عجیب ترین اتفاق برای بهروز وثوقی در اصفهان ! / تن به خفت ندادم ! + عکس ها

بهروز وثوقی تعریف می‌کند: «داستان فیلم در کشور افغانستان رخ می‌دهد ولی چون محصول مشترک ایران و آمریکا بود فیلم در ایران و بیابان‌های اطراف اصفهان و بوشهر جلوی دوربین رفت.

من نقش سرهنگ نصرالله را بازی می‌کردم و آنتونی کوئین که نقش اول فیلم را داشت در نقش رئیس یک قبیله بود.

خانمی هم بود بنام پاکروان که در فیلم نقش همسر مرا داشت و جیمز فارگو ایشان را از آمریکا با خود آورده بود. بعدها که مقیم آمریکا شدم فهمیدم این خانم کارش گویندگیست و در مدیاهای ایرانی کار می‌کند»

صمیمیت

بهروز وثوقی در ادامه توضیح می‌دهد: «با آنتونی کوئین خیلی زود صمیمی شدم و یک دوستی خوب بین ما شکل گرفت… دراصفهان یک روز آنتونی کوئین از من خواست تا با او به دوچرخه سواری بروم…

دو دوچرخه تهیه کردیم و راه افتادیم. یک عده از جوانان اصفهان که مرا شناخته بودند دورمان را گرفتند و شروع کردن برای من دست زدن و هورا کشیدن. 

آنتونی کوئین نمی‌دانم چرا خیلی ناراحت شد، شاید توقع داشت در ایران آن زمان شناخته شده‌تر باشد؛ البته آن زمان هنوز فیلم‌هایی چون فرستاده و عمر مختار ساخته و اکران نشده بود و مردم کمتر اورا می‌شناختند… 

بعد از ساختن این دو فیلم بود که آنتونی کوئین در بین مسلمانان خیلی مشهور و محبوب شد. خلاصه وقتی برگشتیم هتل به من گفت از فردا خودم تنها می‌روم دوچرخه سواری و دیگر لازم نیست تو بیایی.» 

اعتراض آنتونی کوئین

وثوقی در خاطره‌ای دیگر از اعتراض آنتونی کوئین به فیلمنامه کاروان‌ها می‌گوید: «در انتهای داستان اول فیلم کاروان‌ها قرار بود رئیس قبیله که نقشش را آنتونی باز می‌کرد درجنگ با ارتش کشته شود. 

آنتونی با پایان داستان موافق نبود و می‌گفت طرفدارانم دوست ندارند من درفیلم‌ها کشته شوم و باید داستان عوض شود. درنهایت قرار شد کارگردان و دیگر عوامل فیلم یک جلسه مشورتی بگذارند تا تصمیم گیری شود. 

آن زمان‌ها چون زبان انگلیسی من خوب نبود مترجمی برایم گرفته بودند که دیالوگ‌های فیلم که به زبان انگلیسی بود را با من کار می‌کرد و من هم بعد از حفظ کردن می‌رفتم جلوی دوربین.» 

بهروز وثوقی

جلسه مشورتی

وی در ادامه توضیح می‌دهد: «جلسه مشورتی شروع شد تا تصمیم بگیرند که از چهار بازیگر اصلی فیلم کدام یک درآخر کشته شوند. 

آنتونی کوئین، من، مایکل سارازین که نقش مامور فرستاده آمریکا را بازی می‌کرد یا جنیفر اونیل که بازیگر نقش اول زن فیلم بود. 

آنتونی کوئین با اینکه قبل از آمدن به ایران سناریو را خوانده بود و قبول کرده بود زد زیر همه چیز و باز تکرار کرد که من به هیچ عنوان حاضر نیستم در انت‌ها کشته شوم. 

مایکل سارازین هم که می‌گفت من نماینده دولت آمریکا هستم و اصلا صورت خوشی ندارد در فیلم کشته شوم و قبول نمی‌کرد. کارگردان گفت پس جنیفر را بکشیم. 

ساعت‌ها بحث و گفتگو به درازا کشید و همه به این نتیجه رسیدند که اگر جنیفر در پایان فیلم کشته شود فیلم بی‌معنی می‌شود و امکان این کار نیست. 

خلاصه ساعت‌ها بحث کی را بکشیم کی را نکشیم همه را کلافه کرده بود. ناگهان آنتونی کوئین که حسابی خسته و کلافه شده بود از کوره در رفت و با عصبانیت گفت: اصلا گور پدر سرهنگ نصرالله، او را می‌کشیم (البته گور پدر نگفت و از کلمه رکیک و معروفی که ورد زبان آمریکایی هاست و با حرف F. . k شروع می‌شود استفاده کرد). 

