این مطلب از گروه وب گردی است و تنها جنبه سرگرمی دارد.
این موجود بد ذاتترین شکارچی ایران است
درندهخوی، حیلهگر و اهریمن؛ این صفات برای ما انگار با ذات گرگها عجین شده. در ایران، کمتر داستانی میتوان یافت که در آن نقش گرگ مثبت باشد. معمولا باورها به سمت تندخویی و درندگی این گوشتخوار میرود و همین شده دستمایه ترس یا تنفر از آن، بهخصوص در مناطقی که دامپروری در آنجا رونق دارد.
همشهری آنلاین: گرچه روزگاری گرگ ها در ایران کمتر به حریم انسان نزدیک میشدند، اما این روزها حمله آنها به گله دامدارها از سر گرسنگی بسیار زیاد شده. گرگ همواره برای انسان موجودی پرابهت بوده و صدای زوزهاش از معروفترین و ترسآورترین صداهای طبیعت بوده است.
این حس البته به نوع زندگی، نحوه شکار و رفتار این جانور هم مربوط است. گرگها شکارگرانی ماهرند که وقتی بهصورت گروهی به گلهای حمله میکنند، برنامه همهچیز را از قبل برای خود مشخص کردهاند. بیدلیل نیست که گرگها برای انسان همواره نمادی از خشونت بودهاند.
گونهای از این جانوران گوشتخوار به نام گرگ خاکستری، در بیشتر مناطق ایران زندگی میکنند و بسیاری از روستاییان بارها درندهخویی آنها را از نزدیک دیدهاند. همانطور که گرگها هم بیرحمی انسانها را به دفعات دیدهاند، بیرحمی حتی در کشتن تولههای آنان که نمونههایش را در همین مطلب میخوانید.
تعارض انسان و گرگ موضوعی قدیمی است اما نه به این شدت که امروزه پیش آمده؛ جمعیت افزایش یافته، شهرها بزرگ شده و بسیاری از مراتع و شکارگاهها زیر دست انسانها افتاده. قوچ و کل و بز و آهو و دیگر سُمداران که غذای اصلی گرگها هستند، طعمه انسانها میشوند و گرگهای گرسنه ناگزیرند با شرایط جدید سازگار شوند و از پس عوامل محدودکننده مثل گسترش دامداریها و تخریب زیستگاهها بر آیند. همین است که گرگها رو به دامهای اهلی آوردهاند، شکاری، آماده و البته دردسرساز؛ دردسری به بزرگی همان تعارض قدیمی انسان و گرگ.
دلیل اصلی کاهش شدید جمعیت گرگها در سالهای اخیر و افزایش شکار شدن آنها همین است. تا جایی که در بخشهای گستردهای از اروپا و شمال آمریکا گرگها بهعنوان گونههای در معرض خطر انقراض معرفی شدهاند. توسعه بیرویه، تلهگذاری، شکار، تعقیب با موتورسیکلت و استفاده از طعمههای مسموم از مهمترین عوامل کاهش شدید جمعیت گرگها در اکثر زیستگاهها است. مشکلی که بوم شناسان و جانورشناسان را بر آن داشته تا گرگها را بار دیگر احیا کنند. گرگها در جایجای سرزمین پهناور ما جولان میدهند و شکارگران دیرینه ایران هستند.
شکارگران خاکستری
ترس و تنفر؛ حس مشترکی که از گرگها در بیشتر فرهنگها وجود دارد. در اوستا برای موقعیتهای دشوار از مثل «گله گرگزده» استفاده میشود. در متون پهلوی هم «گرگ» آفریده اهریمن است و در بسیاری از روستاها و قبایل سراسر جهان شکار گرگ و آوردن سر آن نشان قدرت و شجاعت بوده و هست؛ رسمی که در ایران آن را «کلهگرگی» مینامند. در متون داستانی قدیمی روسیه و هند و آمریکا هم میتوان این موضوع را دید؛ انسانهای گرگنمایی که روح شیطان در آنها دمیده شده و شبها انسانهای بیدفاع را شکار میکنند. از داستانها و باورهای ملل دیگر گرفته تا همین داستان «شنگول و منگول» خودمان، همه نشان از ذهنیت حیلهگری و بدذاتی گرگ دارد. فارغ از اینکه «نیش عقرب نه از ره کین است، اقتضای طبیعتش این است.»
