ردپای ناشیانه رییس باند دزدان جسور! / همه دستگیر شدند!
رکنا: ردپای بزرگی که دزد بدشانس و طمعکار لوازم داخل خودرو برجاگذاشت باعث شد یک گروه از دزدان باسابقه به دام بیفتند. حمید چند سالی بود که اقدام به دزدیدن لوازم داخل خودرو میکرد، دوست داشت هرچه را که داخل خودرو هست بدزدد. اصلا این کار برایش یک نوع تفریح هم شده بود.
به گزارش اختصاصی رکنا، خیلی وقتها به خاطر سرگرمی و تفریح دست به دزدی میزد. در خودروها را که باز میکرد برق شادمانی در چشمانش زده میشد. چقدر ذوق میکرد وقتی که ضبط و وسایل دیگر داخل خودرو را بلند میکرد. بیشتر ساعتهای دزدیاش شده بود بین ساعت 12 تا 2 نیمهشب درست زمانی که همه خواب بودند او بیدار میماند و درست همان زمان که همه در حال دیدن رویایی شیرین بودند، او به رویاهای شیرینش پاسخ میداد. سرقتهای زیادی از داخل خودروها کرده بود ولی آن روز وقتی پای به داخل کوچه گذاشت باور نمیکرد که با یک ماشین مدل بالا روبهرو شود. ماشینی که تا قبل از آن اصلا ندیده بود. از شیشه پنجره داخل خودرو را ورانداز کرد. چقدر زیبا بود. پس باید هر طوری بود روی آن صندلی مینشست. ضبط صوت داخل خودرو خیلی گرانقیمت بود. در خودرو را که باز کرد عرق سردی روی پیشانیاش نشسته بود. روی صندلی که نشست از خوشحالی در پوست خودش نمیگنجید.
چند بار تلاش کرد که ضبط خودرو را از جا درآورد، ولی بیفایده بود. تلاشهایش بعد از چند دقیقه به نتیجه که نرسید، گوشی موبایل را روی صندلی گذاشت اگر دستهایش رها بودند، حتماً راحتتر میتوانست ضبط صوت را از جا بیرون بیاورد. نیم ساعتی با ضبط صوت کلنجار رفته بود تا موفق شده بود آن را از جا درآورد.
احساس خطر شدیدی میکرد. اگر کمی دیگر در ماشین میماند شاید کسی میآمد و به او مشکوک میشد.
آرام از ماشین پیاده شد و در را بست و به سرعت راهی خانه شد. وقتی روی تشک خود خوابید باورش نمیشد که تا این اندازه آرام باشد. بزرگترین سرقت Stealing عمرش را انجام داده بود. ضبط صوتی که در دست داشت حکایت از سرقت بزرگ او داشت. دیگر سری بین سر دزدها برای خودش داشت. هنوز خواب بود که صدای زنگ در حیاط بلند شد. در را که باز کرد جواد را با یک مرد ناشناس دید. جواد یکی از دوستان دزد The Thief او بود. جواد رنگ به چهره نداشت.
ـ چی شده جواد جان؟
جواد تنها نگاهش کرده بود.
وقتی مرد دستهای او را در دست گرفت و دستبند را به دستانش زد فکر کرد که جواد او را فروخته و لو داده است.
با عصبانیت نگاهی به جواد کرد و گفت: آدم فروش!
در کلانتری وقتی دید تمام دوستانش دستگیر شدهاند، هنوز فکر میکرد که جواد همه آنها را فروخته و لو داده است. رئیس کلانتری با لبخند به او گفت: سرنخی که برای ما در ماشین جا گذاشتی آنقدر ارزشمند بود که با آن توانستیم تو و همدستانت را دستگیر کنیم.
تلفن همه را از داخل گوشی موبایل تو که در ماشین جا مانده بود، برداشتیم.
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
سعیده در پارتی شبانه دزد شد
خنده دختر زیبا در هیاهوی مرگ !
سرنوشت تلخ مهسا 18 ساله در دام مرد دروغگو!
این 6 مامور پلیس ایرانی اعدام می شوند؟! + عکس و جزییات
شاهین مزاحم دخترم شد او را کشتم و مادرش را هم در شرکت غافلگیر کردم !
پاسخ دندان شکن محسن رضایی به مشاور ولیعهد ابوظبی / پشیمانی سختی در انتظار اوست
تلاش مهربان ترین مادر و پدر برای خریدن سارا کوچولو!
مرد اعدامی پای طناب دار خندید! / او 6 سال در زندان بود!
44 هزار دلار برای عکسی که یک خبرنگار منتشر کرد
آمریکا: آماده امتیاز دادن به ایران هستیم / درخواست مذاکره با روحانی
صبح خونین اهواز/ در 10 دقیقه تیراندازی تروریست ها چه گذشت !؟ + عکس و فیلم
توالت خانگی جزو شروط ضمن عقد شد
وقوع زلزله ۴.۷ ریشتری در جویبار مازندران +عکس نقشه محل وقوع
گلوله تروریست ها به قفسه سینه آرش کوچولو اصابت کرد + فیلم
تجاوز به عروس های جوان هنگام مشاوره زناشویی در اتاق مشاور + عکس
پدر داماد عاشق عروسش شد و به او تجاوز کرد!
دختر 11 ساله هنگام زایمان در اتاق عمل جان باخت / او بچه نامزد مادرش را در شکم داشت + عکس
ارسال نظر