نوعروس تهرانی مادر شوهر پولدارش را گروگان گرفت !
رکنا: از وقتی داماد جوان گم شد سناریو مادر شوهر و نوعروس جوان کلید خورد و ماجرا وقتی به دادسرا رسید راز مادر شوهر پولدار لو رفت.
آدمربایی فامیلی
به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا، زنی 58 ساله به نام «منصوره» خود را به دادسرای تهران رساند و نزد بازپرس ادعا کرد از سوی عروس جوان و دو برادر وی ربوده شده است.
این زن که صدای نگرانی داشت، به بازپرس پرونده گفت: در خانه خواهرم میهمان بودم که عروسم به نام «روشنک» با من تماس گرفت، خیلی ناراحت بود. او مدام از گم شدن پسرم میگفت به گونهای که نگران شدم و از اینکه «بابک» نزد عروسم نیست، دلشوره گرفتم، اما عروسم به خاطر اختلافاتی که از قبل با من داشت، مدام سراغ شوهرش را از من میگرفت. هاج و واج مانده بودم. عروسم مدام میگفت که حتما من از پسرم خواستم به خانه نرود و از سرنوشت او اطلاع دارم.
وی افزود: اصرار کردم که نمیدانم چه بر سر بابک آمده است، بعد ابراز نگرانی کردم. راستش را بخواهید ترسیدم نکند بلایی بر سر پسرم آورده باشند و بخواهند فیلم بازی کنند، به خاطر همین از عروسم خواستم راه بیفتند و به خانه ما بیاید تا ببیند پسرم نزدمان نیست، میخواستم با هم حرف بزنیم و اگر بابک واقعا گم شده است، پلیس را خبر کنیم.
سوار خودرویم شده راهی خانه شدم، در مسیر چند تماس تلفنی با روشنک داشتم تا اینکه شنیدم منتظر من است. جلوی خانه که رسیدم از عروسم خبری نبود. توقف کرده، خواستم پیاده شوم تا منتظرش بمانم، اما ناگهان دو مرد سوار ماشینم شدند و بعد روشنک در صندلی جلو نشست و گفت راه بیفت.
خواستم حرفی بزنم که جیغزنان خواست فقط سکوت کرده و حرکت کنم. من هم ترسیدم و راه افتادم. در مسیر هیچ حرفی نزدیم، اما وقتی شنیدم میخواهند مرا به خانه عروسم ببرند، ترسیده و ترمز کردم و گفتم به هیچعنوان نمیپذیرم. آن دو مرد که برادر عروسم بودند، پیشنهاد خانه خواهر دیگرشان را دادند، چون «سمیه» را میشناختم و میدانستم دختر خوبی است، پذیرفتم و ما به آنجا رفتیم. «منصوره» گفت: عروسم بیادبانه از من بازجویی میکرد، حتی اجازه نمیداد من به تماسهای موبایلم جواب بدهم. هر چه اصرار داشتم که اطلاعی از پسرم ندارم، نمیپذیرفت و حتی چندباری به سمتم حمله کرد و گفت اجازه نمیدهد آن خانه را ترک کنم.
2 ساعتی نزد آنها بودم تا اینکه فهمیدند من واقعیت را میگویم و اجازه دادند به تماسهایم پاسخگو باشم. شوهرم خیلی نگرانم شده بود، اجازه نداشتم بگویم کجا هستم. تنها گفتم بهزودی برمیگردم.
اگر خواهر عروسم نبود، شاید کسی نمیفهمید من کجا هستم! و بلایی به سرم میآمد.
حالا هم از اینکه ربوده شدهام، شکایت دارم و هم اینکه میخواهم مشخص شود پسرم کجاست! با ادعاهای این مادرشوهر، بازپرس دستور داد عروس و برادران وی بازداشت و تحت تحقیق گرفته شدند.
