افشاگری زندگی سیاه فرح قبل ازدواج با شاه / خسرو معتضدی گفت !

این روزها اعلام آمادگی فرح دیبا برای بازگشت به ایران برای تصدی نایب‌السلطنگی، به طنز بسیاری از محافل سیاسی تبدیل شده است. ارزیابی شما از کارنامه و شخصیت او چیست؟

فرح به دلیل اینکه پیشینه دو همسر قبلی شاه را نداشت تا مدت‌ها پس از راهیابی به دربار، در حاشیه بود. پس از بچه آوردن، قدری موقعیتش تثبیت شد. حالا سرِ پیری و معرکه‌گیری آمده و می‌گوید: من نایب‌السلطنه‌ام و نوه پسری‌ام هم شاه آینده ایران است! گوینده این سخن، تنها می‌تواند یک نادانِ به‌تمام‌معنا باشد. واقعاً از بس سیگار کشیده، مغزش خراب است! کلاً کسانی که زیاد سیگار می‌کشند و مشروب می‌خورند، غیرعادی می‌شوند. حال این خانم هم، گویا در مصرف این چیزها زیاده‌روی کرده، چون حرف‌هایش حقیقتاً احمقانه است.

خسرو معتضد

شاه هم در جلسات عمومی و خصوصی، گاه به خاطر اظهاراتش به او تندی یا بی‌احترامی می‌کرد. شما خاطرات علم- که در هفت جلد منتشر شده است- را بخوانید و ببینید که شاه، چطور با این خانم صحبت می‌کرده است. بارها بر سر او داد زده و تحقیرش کرده است. او در این یادداشت‌ها از قول شاه می‌نویسد: «من اگر بروم، این زن چهار روز هم نمی‌تواند ایران را اداره کند.» علاوه بر خاطرات علم، یکی از بهترین کتاب‌ها در شناخت کارنامه فرح، خاطرات مینو صمیمی است؛ کارمند دفتر مخصوص فرح که البته او را هم نمی‌دید! صمیمی در خاطراتش نوشته است: هر روز نامه‌های مردم را در کیسه‌های برزنتی بزرگ برای‌مان می‌آوردند، اما فرح از ما می‌خواست فقط نامه‌های خارجی را برایش ببریم و درخواست‌هایی که مردم رنج‌کشیده ایران داشتند، برایش بی‌اهمیت بوده است، البته درباری‌ها تقریباً همه‌شان همین‌طور بودند. اگر از کار خیر و عام‌المنفعه هم حرف می‌زدند، سرپوشی برای فعالیت‌های اقتصادی‌شان بود.

عده‌ای از تاریخ‌پژوهان، برخی عادات فرح دیبا را به پیشینه خانوادگی او ربط داده‌اند. در این باره چه نکاتی قابل اشاره و ذکر هستند؟

قطبی‌ها ساکن کوچه ستاره در عشرت‌آباد بودند. پدر فرح سهراب دیبا، سروان بود و در همان دوران کودکی او، در اثر ابتلا به سرطان فوت کرد. آنگونه که گفته‌اند، مرد زن‌باره‌ای هم بوده. چند روز پیش در خاطرات یکی از شخصیت‌ها می‌خواندم که پدر فرح به او گفته بود: امشب یک خانم سالخورده دعوتم کرده و شام مرا می‌دهد! در واقع یک چنین اخلاق‌های گدایی‌مآبانه‌ای داشت. مادرش پس از فوت همسر خود، در خانه خانم‌شرقی خیاطی می‌کرد، البته بعدها قصد داشت همسر نعمت نصیری بشود که او زیر بار نرفت! در خاطرات احمدعلی بهرامی، سفیر ایران در مراکش در خصوص رفتارهای گدامآبانه فریده دیبا، نکات بسیار جالبی آمده است.

این‌ها خانواده‌ای بودند که از سربند راهیابی به دربار، به مال و مکنتی رسیدند. از دیگر اعضای خانواده دیبا، وکیل‌الملک دیبا و علاءالملک دیبا هستند، البته به اعلاءالملک، «الاغ الملک» هم می‌گفتند. او همان فردی است که میرزاآقاخان کرمانی، خبیرالملک و سیدحسن روحی را به ایران برگرداند که اعدام شوند چراکه گفته می‌شد این سه تن در قتل ناصرالدین شاه، محرک میرزارضا کرمانی بوده‌اند.

این افراد ازلی‌مذهب بودند. فرح دیبا مثل خود شاه و خواهر و برادرهایش، سواد چندانی نداشت و تنها دو سال در فرانسه درس خوانده بود، البته خوب به فرانسوی حرف می‌زد. مادام هولو، همسر سفیر فرانسه در ایران، او را نزد جهانگیر تفضلی می‌برد و می‌گوید: این دختر فرانسه‌اش عالی است، اما، چون پول ندارد، برای ادامه تحصیل در فرانسه، شما بورسیه‌اش کنید. تفضلی می‌گوید: این مسئله در حوزه اختیاراتم نیست، بهتر است به اردشیر زاهدی مراجعه کند، چون قرار است او برای جلب دانشجویان، به آن‌ها پولی بدهد.