یک دفعه به من خیلی برخورد، فکر کردم من رو میگه، به هرحال من نقش سرهنگ نصرالله را بازی می‌کردم. 

بلند شدم نگاه تندی بهش کردم و گفتم خودتی. بعد هم در را محکم کوبیدم به هم و از جلسه یک راست رفتم فرودگاه و راهی تهران شدم.» 

قهر بهروز وثوقی

وثوقی در ادامه می‌گوید: 

«بعدازجلسه گویا می‌روند هتل دنبالم و می‌فهمند به تهران برگشته ام. زنگ زدند تهران به دکتر بوشهری و ایشان برای پادرمیانی آمد پیش من. 

گفتم مگه این آقا سناریو را اول نخونده و امضا نکرده؟ الان حق نداره دبه کنه و بزنه زیرش. دکتر بوشهری هرطوری بود راضیم کرد و فردای آن روز با هواپیمای شخصی خودش مرا دوباره به اصفهان برگرداند. 

فیلم خیلی فیلم پرخرجی بود و یک گروه صدوپنجاه نفره درگیرش بودند، قهرکردن و برگشتن من به تهران باعث تعطیلی فیلمبرداری و ضرر مادی زیادی به تهیه کننده شده بود.» 

بهروز وثوقی

برگشت

«در رستوران هتل شاه عباس با دیگر عوامل فیلم نشسته بودم ولی آنتونی کوئین نبود. همینطور که مشغول حرف زدن بودیم یک نفر از پشت سر بغلم کرد و صورتش را به صورتم چسباند. 

برگشتم دیدم آنتونی کوئین است. سلام کرد و گفت: پسرم پاشو بریم می‌خوام کمی باهم گپ بزنیم. رفتیم داخل حیاط هتل شاه عباس و شروع کردیم به قدم زدن. 

آنتونی کوئین همانطور که دستش را انداخته بود گردنم خیلی مهربانانه گفت: ببین پسرم، من اگر حرفی می‌زنم و نظری می‌دم به نفع فیلمه و به منفعت فیلم که باشه یعنی به نفع همه ماست. 

باورکن به خاطر خودم نیست. مطمئن هستم که اگر در انتهای فیلم من کشته شوم یا بمیرم امریکایی‌ها خوششان نمی‌آید و فیلم فروش نمی‌کند. من فقط به فکر فیلم هستم نه خودم. 

ضمنا من اگر اون کلمه F…k استفاده کردم منظورم تو نبودی و خطاب من به کاراکتری بود که تو در فیلم بازی می‌کنی، ضمنا ما امریکایی‌ها از این کلمه زیاد استفاده می‌کنیم و اصلا قصد توهین نداشتم. 

اگر ازمن دلخوری و اینقدر حساسی که این کلمه من تو را آزار داده من ازت معذرت می‌خوام.» 

«خلاصه آشتی کردیم و برگشتیم داخل رستوران هتل. البته درنهایت تن به کشته شدن درفیلم ندادم و گفتم من هم نماینده یک قوم و ملتم و آن‌ها هم دوست ندارند من قربانی این داستان باشم و جنیفراونیل کشته شد». 

خاطره بازیگر دیگر

بابک والی، دیگر بازیگر فیلم کاروان‌ها با اشاره به آشنایی خود با بازیگرانی چون مایکل سارازین، کریستوفر لی و جنیفر اونیل، درباره نحوه راهیابی خود برای ایفای نقش در این فیلم سینمایی گفت: 

«در مهمانسرای شاه‌عباسی در آمادگاه در رستوران شوهرخواهرم کار می‌کردم. دستیار آنتونی کوئین به مهمانسرا آمد تا غذا بخورد که وقتی من را که در آن زمان تئاتر بازی می‌کردم و موهای بلندی هم داشتم دید، از من خواست در این فیلم بازی کنم.» 

والی افزود: «ساعت ۶ صبح روز آفیش دنبالم آمدند و به سمت بیابان راه افتادیم. در ابتدا گمان می‌کردم ساواکی‌ها من را به بهانه بازی با خود به بیابان آورده‌اند که وقتی وارد یک آبادی شدیم برای گریم و تست لباس رفتم تا بازی کنم». 

«در حضور آنتونی کوئین قراردادی در محل لوکیشن و برای روزی هزار تومان دستمزد نوشته شد. در مجموع برای بازی در فیلم ۶ هزار تومان دستمزد گرفتم که در آن زمان پول بسیار زیادی بود. فکرش را هم نمی‌کردم با یکی از بزرگان سینمای جهان در کشورم بازی کنم.»