15 کیلومتر شنا 6 ملوان ایرانی در میان رقص کوسه های قاتل در اقیانوس +عکس
رکنا: روز برایشان با صدای دریا شروع می شد؛ با صدای برخورد موجها به لنجی که دیگر نای رفتن نداشت...روز برایشان با صدای دریا تمام میشد، آخرین صدایی که قبل از بسته شدن چشمهایشان، قبل از آرزوی نجات میشنیدند. این حکایت 83 روز از زندگیشان بود، حکایت 2 ماه و سه هفته و دو روز ...حکایت لحظههایی پر از استرس و نگرانی . روزهایی که مرگ سایه به سایه شان میآمد و از مرز دریای عمان ، یمن و سومالی نشانشان کردهبود و تا اقیانوس هند همراهشان بود، روزهایی که مرگ میخواست ناامیدشان کند! آنها اما تسلیم نشدند!
ملوانهای گمشده کشورمان حالا دیگر به کشور برگشتهاند، برگشتهاند و شدهاند تیتر صفحات حوادث Accidents روزنامهها و خبرگزاریها. با لبخند جلوی دوربین عکاسان خبری ژست گرفتهاند، اما بیتابیشان را از چشمهایشان میشود خواند ، از همان چشمهایی که بارها به امید نجات ، در بیکران دریا به افق خیره شدند... این چشمها هنوز هم برگشتن را ، پیدا شدن را باور نکردهاند. هنوز هم که هنوز است کابوس آن 83 روز سخت، روزهای تنهایی و سرگردانی روی دریا برایشان تمام نشده ، دلهرهای که میدانند حالاحالاها دست از سرشان برنمیدارد، حتی اگر امروز دستشان توی دست خانوادههایشان باشد و شب را کنار آنها به صبح رسانده باشند.
امواج کنترل لنج را بهدست گرفتند
نقص فنی و از کار افتادن موتور لنج؛ ماجرای گم شدن این 6 ملوان ایرانی از همین جا شروع شد. از وقتی که آنها مثل همیشه به قصد ماهیگیری از چابهار به دل دریا زدند و با از کار افتادن موتور ، کنترل مسیر لنج برایشان دشوار شد و هزاران کیلومتر آنطرفتر ، از قاره آفریقا سردرآوردند.
اتفاقی که باعث شد تمام وسایل ارتباطیشان از کار بیفتد:« یک دفعه بیسیم ، تلفن و ...همه چیز قطع شد..دیگر ما ارتباطی با کسی نداشتیم.وضع جوری شد که دیگر مطمئن شدیم غرق میشویم.»
این را یکی از همان ملوانها میگوید؛ یکی از همان شش نفر که روزها و هفتههای زیادی را روی دریا سرگردان بودهاند ، ماهیگیرهایی که امواج خروشان دریا، آنها را بارها و بارها به این طرف و آن طرف کشانده و از مسیر همیشگی و هر روزهشان دور کرده:« کنترل لنج از دست ما خارج شده بود و جریان آب ما را جلو میبرد، طوری که مثلا در 24 ساعت، 80 مایل جلو میرفتیم...»
وقتی غذا هم جیرهبندی شد
آنها لحظه به لحظه از آب های کشورمان دور میشدند و نگرانی شان بیشتر میشد:« مدام فکر میکردیم که بالاخره چه اتفاقی میافتد؟ میمیریم؟ زنده میمانیم؟نجات پیدامیکنیم؟ برمیگردیم ایران؟دوباره خانوادههایمان را میبینیم؟ این سوالات یک لحظه از سر ما بیرون نمیرفت.»
آنها برای زنده ماندن احتیاج به آب و غذا داشتند، غذایی که هرچه روزهای سرگردانیشان بیشتر میشد، نایابتر میشد ، تا وقتی که به جیرهبندی رسید:« از نظر آب آشامیدنی مشکلی نداشتیم اما غذا نداشتیم،غذا نداشتیم... وضع جوری شد که غذای ما شده بود یک وعده برنج ساده با آب. مجبور بودیم اگر همین را هم نمیخوردیم چیزی پیدا نمیکردیم، چارهای نداشتیم.»
ملوانها آرزویی جز نجات نداشتند، این بار اولشان نبود که به دریا زده بودند، از بچگی نانشان را از دل همین دریا درآورده بودند، میدانستند که دریا بیوفا نیست؛ امیدواربودند که بالاخره معجزه بشود و کسی آنها را ببیند:« وقتی به سواحل کنیا رسیدهبودیم ، از ناوهایی که آنجا حضور داشتند درخواست کمک کردیم، اما حتی این ناوهای نظامی هم به درخواست کمک ما توجه نکردند. درحالی که اگر این شرایط در کشورما اتفاق افتاده بود اگر یک کشتی خارجی در آبهای ایران سرگردان شدهبود،حتما ناوهای ما کمکاش میکردند، که این اتفاق بارها افتاده ، اما آنجا این برخورد با ما نشد.»
روزهای سخت در محاصره کوسههای گرسنه
هرچه روزهای تنهایی و بیخبری بیشتر می شد ، کابوس مرگ هم برایشان واقعیتر میشد، کابوس خفگی توی دریا، خوراک کوسهها شدن :« ما میدیدیم که کوسهها دور لنج ما میچرخند... کوسهها منتظر مرگ ما بودند. همه ما آنها را با چشم خودمان دیدیم..»