آنها که حرفهایترند، مثل کارشناسان حیاتوحش یا محلیها، حضور گرگها را از روی جای پایشان هم میشناسند. دستهای پنج انگشتی و پاهای چهار انگشتی، نشانه خوبی روی خاک نرم یا برف میگذارد. گرگهای خاکستری با نام علمی Canis lupus pallipes پنجهرو هستند و ناخنهای بلند، کلفت و جمعنشدنیشان میتواند بلای جان خیلی از سمداران باشند. گرگهای ایران با قامت ۶۶ تا ۸۱ سانتیمتر و طول بدن ۱۲۰ تا ۱۶۰ سانتیمتر (از نوک بینی تا قاعده دم) کمی از خویشاوندان اروپایی و آمریکاییشان کوچکترند و وزنشان به حدود ۶۰ کیلوگرم میرسد.
اما مثل آنها عمری طولانی دارند و بدنشان از موهای زبر و خشنی به نام موهای محافظ پوشیده شده. غیر از گونه خاصی از گرگها که یکپارچه سفیدند، بقیه معمولا موهایی به رنگ خاکستری، قهوهای، سیاه یا ترکیبی از آنها دارند که نوع آخر معمولا نتیجه جفتگیری گرگ با سگ یا شغال است.
تولهها هم که سیاه هستند، هرچه بیشتر پا به سن میگذارند رنگشان بیشتر به خاکستری و نقرهای میکشد و اواخر عمر هم کهولت سن، گرسنگی و ضعف، موهایشان را سفید میکند. معدود گرگهای سیاهی هم که در ایران دیده شدهاند، حاصل جفتگیری گرگ و سگ در گذشتههای دورند.
سری پهن، گردن کلفت، چشمان مورب و دم ۴۰ تا ۵۰ سانتیمتری که قدری افتاده و صاف است؛ اینها بارزترین خصوصیات ظاهری گرگ است. کارآمدترین اسلحه گرگ، همان پوزه بیضیشکلی است که به ۴۲ دندان قوی، با قدرت خردکنندگی ۱۷۵ کیلوگرم بر سانتیمترمربع مسلح شده است. داشتن ابزار شکاری اینچنین قوی، زندگی در شرایط و زیستگاههای مختلف را برای گرگها ممکن ساخته است.
سازگار و درنده
کوهپایه، کوه، دشت یا جنگل، فرقی نمیکند. همین که غذایی برای خوردن باشد، سر و کله گرگها هم پیدا میشود. البته بدیهی است طعمه بیشتر، به معنای شکارچی بیشتر خواهد بود. برای همین هم روزگاری بیشترین پراکنش را در جهان داشتند. هرچند امروز به خاطر شکار و مرگومیر، وسعت پراکندگیشان کمتر از یکسوم گذشته است. در قاره آسیا هم بیشتر کشورها، از جمله بخشهای وسیعی از ایران محل زندگی گرگهاست. تفاوت در خصوصیات ظاهری، نتیجه ناگزیر این پراکنش وسیع است. طوریکه گرگهای مناطق استپ و گرم و خشک سبکترند، گرگهای عربی و مناطق مرکزی ایران کممو و لاغرترند و گرگهای شمال اروپا و آمریکا بزرگجثه و قویترند. البته چون در ایران هنوز مطالعه دقیقی روی اندازه گرگها و وزنشان انجام نشده، نمیتوان ادعا کرد دقیقا در کدام مناطق جثه گرگها بزرگتر است.
البته گزارشهایی مبنی بر بزرگ بودن جثه گرگهای استانهای غربی و آذربایجان وجود دارد که معتبر نیستند. به هر حال حضور انسان برای گرگها زیاد خوشایند نیست. در گذشته گرگها همواره دوری از انسان را ترجیح میدادند، عادتی که این روزها به نظر میرسد دیگر از بین رفته است.
حضور شکارچیان قدرتمند دیگر مثل پلنگ هم در دور شدن گرگها بیتاثیر نیست. هرچند اگر به صورت گروهی باشند، حتی میتوانند طعمه پلنگ را از دستش درآورند. این اتفاق سال گذشته در پارکملی گلستان، در استان گلستان، بین یک پلنگ و پنج گرگ دیده شد.