داستان دروغ
روشنک و برادرانش در بازجوییها ادعاهای مشابهی کردند، عروس خانواده به بازپرس گفت: نمیدانم مادرشوهرم این داستان دروغ را چگونه بیان کرده است، او با پای خودش به خانه خواهرم آمد.
وی افزود: بابک از یک هفته پیش به خانه نیامده است، خیلی منتظر ماندم تا برگردد.
موبایلش هم خاموش بود، حتی بارها با پلیس 110، اورژانس و بیمارستانها تماس گرفتم ببینم اثری از شوهرم پیدا میشود، اما هر روز نگرانیام بیشتر میشد تا اینکه یاد اختلافاتمان با منصوره خانم افتادم.
عروس جوان گفت: من و بابک دو سال پیش در یک میهمانی با هم آشنا شدیم و خیلی زود شوهرم به من گفت که میخواهد زن و شوهر شویم.
پذیرفتم، اما بعد بابک سراغم آمد و شنیدم که پدر و مادرش بویژه همین منصوره خانم چون میخواهد دخترخاله بابک با او ازدواج کند، مخالفت کرده و اصلا حاضر نیست به خواستگاریام بیاید.
در خانهشان همه تحت سلطه او هستند، حتی پدرشوهرم که حق مخالفت با او را ندارد.
بابک هر کاری کرده بود، نتوانست آنها را راضی کند تا به خواستگاریام بیایند، به خاطر همین به تنهایی آمد و با اصرارهای من پدر و مادرم پذیرفتند. بابک با درآمد خوبی که از کارخانه پدرش داشت، برایم عروسی گرفت.
خانهای اجاره کرد و ماهعسل خوبی هم داشتیم که البته در هیچکدام از این مراحل ما جز دوستان بابک هیچکدام از آشناهایشان را ندیدیم و کادوی عروسی ما از سوی منصوره خانم اخراج پسرش از کارخانه پدری بود و شرط اینکه مرا طلاق بدهد.
روشنک با گریه گفت: شوهرم از لحاظ روحی لطمه زیادی دید، من هم ناراحت شدم.
بابک واقعا کاری بلد نبود، او از بچگی در ناز و نعمت زندگی میکرد و با پشتوانه پدرش به خواستگاریام آمد.
البته مادرشوهرم همه جا گفته که من به خاطر پول بابک با او ازدواج کردهام، اما اینطوری نیست. ما واقعا به هم علاقهمند هستیم.
دو سال سخت را تحمل کردیم تا اینکه من از بابک خواستم سراغ پدر و مادرش برود و کمک بگیرد.
برایم سخت بود و شوهرم پذیرفت. او وقتی خانه را ترک کرد دیگر برنگشت و هنوز فکر میکنم منصوره خانم میداند پسرش کجاست و نقشه کشیده تا من و او را از هم جدا کند.
عروس جوان گفت: یک هفته صبر کردم تا اینکه نتوانستم و به مادرشوهرم زنگ زدم. وقتی جلوی در خانهاش رفتیم، او خواست به خانه ما برویم، چراکه نمیخواست شوهرش و بچههای دیگرش نگران شوند.
ما هم پذیرفتیم، اما در مسیر برای اینکه نمیخواستم وضعیت اسفبار زندگی ما، مادرشوهرم را خوشحال کند، پیشنهاد دادم به خانه خواهرم برویم. هیچ آدمرباییای در کار نبوده و این یک پاپوش است. دو برادر روشنک نیز ادعای بیگناهی کردند،
«محمد» 17 ساله گفت: ما فقط همراه خواهرمان بودیم و اصلا نه حرفی زدیم، نه کاری کردیم. تنها گاهی من و برادرم از روشنک میخواستیم مودبانه با مادرشوهرش حرف بزند.تحقیقات برای راز ناپدید شدن شوهر این زن ادامه دارد. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
-
فیلم صدای زنانه شاهرخ استخری هنگام تقلید صدای سپیده بزمی پور ! + عکس های خاص
ارسال نظر