لنج قدیمی این شش ملوان، بالاخره بعد از 80 روز سرگردانی روی دریا ، لبریز از آب شد ، تلاش آنها برای خالی کردن آب جواب نداد و یار و همراه قدیمیشان سرد و سنگین ، به دل اقیانوس فرو رفت. از آن لحظه به بعد، یک قایق بادی زرد رنگ کوچک ، شد همه دار و ندارشان برای نجات:« ما سه شبانه روز دیگر هم روی همین قایق بادی بودیم، اما ناامید نشدیم... امیدی جز خدا نداشتیم، همهاش به فکر بچههایمان ،خانوادههایمان بودیم که الان چه حالی دارند...»
و بالاخره خشکی...
شرایط برای این شش ملوان هر لحظه سختتر میشد اما بالاخره سرابی که در تمام روزهای قبل به چشم دیده بودند و آرزو میکردند حقیقت باشد، رنگ واقعیت پیدا کرد؛ آنها خشکی را دیدند. با همان چشمهای سرخ از هرم آفتاب، همان چشمهایی که ساعتها و ساعتها در افق به دنبال خشکی بود، یک زمین خاکی دیدند پر از درخت :« خشکی را که دیدیم امید به ما برگشت،فکر میکردیم رسیدهایم به خاک عمان...اما فاصله زیادی با آن داشتیم، یعنی تقریبا 15 کیلومتر با خشکی فاصله داشتیم و قایق بادی را هم نمیتوانستیم به آن طرف هدایت کنیم، چون احتمال غرق شدن اش در برخورد با امواج نزدیک ساحل وجود داشت.»
چاره کار اینجا به بازوان پرتوان دو نفر از آنها سپرده شد ، به مهارت شنای ناخدا و یکی از ملوانان جوان اش... قرار شد این دو نفر شنا کنان خودشان را به ساحل برسانند:« ما 15 کیلومتر شنا کردیم، یعنی حدود 5 ساعت شنا کردیم... وقتی به ساحل رسیدیم دیگر نا نداشتیم. خسته و کوفته روی زمین افتادیم و دیدیم که دوتا جنگلی به ما نزدیک میشوند. با اشاره به آنها خبر دادیم که چند نفر هم توی قایق بادی گرفتار شده اند. از آنها خواستیم تا دوستانمان را نجات بدهند. تازه وقتی نجات پیدا کردیم فهمیدیم که هفته ها روی اقیانوس هند سرگردان بودیم و جریان آب ما را با خودش تا شرق آفریقا ، تا کشور کنیا برده بود.»
از اینجا به بعد ماجرا، برای این شش نفر مساوی است با ناباوری؛ آنها حالا در جدالی نابرابر با مرگی حتمی ، پیروز از میدان بیرون آمدهاند. به کمک بومیان ساحلنشین کشور کنیا، با پلیس Police محلی روبهرو شده و با تلاشهای سفارت کشورمان در نایروبی به کشور برگشتهاند.
آنها با آب غریبه نیستند، آب با اینکه 83 روز پیش آنها را با خودش برده اما سالها و سالها سفرهاش را سخاوتمنانه پیش رویشان گستردهاست. حکایت ملوانهای گمشده چابهاری و سرگردانیشان روی دریا، حکایت عشقی است کهنه و قدیمی...آنها برای اثبات این عشق تا مرز خطر رفتهاند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبار زیر را از دست ندهید:
3 زن جوان، پسر 23 ساله را ربودن و 3 شبانه روز تحت شکنجه با او ارتباط شوم برقرار کردند!
نمی دانستم شوهردارد او هر شب مرا به خانه اش می برد تا اینکه با شوهرش تلفنی حرف زدم و ...
در موبایل همسرم عکس او و مرد همسایه را در وضعیت بدی دیدم و...
مرگی تلخی که زیر آفتاب سوزان کویر رخ داد
تصادف عجیب و خنده دار یک موتور و ماشین در جاده جنگلی+ فیلم و عکس
راز سیاه دختر گوشه گیر چه بود؟ مردی او را در مسیر مدرسه ربود و به خانه اش در کرج برد!
4 روز زندانی شدن دختر 24 ساله در اتاق تاریک یک مرد نامرئی + فیلم و عکس
زیر گرفتن پارکبان به خاطر پیدا کردن جا پارک برای بنز! + فیلم و عکس
زائو 19 ساله با تب کنگو به بیمارستان نمازی شیراز رفت و جان باخت + جزئیات
راز گنج سیاه پیرمرد مشهدی در باغش
جگرکی کرمانشاهی از تب کریمه کنگو مرد/دفن جسد در اعماق زمین+ عکس محل دفن با مراقبت های ویژه
دو مرد با هم به داخل یک سرویس بهداشتی رفتند و ...+ عکس
دختربچه سر راهی حسن آباد تهران که مهندس فیزیک هسته ای شد / مادر او را می شناسید+ عکس
ملاقات شبانه با مائده در پارک ملت / او شوهر داشت و من چشم بسته غلام او شدم!
ارسال نظر