بازیگرانی که بازیگر ماه شدند +عکس
رکنا: قرار است در این گزارش به تحلیل نقش چهار بازیگر سینمای ایران در فیلم هایی که اخیرا بازی کرده اند بپردازیم. علی باقری در خوک، پریناز ایزدیار در خوک بهرام رادان در چهارراه استانبول و ماهور الوند در چهارراه استانبول.
علی باقری در «خوک»
ساده و هول انگیز
احتمالا باید یک تصادف Crash ساده باشد؛ این که در این یکی دو سال، «بازجو»ها - که ذات حرفه شان، خیلی اجازه شوخی کردن نمی دهد - در چندتا از کمدی های سینمای ما حضور پررنگی داشته اند؛ مهران مدیری در «ساعت پنج عصر»، هادی کاظمی در «مصادره» و حالا علی باقری در «خوک». مردی که از ابتدای فیلم سایه به سایه «حسن» (معجونی) را تعقیب می کند و باید در دل او و مخاطب هول و هراسی بیندازد، اما در عین حال قرار نیست لحن طنز و شوخ و شنگ فیلم را به هم بزند. این هول و هراس را پیش از این در همکاری قبلی باقری با حقیقی - «اژدها وارد می شود» - دیده بودیم؛ «چارکی»، نقشی ماندگار که بالاخره او را به روی پرده نقره ای آورد و استعدادش در بازیگری را به رخ بینندگان سینمایی هم کشید.
مردی با ریش انبوه و کلاه شاپو که چشم های ورقلمبیده از پشت عینک ته استکانی اش، بیش از هر چیز در یاد مخاطب می ماند. اما هر چقدر آنجا جنس بازی مرموز و پنهان کار باقری، با لوکیشن رازآمیز کویری و موسیقی سحرآمیز و جن و هندی هایش جور بود، اینجا اصلا به کار «خوک» نمی آید. ترسناکی «عظمت» (مثل اسمش)، از جنس و دنیای دیگری است. جنسی که نمونه درخشانش را می توان در سکانس بازجویی از حسن در آن اتاق کوچک دید؛ وقتی تیغه بینی عظمت درست در میانه عمودی آن قاب خالی و بی جزئیات - یک میز ساده در جلو و یک دیوار بی رنگ و لعاب در عقب - قرار گرفته تا علاوه بر ترساندن، بیننده را به خنده هم بیندازد. باقری با هوشمندی، این دو احساس متضاد - دلهره و مضحکه - را در بازی اش از هم جدا کرده؛ نمایش احساسات همدلانه و دلسوزانه عظمت نسبت به حسن را در لحن و صدایش آورده و در عوض با سکوت ها و نگاه ها و حتی حرکات بدن کاملا آرام و باطمأنینه اش، او را در نگرانی و اضطراب باقی گذاشته.
پریناز ایزدیار در «خوک»
«آنی» - با نام شناسنامه ای «محدثه» - دختر «شیطون» و بازیگوشی است که با کمی اغواگری، می خواهد به حسن نزدیک شود؛ خصوصیاتی کاملا متفاوت با دو نقش شاخص کارنامه حرفه ای ایزدیار («ابد و یک روز» و «شهرزاد») که این پتانسیل را داشته تا شمایل تثبیت شده او را در هیئت دختری آرام و رنج کشیده، که گاهی مثل «شیرین»، چاشنی خشم و حسادت هم قاطی شخصیتش می شود، بشکند. اما فرصت او در «خوک» برای رسیدن به این هدف، چندان زیاد نیست و همین هم کارش را سخت تر کرده،
تلاش های ایزدیار برای بیرون آمدن از قالب پیشین در این دقایق اندک هم، آورده چندانی ندارد و از حد ساختن یک تیپ کلیشه ای فراتر نمی رود. سبکسری و خامیِ آنی، تا پیش از آخرین سکانس بازی اش در فیلم - جایی که با حسن درباره انتشار ویدئوی خصوصی اش بحث می کند. آن قدرها در بازی ایزدیار پر و بال نگرفته تا بروز چنان رفتاری از او، منطقی به نظر بیاید. آنی هرچند «نقش» متفاوتی برای ایزدیار و فرصتی مناسب برای او بوده تا قابلیت های حرفه ای تازه ای از خود به نمایش بگذارد، اما «بازی» متفاوت و مهمی در کارنامه او محسوب نمی شود.
