راننده تاکسی دم در تیاتر منتظر بهروز !
وحشت بهروز وثوقی از راننده تاکسی سبیل کلفت / داستان واقعی !-
رکنا ؛ بهروز وثوقی مشهورترین بازیگر تاریخ سینمای ماست که بسیاری رفتار های ستاره وار را نیز همچون تکنیکهای رسیدن به نقش ، از خود ابداع کرد و برای نسل های بعدی به یادگار گذاشت . به طوری که هنوز هم توسط ستارههای جوان مورد استفاده قرار می گیرد . او نه تحصیلات آکادمیک داشت و نه دانشگاه رفته بود ،نه این موارد را در کتاب خوانده بود و نه همنشین بازیگران بزرگ بود ، هر آنچه را که خود بر اثر تمرین کشف میکرد در کار استفاده و عجبا که اغلب روش هایش درست از آب در می آمد .
به گزارش رکنا ، یکی از این روشها این بود که بهروز وثوقی سعی می کرد تماشاگر همیشه تشنه دیدن او باشد و تشنه بماند . به همین دلیل در مصاحبه های تلویزیونی و رادیویی شرکت نمیکرد ، کمتر عکس می گرفت و خیلی اهل حضور در محافل عمومی نبود . سالی دو سه فیلم بازی می کرد و اجازه می داد بیننده تشنه دیدن او روی پرده نقرهای بماند. آنقدر که برای رفع تشنگی و دیدار حاضر به قبول هر سختی باشد ، حتی اگر آن مدیوم را نشناسد !
سال ۱۳۵۶ که چند ماه از اکران آخرین فیلم بهروز وثوقی گذشته بود ، او پذیرفت در یک تئاتر محصول انجمن تئاتر ایران و آمریکا به روی صحنه برود. نقش پیچیده در اثری روشنفکری با دیالوگ های بسیار سنگین که فقط دانشجویان هنر و اساتید ادبیات از معانی سر در می آوردند !
به اعتبار اسم وثوقی ، هر شب بلیتها در کمترین زمان فروخته و سالن کیپ تا کیپ پر میشد و جالب آنکه به جز دو سه ردیف اول که بینندگان حرفهای تئاتر و اهالی فرهنگ و ادب بودند ، مابقی سالن پر می شد از اقشار مردم عادی . از راننده تاکسی تا شاگرد نانوا و از قصاب تا جاهل و بزن بهادر سرکوچه !
مردم پس از پایان تئاتر جلوی در سالن می ایستادند تا از وثوقی امضا و عکس بگیرند . یک شب یک راننده تاکسی ساعتی منتظر بود . با نوع لباس و پاشنه خوابیده و سبیل تاب داده ، جوری که پرسنل صحنه به وثوقی پیشنهاد کردند از درب پشتی برود تا با او روبرو نشود !
اما سوپراستار بزرگ لج کرد ! آمد و بیشتر از همیشه ایستاد تا همه با بازیگر محبوبشان عکس گرفتند و رفتند. سرانجام راننده تاکسی جلو رفت و با همان لحن داش مشتی های پایین شهر گفت : «ما فقط به عشق خودت اومدیم آق بهروز ! ما که نفهمیدیم چی گفتی و از تیارت (!) هم سر در نیاوردیم اما جمال خودتو عشقه !»
و ناخودآگاه همه زیر خنده زدند !
ارسال نظر