک اسیر

داستان جوانک کم تجربه‌ای که 39 اسیر را برای تحویل به پشت جبهه به او می‌سپرند و از همان ابتدا به او می‌گویند که در صورت احساس خطر «هر اقدامی» را که خودش صلاح دانست؛ می‌تواند انجام دهد.

«تشبیه اسیران جنگی به گوسفند»، «نگرفتن آمار وقت تحویل اسرا»، «نگهداری آنها در انباری مثل گونی‌‌های ردیف شده»، «احساس قدرت بی‌نظیر» و «همه چیز و همه کس را در پنجه‌ تصمیم خود دیدن» و در نهایت تصمیم به «تحقیر» اسیر عراقی تا حدی که خودش را خیس کند و بعد فکر اینکه حالا کف اتوبوس را نجس خواهد کرد، همه و همه دست به دست هم می‌دهند تا چهره‌ای غیر انسانی از یک نوجوان بسیجی به خواننده نشان ‌دهد.

فرار مرد جنگی

مردی عاشق دختری می‌شود و از ابراز عشق شرم می‌کند؛ غافل از اینکه دوست رزمنده‌اش نیز همزمان عاشق دختر است و او در ابراز این عشق پیش دستی می‌کند.... مدتی بعد دختری را که دوست داشت و همسر رفیقش شده بود در پارک می‌بیند در حالی که لباس عزا پوشیده. «همسر» رفیقش از بالای ساختمان نیمه‌سازی سقوط کرده و کشته ‌شده است. در این گفتگوی دو طرفه که حرف‌های زن به گلوله تشبیه شده، اینطور به خواننده القا می‌شود که همسر رفیقش در تمام این مدت دل در گرو عشق او داشته و...

«گلوله‌ی دوم؛ چرا این کار و کردی؟ چرا خودت .... و ادامه حرفش را برید.»

داستانی برای ساخت‌ یک فیلم‌ هندی سه چهار ساعته، که البته قسمتی! از اتفاقاتش در جبهه رخ داده است.

 نامه‌ای به خانواده سعد

داستان، چگونگی نگارش نامه یک رزمنده ایرانی برای خانواده‌ یک کشته عراقی است. نویسنده‌ نامه، سعد را در حالی که به خاطر فرار از جبهه توسط همرزمانش اعدام شده پیدا می‌کند. او را به خاک می‌سپارد و سال‌ها بعد جسد او را در عملیات تفحص پیدا می‌کند. و شرح آنچه در مورد کشته شدن فرزندشان است را برای «تبرئه"‌ خودش از کشتن سعد برای خانواده‌اش در نامه‌ای توصیف می‌کند.

اگر دریاقلی نبود

شرح حماسه‌ «دریاقلی» برای خبردار کردن نیروهای خودی از ورود دشمن است که مسافت زیادی را یک نفس رکاب می‌زند تا خود را به موقع برساند.

ماهیت داستان با داستان‌های دیگر کتاب فرق دارد و به دلیل ساختار ضعیف آن، حق آن است که بگوییم بیشتر یک روایت، متن ادبی یا دکلمه است تا یک داستان کوتاه!

منبع: کتاب نیوز