«شَله گرگ (گرگ شَل) شبی هفت مرتع پا میزنه (میپیماید)، چه برسه که سالم باشه.» خستگیناپذیری و سماجت گرگ، بیشک در رواج این ضربالمثل مازندرانی دخیل بوده. گرگها تا روزی ۴۸ کیلومتر را هم به دنبال غذا میپیمایند. هرچند شکارهای ساده مثل دامهای اهلی برایشان خوشایندتر است اما اگر لازم باشد، با سرعت ۶۴ کیلومتر بر ساعت میتوانند دوندگانی مثل آهو را هم شکار کنند. به هرحال باید ۵/۲ کیلوگرم گوشت موردنیازشان تامین شود تا دو، سه روزی را بتوانند بدون غذا سر کنند. اگر این مدت طولانی شود و گرگ گرسنه بماند، حتی تا ده کیلوگرم هم میتواند تغذیه کند.
طعمههای بزرگ میتوانند مقدار گوشت موردنیاز گرگها را فراهم کنند ولی در عین حال شکار آنها سخت است و از هر ده بار تلاش، تنها یکبار موفقیتآمیز است؛ مثلا در پارک ملی توران در سمنان، دو گرگ به یک دسته گورخر ایرانی حمله کرده بودند ولی پس از کمی کشمکش بدون موفقیت نظارهگر فرار گورها شده بودند.
از این رو، گرگها بهخصوص در زمستان به صورت گروهی اقدام به شکار میکنند. آهو، قوچ، کل، بز و انواع گوزنها، مطلوبترین غذاهای گرگ هستند. گرگها اصلا با گرسنگی میانه خوبی ندارند و در این شرایط، از پستانداران کوچک، پرندگان، حشرات، بیمهرگان، زبالهها و لاشه حیوانات هم نمیگذرند. حتی مواردی از گیاهخواری آنها هم مشاهده شده. مثل هندوانهخواری در آذربایجان و قمیشلوی اصفهان و انگورخواری در لرستان. در پناهگاه حیاتوحش میاندشت خراسان و پارکملی کویر گرمسار گرگها، شترهای تازه به دنیا آمده که معمولا با نام «هاشی» شناخته میشوند را شکار میکنند. در پارکملی کلاه قاضی در اصفهان هم دیده شده که گرگها به سگهای ولگرد حمله کرده و یکی از آنها را شکار کردند.
هوا که سرد میشود، غدد فوق کلیوی هم آدرنالین بیشتری ترشح میکنند. همین میشود دلیل تندخویی و درندگی بیشتر گرگها. برای همین هم گاهی که به یک گله حمله میکنند، خیلی بیشتر از نیاز خوراکیشان، از آنها میکُشند یا جراحتهای شدیدی وارد میکنند. بهار اما اوج شکارگری گرگهاست؛ فصلی که تولهها به دنیا آمدهاند و بیش از هر وقت دیگری به غذا نیاز دارند. زندگی گرگها سرشار از نکات ظریف و جالب است. یکی از شگفتیهای زندگی آنها، تعاملات اجتماعی و زندگی گروهی پیشرفته، پیچیده و کاملا قانونمندشان است.
تحت فرمان رئیس
حرف اول و آخر را «آلفا» میزند. همان گرگی که رفتار دیگر افراد گروه را کنترل و هدایت میکند و آنها را به صورت ستونی به دنبال خود حرکت میدهد. گروهی با ۲ تا ۲۵ و معمولا ۷ عضو. آلفا با دم نیمه افراشتهاش، برای هم گروهیها بهخوبی قابل تشخیص است. همواره این رهبر گروه یا همان گرگ آلفاست که سمت و سوی مهاجرت، وقت استراحت یا ادامه مهاجرت، زمان و فرمان حمله، جلوگیری از ایجاد درگیری در گله و ... را مشخص میکند. هرچه فراوانی و جثه طعمهها بزرگتر باشد، گروهها هم شلوغتر میشوند. در ایران این گروهها معمولا چهار قلادهای هستند.
گرگ آلفا، بسیار مقتدر است و اعضای گروه برای او احترام زیادی قادرند. گرفتن پوزه دیگر اعضا در دهان خود، یکی از کارهایی است که آلفا برای نشان دادن اقتدارش انجام میدهد. دیگر اعضای گروه هم با قرار دادن دهان خود در برابر سر او و لیس زدن پوزهاش، تبعیت خود را اعلام میکنند. اعضای گله، نباید فراموش کنند که آلفا همهکارهشان است.
