معرفی کتاب: زنان کارآفرین: کسب و کارهای خرد و بخش غیررسمی در ایران / تمرکز بر دیگریسازی از جهان اسلام
رکنا: رکسانا بهرامیتاش نویسنده کتاب «زنان کارآفرین: کسبوکارهای خرد و بخش غیررسمی در ایران» درباره دغدغه ابتدایی خود از تألیف این کتاب مینویسد: «از یکسو، هدف این کتاب، جلوگیری از افتادن در سفسطه گفتمان غالب غربی است که معمولا زنان ایرانی را قربانی میبیند و اما از سویی دیگر نیز واقعگرابودن در تحقیقات و تلاش برای دقیقبودن در نحوه روششناسیای است که محقق انتخاب میکند». (ص 37)
به گزارش رکنا، نویسنده کتاب « زنان کارآفرین : کسبوکارهای خرد و بخش غیررسمی در ایران» در بررسی موضوعات توسعه مرتبط با زنان، ترکیب کار نظریهپردازان فمینیست پسااستعماری را حائز اهمیت میداند، کسانی که منتقد آن دسته از گفتمانهایی هستند که اسپیواک آنها را به مثابه گرایش «به رهاساختن زنان رنگینپوست از دست مردان رنگینپوست توصیف میکند. بهرامیتاش در اثر پیشین خود نیز نشان داده بود که چگونه کشورهای تازهصنعتیشده نهتنها به دلیل نقش دولت توسعهگرا بلکه همچنین به دلیل نحوه استفاده از زنان به مثابه منبعی انعطافپذیر برای کار ارزان در ساخت کالاهای مصرفی صادراتی رونق یافتهاند. این موضوع در کتاب حاضر نیز بحث میشود.
برخی از سرشناسترین جامعهشناسان و انسانشناسان، توسعه/مدرنیزاسیون/ غربیسازی را نقد کردهاند. سرآمد این مخالفان، آرتورو اسکوبار است. او از نخستین کسانی است که استدلال میکند ادبیات اصلی در مورد توسعه و سخن درباره آن، قوممدارانه و مبتنی بر تجربه و زاویه دید غربی است. اسکوبار ادعا میکند که توسعه بهمثابه یک الگوی خطی و جهانی برای توسعه اقتصادی و اجتماعی که عملا قادر است بر فرهنگها و جوامع مختلفی که مجموعا بهعنوان جهان سوم تفکیک میشود اعمال شود، به لحاظ فرهنگی سوگیری دارد. اسکوبار در استدلالش از ادوارد سعید نقلقول میکند که توسعه بهمثابه یک گفتمان، با سایر گفتمانهای استعماری مانند شرقشناسی همخوانی بسیار دارد. او معتقد است که تفکر انتقادی میتواند درباره قدرتی که گفتمان را شکل میدهد، آگاهی اجتماعی به وجود آورد و همچنین میتواند به جوامع کمک کند تا از توسعه بهسوی حوزهای دیگر حرکت کنند. او درباره جایگزینهای توسعه و رد پارادایم موجود بحث میکند و به جنبشهای اجتماعی ارجحیت میدهد بهعنوان حرکتی که در آن، فضاهای جایگزین را میتوان صورتبندی کرد.
شرقشناسی سعید به نوبه خود تحت تأثیر میشل فوکو بهویژه کتاب باستانشناسی دانش قرار دارد. فوکو دانش غربی را گفتمانی بازتابدهنده قدرت غرب بر بقیه جهان میداند، اینکه چگونه قدرت اقتصادی و سیاسی اروپا و آمریکا به مباحثی برگردانده شدهاند که بهطور ضمنی منعکسکننده برتری غرباند. اگرچه این نوع «دیگریسازی خطابی»، مطالعات و تلاشهای توسعه در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین را تحتالشعاع قرار داده است اما سعید عمدتا بحث خود را به خاورمیانه محدود میکند و میتوان به دیگریسازی آنچه جهان «توسعهنیافته» در نظر گرفته میشود، نقد وارد کرد. در کتاب «زنان کارآفرین» تمرکز بر دیگریسازی از جهان اسلام است.
در دهه 1970 انتشار کتاب استر بوسروپ به نام «زنان و توسعه» نشان داد که توسعه اقتصادی تأثیر معکوسی بر وضعیت زنان داشته است؛ زیرا تقسیم کار در خانواده را تغییر و بار مضاعفی بر دوش زنان قرار داده است. پس از بحران دهه 1970 شمار بیشتری از فمینیستها درباره جنبه منفی توسعه از دیدگاه جنسیتی تحقیق میکردند. استدلال آنها این بود که بازار آزاد و سیاستهای کمینهگرایانه دولت در زمینه برداشتن محدودیتها، آسیبپذیرترین افراد و آنهایی که به مداخله دولت نیاز دارند؛ یعنی زنان و محرومان را در نظر نمیگیرد.
