ابوالفضل پورعرب، سلطان قلب های شکسته | به احترام مردی شبیه باران

 اولین‌ بار توصیف ابوالفضل‌پورعرب را ۲۲سال پیش از یک دانشجوی افاده‌ای سینما شنیدم؛ در حوالی سینما صحرا که پاتوق عصرهای سه‌شنبه تماشای نسخه‌هایی از فیلم‌خانه بود. بعضی‌ها «عروس» افخمی را در جشنواره دیده بودند.

دانشجویی که کارش در ۱۰روز جشنواره صف‌پایی و نقد سرپایی بود در نیمه صف چک کارت با عکس مقابل در سینما به سؤال «بازیگر عروس چطور بود؟» اینطور پاسخ داد: شبیه بازیگرای هندی بود. این توصیف در گوشم ماند تا تابستان. اکران «عروس» رسیده بود. در سینمای آتش ندیده آزادی بعد از فرو دادن کافه گلاسه معروف بوفه شهرقصه در سالن نشسته بودیم. با دوستی که به تنش لباس سبز سیر تازه دوخته شده سربازی در نیروی تازه تاسیس انتظامی بود. لباس فرم نیروی انتظامی شباهت فراوانی به لباس کمیته داشت و در ازدحام دختران مانتو خفاشی و پسران موکرنلی مایه ترس و تیکه بعضی‌ها. اما خاموشی به دادمان رسید و با سه پیش‌پرده همه‌چیز تمام شد. اسم ابوالفضل پورعرب در کادر اسکوپ نعمت فقید با موسیقی عمیق بیات افتاد روی پرده عریض. توصیف آن دوست افاده‌ای زنده شد. پورعرب در عشق کریمی جلز و ولز می‌کرد و برای وصال آتش به دل و سودا به سر داستان فیلم را جلو می‌برد. رومانس «عروس» با قدرت نگاه و شکوه حضور پورعرب راه افتاده بود نه با آن کادیلاک گل زده. برای دوست ما که بالش بالینش کتاب اولریش گرگور و اونو پاتالاس بود، توصیفی بهتر از سرزمین احساس‌های داغ برای قهرمان یک رومانس اخلاق‌مدار بیرون نمی‌آمد. او داشت در ناخودآگاهانه‌ترین شکل ممکن مرا با جوان اول دهه بعد از جنگ آشنا می‌کرد؛ مردی که قرار بود در سودای عشق زمین بخورد و شاید بلند نشود.

نام دهه ۷۰ دوران بازگشت است. سال‌های بازخوانی و بازیابی. روزهای پاسخ به نیازهای فراموش شده. عبور از بزرگراه‌ها و توقف در فرهنگسراها. شب‌های پوشیدن لباس‌هایی تازه رفته پشت شیشه و خواندن روزنامه‌هایی رنگی با عنوان همگرایانه: همشهری. سینما بخش مهمی از این تعویض‌ها و تغییرها بود. همه‌چیزی در سردرها به چشم شهروندان می‌ریخت. صحنه‌های اکشن‌ها با «افعی» فانتزی شدند و کمدی‌ها با شوخی‌های «مرد عوضی» عوض. کلاه قرمزی سینمای کودک را هل داد و حاج کاظم، سینمای جنگ را تکان. از عروس تا شوکران، از ابوالفضل پورعرب تا فریبرز عرب‌نیا، از نیکی کریمی تا هدیه تهرانی، از فیلمسازی‌ در حوزه تا نطق در مجلس. اینها تاریخ ۱۰سالی بود که پورعرب با صورت آلنی و صیرت دلونی در برخی فیلم‌ها با صدای خسروشاهی جوان اولش بود. سودازده و عاشق‌پیشه که می‌خواست برای دلش کاری بکند. دلی که سالم نبود.

ابوالفضل پورعرب

جوان‌اول دهه ۷۰ متناسب با نیازهای نوجوانانی که صدای شکستن دیوار صوتی در خاطراتشان بود، نماینده دل‌شکستگان بود. تتمه زمانی فرا رسیده بود که تجربه سینمای عاشقانه‌اش با «خواستگاری» هادی اسلامی کهنسال از ثریا قاسمی میانسال رقم خورده بود. وقتی بهروز افخمی در چارچوب تاریک صحنه تالار چارسو جوان ۲۹ساله اهل شهرری را دید که تلاش می‌کند صحنه را به‌دست بگیرد، همه‌چیز برای حلول دوران تازه در سینمای ایران مهیا شد. تحویل سینمای وضعیت قرمز به وضعیت سفید؛ به رنگ گل‌های چسبیده به ماشین و لباس عروس.

دوران اوج بازیگری ابوالفضل پورعرب دستاورد تسهیل بروز عواطف است. برای نسلی که بزرگ‌ترین گرفت و گیرش، گم شدن عواطف بود. تحلیل موفقیت فیلم‌های پورعرب هم در یک ترکیب دهه هفتادی خلاصه می‌شود: جشن عاطفه‌ها. در ۲۸فیلمی که پورعرب بین «عروس» و «تیک» بازی کرد، او قهرمان شکست عاطفی باقی ماند. چه در «نیش» و چه در «نرگس». او ملات کافی برای بالا بردن دیوار شکست عاطفی در سینمای نیازمند به عبور از خشونت تهیه ‌کرد. عبوری که هنوز عابرانش اعتماد به نفس کاربردن صفت فاتحانه و سرخوشانه برایشان مقدور نبود. عامل جدایی‌افکن زبانه می‌کشید. پایان رابطه دو چیز بیشتر نبود یا فاجعه یا خاطره. در حاشیه بزرگراه‌ها جایی که «آفاق» تصادف می‌کرد و در اتاق متروک مسافرخانه‌ها که عشق «بزرگ» تمام می‌شد.

۳ دهه بعد قرار است ابوالفضل پورعرب با هیأتی شکسته‌تر از همیشه، همیشه زخمی در «دست‌های‌آلوده» بالای صحنه برود و تشویق شود. او برای «مردی شبیه باران» سیمرغ به خانه برده بود و حالا دومی را برای تاج و تخت سلطانی قلب‌های شکسته در دوران سپری شده تحفه می‌گیرد. مبارک است.

وبگردی