برای همین، گاهی آلفا تکه استخوانی که غذایی روی آن باقی نمانده را میان دیگر اعضای گروه پرت میکند تا وابستگیشان به تهیه غذا توسط خود را یادآوری کند.
کار دیگر رهبر گروه، تعیین قلمرو است؛ قلمرویی با اندازههای مختلف که بهطور متوسط از ۷۵ تا ۲۵۰۰ کیلومتر مربع است که البته در ایران هنوز مطالعه دقیقی روی اندازه قلمرو گرگها صورت نگرفته. آلفا این قلمرو را با ادرار یا برهمزدن خاک مشخص میکند و اصلا سر این موضوع شوخی ندارد. هرچند کم اتفاق میافتد که گرگی حریم دیگری را نقض کند اما در همان موارد معدود هم درگیریها آنقدر خشن است که معمولا تا یکی کشته نشود، دستبردار نیستند.
جالب اینجاست که وجود انسان روی تعیین جنسیت اعضای گروه تاثیر میگذارد. جایی که انسانها خطر اصلی گرگها هستند، معمولا مادههای گروه، اکثریتاند تا شانس زادآوری بیشتر باشد. از طرفی مطالعات نشان داده که هرجا دخالتهای انسان کمتر است، الگوی رفتارهای اجتماعی و زندگی گرگها هم منظمتر و قابل پیشبینیتر است. ولی اگر طعمهها و زیستگاههای گرگ از سوی انسان دستکاری شود، آن وقت است که الگوی فعالیت گرگها هم تغییر میکند. بهعنوان مثال محققان آلاسکایی اعلام کردند که ساعات فعالیت گرگها در آلاسکا دارای الگوی منظم است. آنها در روز از ساعات هفت صبح تا چهار بعدازظهر و شب هنگام از ساعت ۲۲ تا شش صبح قلمروگردی میکنند و به دنبال شکار یا سفر هستند.
آلاسکا در قاره آمریکا، از معدود مناطقی است که فعالیت انسانی در آن بسیار کم است. برای همین هم پابهسن گذاشتهها و ضعیفترهای گروه گرگها هم که قادر به تشکیل گروه مجزا و رهبری نیستند، بیکار نمینشینند و با هم گروه تشکیل میدهند؛ گروهی که البته به خاطر نداشتن رهبری قوی، از نظر ارتباطات درونگروهی هرسال ضعیفتر میشوند.
زوزه ابزار دیگر ارتباطهای درونگروهی است. گرگها برای برقراری ارتباط با هم در درون گله و حتی ارتباط با گلههای دیگر زوزه میکشند؛ صدایی که میتواند معانی زیادی داشته باشد، مثل قویتر کردن پیوندهای اجتماعی، اعلام کردن شروع و خاتمه حمله، اخطار دادن، جمع کردن افراد گله و هشدار دادن به دیگر گرگها برای اجتناب از قلمروهایشان. صدای زوزه گرگها را بیشتر هنگام طلوع و غروب آفتاب، بهخصوص در فصول سرد سال میتوان شنید. مطالعات نشان داده که گرگها قادرند صدای زوزه یکدیگر را از فاصله ۵ تا ۱۶ کیلومتری بشنوند. به نظر می رسد بین رفتار گرگها نظم و قانون بسیار پیشرفتهای است که در ارتباطهای درونگروهی و هنگام شکار، حسابی به کارشان میآید.
همه چیز روی برنامه
فرصتطلبی و موقعیتشناسی. این دو صفت را هم باید به ویژگیهای گرگ افزود. شکارهای آنها کاملا حسابشده و استراتژیک است. آنها پیش از هر حمله ابتدا نقطه ضعف طعمهشان را میشناسند، بعد حمله را شروع میکنند تا با صرف کمترین انرژی و زمان، آن را بهدست آورند؛ مثلا معمولا وقتی میخواهند به یک گله حمله کرده و یکی را انتخاب کنند، سراغ طعمههای پیر، ضعیف یا بیتجربهتر میروند. حواس گرگها هنگام شکار کاملا جمع است. همهچیز باید حسابشده باشد. این یکی از زیباترین شگفتیهای حیاتوحش است.