جالب است بدانید که فرح در دوره دانشجویی خود در پاریس، مدتی ساندویچ می‌فروخت! یکی از دوستانم به نام دکتر حاجعلی‌لو می‌گفت که وقتی همراه با همسرش برای شرکت در فستیوال کارگران به کنفدراسیون کمونیست‌ها در پاریس رفته بود، دیده که فرح در آنجا ساندویچ خاویار می‌فروخته است! با توجه به سابقه خانوادگی فرح، می‌توان گفت که او عقده فقر و بدبختی داشت. یکسری دخترهای گدا مثل لیلی امیرارجمند هم همیشه دور و بر او بودند.

این تیم حتی وقتی به مال و مکنت هم رسیدند، مثل آدم‌های تازه به‌دوران‌رسیده و عقده‌ای رفتار می‌کردند. مثلاً لباس‌های شیک یا چکمه می‌پوشیدند و به میان بلوچ‌ها می‌رفتند و به آن‌ها فخر می‌فروختند! حتی مجله زن روز در همان زمان، در انتقاد به رفتار آن‌ها نوشته بود: خانم شما با دامن بالای زانو، مقابل چشمان مبهوت مردم بلوچ، با آن شرایط سخت زندگی نشستی و ویسکی می‌خوری؟

پس شما ریشه برخی رفتارهای سؤال‌برانگیز فرح دیبا در دوران شهبانوگری و حتی اکنون را به فرومایگی اجتماعی او مرتبط می‌دانید؟

بله، فرح برخلاف دو همسر قبلی شاه، فاقد تبار شناخته شده و برخورداری‌های ناشی از آن بود، حتی در مقام مدیریت جریانات فرهنگی در کشور هم، دسته‌گل‌های عجیب و غریبی به آب می‌داد! نمونه‌اش همان جشن هنر پرحاشیه شیراز بود. خانم مریم خوارزمی در برخی از شماره‌های مهر و آبان‌ماه ۱۳۵۶ روزنامه کیهان، به برخی از بی‌بندوباری‌هایی که به عنوان نمایش هنری در خیابان‌های شیراز به نمایش گذاشته شد، پرداخته است.

به عنوان مثال در گزارش این خانم آمده که زنان و مردانی به عنوان هنرمند، لختِ مادرزاد جلوی شهبانو نمایش اجرا کرده و می‌رقصیدند! یا مادر شهبانو آنچنان آدامس می‌جوید که صدای چیک‌چیکش می‌آمد! در این روزها به دلیل پژوهشی که در مورد «شاه در دوران تبعید» انجام می‌دهم، بسیاری از آثاری که درباره سبک حکومت شاه، در خارج از کشور منتشر شده را بازخوانی می‌کنم.

یکی از این کتاب‌ها، خاطرات دکتر نیلی آرام است که بسیار جالب می‌نماید. او در این کتاب، مفصلاً به شرح فساد و دزدی‌های دربار، از جمله فرح پرداخته و به نکات مهمی اشاره کرده است. حال می‌خواهند از چنین آدمی، چهره ملکه نیکوکار بسازند! آقا دوران پادشاهی تمام شد! مگر وقتی دوران پادشاهی در فرانسه به پایان رسید، دوباره این نظام به آن کشور برگشت؟ به نظرم در مورد امکان بازگشت پادشاهی به ایران، باید یک میزگرد علمی برگزار کرد.

متأسفانه تلویزیون ما، در این موارد قدری کاهلی می‌کند. ما باید متوجه خطرات برخی کشورهای همسایه باشیم که تمامیت ارضی و حتی موجودیت ایران را تهدید می‌کنند. این پان‌ترکیست‌ها، پان‌ایرانیست‌ها و سلطنت‌طلب‌های بی‌هویت و نادان، از برخی نارضایتی‌های موجود استفاده می‌کنند و برای ایران خواب‌ها دیده‌اند! این‌ها به دنبال تجزیه ایران هستند. می‌خواهند کشور ما را یوگوسلاویزیشن کنند، به این شکل که نارضایتی خود مردم، موجب تجزیه کشور شود. در این روش، دیگر لازم نیست قشونی در ایران پیاده شود. دیدید که چندی قبل به مناسبت پیروزی باکو بر ایروان، عده‌ای در تبریز رژه رفتند!

این اقدام، در ادامه برنامه تجزیه ایران صورت گرفت. من همان زمان با جناب آقای آل‌هاشم، امام جمعه تبریز تماس گرفتم و به ایشان گفتم: باید جلوی این اقدامات گرفته شود، شما جانشین شهید شیخ محمد خیابانی هستید، خیابانی وقتی نام آذربایجان بر منطقه باکو گذاشتند، گفته بود: اگر آنجا آذربایجان است، اینجا آزادیستان (استان آذربایجان) است! البته واقعاً هم آقای آل‌هاشم اقدام کردند. علاوه بر ایشان، با سرلشکر موسوی، فرمانده ارتش جمهوری اسلامی هم صحبت کردم. گفتم: خوب است چند تیپ به این مناطق بفرستید، شاه از سر نادانی تیپ‌های این مناطق را منتقل کرده بود، چون امریکایی‌ها به او گفته بودند، ما در نواحی شمالی مراقب مرزهای شما هستیم، شما فقط از مرزهای غربی و عراق مواظبت کنید. در حالی که پیش از آن ما در شهرهای مراغه، تبریز، ارومیه و اردبیل، تیپ و لشکرهای زرهی بسیار مجهزی داشتیم.

منبع: خبر آنلاین

وبگردی