بهرام رادان در «چهارراه استانبول»
دادوستد یکطرفه
کف توقعی که از یک بازیگر Actor داریم چیست؟ یعنی بیش از آن که دیالوگ هایش را حفظ کند و بگوید و کنش هایی را که در فیلمنامه نوشته شده جلوی دوربین انجام دهد، از او چه می خواهیم؟ اینها سؤالاتی ابتدایی اما اساسی اند که بعد از دیدن بازی بهرام رادان در «چهارراه استانبول» بد نیست به آنها فکر کنیم. «بهمن» آدم به ته خط رسیده ای است؛ چندصدمیلیون بدهی بالا آورده و حالا به هر آب و آتشی می زند که یا پول را جور کند یا بزند به چاک و خلاص شود. اما این استیصال را در کجای بازی رادان در فیلم می بینیم؟ بی انصافی نکنم؛
در سکانسی که برای ملاقات با «فرنگیس» (دولتشاهی) به خانه اش برمی گردد، می شود کمی از این پریشانی را در نگاهش دید و به لطف موهای به هم ریخته و سر و صورت آشفته باورش کرد. بیشتر اما چه؟ حالت های بهمن در فیلمنامه چند باری تغییر می کنند. وقتی با «احد» (کیایی) برای قمار شبانه می روند در مرز بیم و امید دست و پا می زند، وقتی از دست «حمید قمیشی» (چنگیزیان) فرار Escape می کنند، ترسیده و مضطرب است و وقتی فرنگیس را در انبار «غلامرضا» (احمدی) می بیند، قاعدتا باید رنگی از پشیمانی و اندوه در نگاه و صدایش باشد. حالا این احساسات متفاوت را چطور می شود در نگاه بی حالت و صدای مونوتُن رادان پیدا کرد؟
او حتی وقتی بهمن مانیفست اجتماعی فیلم را برای همسرش می خواند - این که «پلاسکو وقتی سوخت که از ما تولیدگران ملی حمایت نشد» فقط حواسش جمع این است که کلمه ها درست و بدون تپق ادا شوند و دوباره اتفاقی مثل سکانس اول فیلم - که «پلیس ثابت و سیار»، به شکلی جدانشدنی در بیانش به هم چسبیده بودند - نیفتد. ایرادی که از اولین نقش آفرینی های رادان در بازی هایش دیده می شد و هنوز بعد از بیست سال برطرف نشده.
با این حال تصور نمی کنم این سؤال که «کیایی در برابر داده هایش در بازی، چه ستانده ای از رادان در این نقش داشته؟» جواب مشخصی بیابد. «هی داره یه نقشو تکرار می کنه» برچسبی است که به غلط یا درست، به پیشانی خیلی از ستاره های سینمای ما خورده؛ این که فلان بازیگر در نقش های جدیدش نیز، همچنان همان شمایلی را که در یکی - دو فیلم اول از خودش ساخته، بازی می کند. بهرام رادان البته هیچ وقت شمایل مشخصی از خودش در سینمای ما نساخته، اما احتمالا این گزاره درباره بازی هایش حرف بیراهی نباشد.
ماهور الوند در «چهارراه استانبول»
مثل «دختر»، ماهور الوند در «چهارراه استانبول» هم نقش جوانی را بازی می کند که از خانه و خانواده اش جدا می شود؛ اما برخلاف «ستاره»، «لادن» دختر مظلوم و سر به زیر و بی دست و پایی نیست؛ این را می شود از همان سکانس اول حضورش در فیلم، وقتی با اعتماد به نفس و راحت به خواستگار مسنش می گوید: «تو آدم خوبی هستی، ولی به درد من نمی خوری» فهمید. الوند در این فیلم، به درستی از آن تجربه فاصله گرفته و با جسارتی که به صدا و نگاه و حرکاتش داده، شخصیت لجباز و تا اندازه ای بی مسئولیت لادن را ساخته؛
آن قدر که با وجود جثه ریزه میزه و سن کمترش نسبت به «احد» (کیایی)، باز هم سلطه او بر نامزدش باورپذیر به نظر می رسد. الوند توانسته هنگام بازی، معصومیت و شیطنت ذاتی چهره اش را تا حد ممکن پنهان کند و در عوض، پوسته نازکی از خودخواهی روی آن بکشد تا برای مخاطب جذاب و محبوب جلوه نکند. او حالا با نامزدی برای این فیلم در جشنواره پارسال و بردن سیمرغ بین المللی امسال فجر برای بازی در «هت تریک»، خود را به عنوان یک استعداد تازه در سینمای ما تثبیت کرده و خیلی از چشم ها مشتاق دنبال کردن مسیر حرفه ای او در آینده اند.
ارسال نظر