آنها هنگام حمله در یک خط و در فواصل معین میایستند و سپس یکی از آنها به طرف طعمه رفته و مسیر حرکت طعمهها را به سمتی که گرگها ایستادهاند برمیگرداند. گرگها به نوبت طعمه را تعقیب کرده تا آخرین گرگ که تازهنفس است، طعمه را که خسته شده شکار میکند.
در پناهگاه حیاتوحش شیراحمد در سبزوار، همین استراتژی به خوبی دیده شد. دو گرگ در ابتدا خود را به دستهای از آهوان در حال چرا نشان دادند تا آنها را به سمت شش گرگ دیگری که در فواصل مختلف کمین کرده بودند برانند و صبحانهای لذیذ برای خود دست و پا کنند. گرگها در ایران و در مناطق گرمسیری هم نقشههای خاص خود را دارند. به این ترتیب که در ماههای گرم سال که جانوران نیاز آبی بالایی دارند، کنار آبشخورها کمین میکنند و طعمه که برای نوشیدن آب بیاید، حمله میکنند. این روشی است که به دفعات در منطقه حفاظتشده بیجار در کردستان دیده شده.
جالب است که در خود حمله هم فوت و فنهایی نهفته است. اگر طعمه بزرگجثه باشد، ران طعمه هدف اول حمله است، اما در حیوانات کوچکتر به سر، شانهها و پهلوها حمله میکنند. محیطبانان پارکملی سالوک در نزدیکی اسفراین فیلمی از شکار گرگها گرفتهاند که نشان میدهد پس از تعقیب یک آهوی نر، گرگ در حالی که آهو در هوا جست میزند، او را از زیر ران گرفته و از پا درمیآورد. برای گرگها طعمه که از پا درآمد، وقت شروع ضیافت است. ابتدا قلب، شش، کبد، کلیه، رودهها و طحال و بعد هم خوردن ماهیچههای ران.
استخوانهای بزرگ (دندهها و استخوانهای ران) و تکههای پوست را هم باقی میگذارند تا چیزی گیر مردهخوارها بیاید. در زمان بارش برف، استراتژی شکار طور دیگری است. آهو و قوچ و میش که سُمهایشان در برف فرو میرود و توانایی جستوخیز و فرار را از دست میدهند، بهترین گزینههای شکارند؛ چراکه اتفاقا گرگها در برف خوب مانور میدهند و با استفاده از روش محاصره و گیرانداختن حیوانات در برف، بزمی برپا میکنند و سرمای زمستان را هم پشت سر میگذارند.
بهار که میشود و برهها تازه به دنیا میآیند، شکار ایدهآل، همان برهها خواهند بود. تابستانها تلاش گرگها بیشتر در اطراف آبشخورهاست، در پاییز به دنبال قوچهای سنگین و مست که به پاییندستها آمدهاند، هستند و در زمان بارش برف، آهوان به دلیل فرو رفتن سُمهای باریکشان در برف بیش از هر زمان دیگری در برابر گرگها آسیبپذیر میشوند.
در منطقه حفاظتشده بیجار در استان کردستان، گرگها در سه ماهه بهار به خاطر تامین شیر تولههایشان بیشتر دیده میشوند. در تابستان اما ناچارند که بخش عمدهای از فعالیتهای روزانهشان را به ساعات اواخر بعدازظهر تا اوایل صبح که دمای هوا پایینتر است تغییر دهند تا گرمای طاقتفرسا آزارشان ندهد. اوج فعالیت سُمداران وحشی هم اوایل صبح و اواخر بعدازظهر است و این شانس شکار را برای گرگ افزایش میدهد.
پاییز الگوی فعالیت گرگها ثابت است. با بیشتر شدن سرمای هوا، تعداد دفعات مشاهده گرگها و تعداد اعضای گلهها هم بیشتر میشود تا احتمال موفقیت در شکارشان بیشتر شود. گرگها برای هر فصل و موقعیتی، برنامهای حساب شده دارند؛ بهخصوص برای بهار که باید شکم چند توله گرسنه را هم سیر کنند چرا که چندماه قبل از آمدن بهار، یعنی در زمستان، نر آلفا و ماده آلفا جفتگیری کردهاند.
