میترا رفیع بازی میترا رفیع در سریال از سرنوشت

داستان این سریال از رفاقت هاشم و سهراب دو پسربچه پرورشگاهی آغاز می‌ شود. آنان از کودکی در این مرکز زندگی می‌ کنند تا به مرحله نوجوانی و جوانی می‌ رسند. هاشم و سهراب که آرزو‌ های بزرگی را در سر می‌ پرورانند، فراز و نشیب‌ های زندگی شان محور روایت اتفاقات این سریال می‌ شود. این دو، هرگز حاضر نشدند که مشکلات روزمره زندگی، آنان را از هم جدا کنند به گونه‌ ای که پس از خروج از پرورشگاه نیز به دنبال خانه مشترک و کار در کنار هم برآمدند.

هر چند از بازی روان و خوب حسین پاکدل، پوریا پورسرخ، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، مریم کاظمی، علیرضا استادی، حبیب دهقان نسب و دیگر بازیگران نباید گذشت، اما صحنه‌ ها و سکانس‌ های زائد و کش و قوس‌ های غیرضروری این سریال که در فصل اول و دوم این سریال وجود داشته و دارد از جذابیت‌ های این اثر تلویزیونی کاسته است.

در این سریال بازیگرانی، چون میترا رفیع، ، حسین پاکدل، پوریا پورسرخ، لیلا بلوکات، مریم کاظمی، مجید واشقانی، فریبا نادری، امیر رضا فرامرزی، سید مهرداد ضیایی، مهدی صبایی، مائده طهماسبی، علیرضا آرا، فاطیما بهارمست، دارا حیایی، نسیم فروغ، مونا کرمی و حبیب دهقان نسب به ایفای نقش پرداخته اند.

نقش کوتاه میترا رفیع (مه لقا ) در سریال از سرنوشت

بازی کوتاه میترا رفیع در سریال از سرنوشت در کنار مریم کاظمی مورد توجه بسیاری از مخاطبان این سریال قرار گرفته است. میترا رفیع مه لقای سریال از سرنوشت در قسمت چهارم این سریال زمانی که قرار بود بعد از ۱۰ سال با پسرش سهراب دیدار کند به طور ناگهانی و بعد از سکته قلبی که پشت سر گذاشته بود از دنیا رفت.

مادر جوانی (میترا رفیع) بعد از سالها از زندان آزاد می‌ شود و به دنبال پسر گمشده‌ اش می‌ گردد. او دختر سرایدار خانواده‌ ای ثروتمند بوده و پنهانی با پسر این خانواده ازدواج کرده و از او بچه‌ دار شده است اما نهایتا به دلایلی به زندان می‌ افتد و دیگر خبری از پسر نیست.

میترا رفیع بازیگر سریال از سرنوشت

درست است که این سوژه، متفاوت و غافلگیر کننده نیست و نمی‌ تواند مخاطبانش را به هیجان بیاورد اما به هر حال در قسمت‌ های نخست سریال، تعلیق جالبی ایجاد کرد و مخاطبان را به تماشای آن ترغیب کرد.

رفته رفته اما وضعیت به سمت و سوی دیگری رفت. بعد از مرگ مادر، تمرکز داستان از روی این ماجرا برداشته شد و زندگی سهراب (پسر گمشده) و هاشم (دوست صمیمی سهراب) به عنوان محور اصلی داستان مورد توجه قرار گرفت.

با ماجرای این دو کودک، وارد پرورشگاه شدیم و مشکلات و روابط و احساسات این بچه‌ ها را از نزدیک دیدیم. از اینجا به بعد ماجرا بود که داستان اصلی، تا حدودی به فراموشی سپرده شد. درست است که هنوز هم ردپای همسر دوم پدر سهراب و اطرافیانش را در زندگی او می‌ بینیم اما دیگر اهمیت چندانی در روند ماجرا ندارد.