افزون بر آن، بحران بدهی دهه 1980 و تا حدودی 1990 به تحمیل سیاستهای تنظیم ساختاری منجر شد که به کاهش هزینههای اجتماعی منتج شد و بر موقعیت زنان تأثیرات نامطلوبی گذاشت. با کاهش هزینههای دولت در زمینه بهداشت و درمان، کار خانهداری بهمثابه اولین مراقبان خانواده، افزایش یافت. بسیاری از اقتصاددانان فمینیست نشان دادهاند که چگونه کاهش خدمات عمومی این معنی را میدهد که زنان مجبور به صرف زمان بیشتری برای مراقبت از کسانی باشند که به آنها احتیاج دارند. بهعلاوه با خصوصیشدن خدمات عمومی، زنان بسیار بیشتری باید خارج از خانه کار کنند تا هزینههای خدمات عمومی را جبران کنند. به گفته نویسنده در پیش گفتار، نگارش این کتاب دشوار بوده است؛ زیرا بسیاری از تحقیقات مکتوب در باب این موضوع، عمدتا در آسیای جنوبی، آمریکای لاتین و آفریقا (در زمینه کشورهای در حال توسعه) صورت گرفتهاند و جایی برای مطالعات مشابه در فضای آکادمیک ایران تاکنون وجود نداشته است.
بههمیندلیل، حائز اهمیت است که درباره کمبود کار فکری درباره زنان و بخش غیررسمی در ایران تحقیق مفصلی صورت گیرد تا بتواند ادبیات مربوط در این زمینه را غنی کند. این موضوع نهتنها درباره ایران، بلکه در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بهدرستی بررسی نشده و برای بررسی اینکه چرا این موضوع به نقطه کور فضای دانشگاهی تبدیل شده است، از نظر نویسنده باید از بسیاری جهات مراتب جداسازی را مشخص کرد. او نخستین مرتبه جداسازی را تقویم راهی میداند که در آن، گفتمانهای مرتبط با توسعه اقتصادی در کشورهای جهان سوم متولد و مفصلبندی میشوند. دومین مرتبه، سلطه اقتصاد جریان اصلی و نحوه تدوین و اعمال قوانین توسعه از سوی بازیگران بینالمللی توسعه است. سوم، شرقشناسی ضمنی یا صریح (که در فصل 1 توضیح داده میشود) و گرایش به نادیدهگرفتن جهان اسلام در زمانی است که بحث درباره مسائل مربوط به توسعه اقتصادی به میان میآید. چهارم، برخی کاستیها درباره چگونگی شکلگیری گفتمان جنسیت و توسعه است. مرتبه پنجم این امر را در بر میگیرد که در واقع چگونه میتوان مسئله جنسیت در میان قشر کمدرآمد را بدون تحریف محققان دانشگاهی متعصب تحصیلکرده غربی بررسی کرد؛ و آخرین مرتبه جداسازی به چگونگی غلبه بر چالشهای مرتبط با انجام کارهای میدانی در ایران مربوط میشود. نویسنده استفاده از این شش مرحله را به طور تصادفی انجام نداده است؛ بلکه به یک کار تجربی مهم در ساختار شبکههای اجتماعی از سوی مایکل گورویچ بازمیگردد که در سال 1961 منتشر شده است.
او از برخی مباحث گورویچ در زمینه شبکههای اجتماعی که در تحقیقاتش در دانشگاه هاروارد آورده است، بهره میبرد. کتاب سپس درباره نظریههای شبکههای اجتماعی و سرمایه اجتماعی و ارتباط آنها با شبکه تأمین اجتماعی و کاهش فقر بحث میکند. پیش گفتار کتاب به مسائل مربوط به توسعه و نحوه انتقاد از آن و همچنین شرقشناسی ضمنی و صریح این گفتمان بهویژه درباره جهان اسلام میپردازد. موضوعاتی مانند جنسیت و توسعه و نیز مسئله سوگیری آکادمیک در تحقیقات دانشگاهی در غرب، دیگر رئوس بحثشده در پیشگفتار است. پیرو این پسزمینه نظری، فصل اول، زمینهسازی نظریههای سرمایه اجتماعی (شبکه اجتماعی)، کارآفرینی خرد و وامهای اعتباری خرد درباره جنسیت را به دست میدهد. فصل مقدماتی با بحث درباره اهمیت زنان دیگر/فرودست (زنان خانوادههای کمدرآمد) به پایان میرسد.
منبع: کتاب نیوز
ارسال نظر