روزهای شلوغی
به دنیا آمدن ۲ تا ۱۰ توله در یک زمان، یعنی چند برابر شدن نیاز غذایی خانواده. برای همین گرگها حتی تولههایشان که معمولا تعدادشان پنج تا است را در بهار و کمی پیش از به دنیا آمدن بره سُمداران بهدنیا میآورند. یعنی وقتی شکارهای ساده فراوانند. معمولا وقتی مقدار طعمه زیاد باشد، نر آلفا با مادههای دیگر گروه هم جفتگیری میکند و حالا بعد از ۹ هفته بارداری، تولههای سیاه و نابینا که همگی در یک پرده قهوهای رنگ (پرده جفت) قرار دارند در سوراخی مثل غار یا تنه درختهای بزرگ به دنیا آمدهاند. اولین کاری که گرگ مادر پس از تولد انجام میدهد خوردن این پرده است، چون از چند روز قبل فعالیت خود را به حداقل رسانده و برای همین سخت به غذا نیاز دارد.
۱۴ روز طول میکشد که چشم تولهها به دنیا باز شود. همزمان با تولد آنها، رهبر گله، اقدام به توسعه قلمرو کرده تا نیازهای غذاییشان بهتر تامین شود. در پارک ملی کلاه قاضی در استان اصفهان دوربینهای تلهای موفق به گرفتن عکسی از یک گرگ ماده با پستانهای فعال و شیرده شدهاند که نشان از شیردهی آن گرگ در فروردینماه تا اردیبهشتماه دارد.
خانوادهدوستی هم صفت دیگر گرگهاست. گرگ نر و ماده از معدود پستاندارانی هستند که تا آخر عمر با هم زندگی میکنند و با دقت و وسواس خاصی از تولههای خود مراقبت میکنند. برای همه تولهها شانس زندگی ندارند و تعداد تولههایی که به سن بلوغ میرسند شاید ۳-۲ توله باشد و بقیه به دلایل مختلف در همان شش ماه اول جان خود را از دست میدهند. محل لانه و زایمان هم مهم است. گرگها معمولا لانه خود را در مناطقی که دارای درختان و یا پوشش گیاهی بیشتری محل پنهان شدن و همچنین نزدیک به منابع آب انتخاب میکنند.
ولی متأسفانه در بسیاری از مناطق ایران بعضیها لانه گرگها را پیدا کرده و جلوی آن را مسدود میکنند. در مناطقی از استان همدان دیده شده که توله گرگ را از لانهها خارج کرده یا در همان لانه آنها را از بین میبرند. در نطنز، فردی توله گرگ را با طناب جلوی لانهاش آویزان کرد. بعدها آثاری از خراش روی سنگها و زیر پای توله مرده پیدا شد که خبر از تلاشی نافرجام میداد؛ گرگ مادر تمام قوای خود را برای پریدن و نجات دادن توله انجام داده بود، هرچند که موفقیتی به دست نیاورده بود.
در زمانی که تولهها در لانه هستند، گرگ نر معمولا غذا میآورد و ماده لانه و تولهها را تیمار میکند. این برنامه خانواده گرگ آلفا تا وقتی است که تولهها بتوانند شکار کنند. تولهها در ۲۲ تا ۴۶ ماهگی و حتی گاهی ۱۰ ماهگی به بلوغ میرسند. بچهها پس از سه ماه از لانه خارج شده و همراه گله هستند و در ۱ تا ۲ سالگی خانواده را ترک میکنند. جنگ بر سر قدرت از همان روزهای اول شروع میشود. تولهها از ۳۰ روزگی، با هم مبارزهای جدی را که به صورت جنگ ـ بازی است، شروع میکنند.
متاسفانه از وضعیت کنونی گرگها در کشورمان اطلاعات و آمار چندان دقیقی در دسترس نیست. اما آنچه مسلم است عواملی مانند کم شدن طعمه، تلهگذاری، شکار، استفاده از طعمههای مسموم و تصادف با خودروها در جادهها باعث کاهش شدید جمعیت گرگها در ایران شده. به نظر میرسد که گرگهای ایرانی احتیاج به مطالعه و تحقیق روی جمعیتهایشان در نقاط مختلف ایران دارند تا علاوه بر کاهش حملات به دامهای اهلی و وارد آوردن خسارتهای سنگین به روستاییان و دامداران، نسل گرگ ایرانی هم نجات پیدا کند.
ارسال نظر