پسر روستایی دختر همسایه را باردار کرد و ...

می گوید:تا کلاس پنجم درس خواندم و چون آن موقع برای ادامه تحصیل باید به شهر می رفتم خانواده ام رضایت ندادند.

پدرم از نظر موقعیت اقتصادی در شرایطی نبود که مرا به شهر بفرستد و از طرفی می گفت به چه کسی اطمینان کنم و پاره تنم را خانه اش بفرستم.

بعد از ترک تحصیل در کارهای کشاورزی به پدر و مادرم کمک می کردم و البته مسوولیت اصلی کارهای خانه با من بود. تنها دوست و همنشینم نیز دختر عمویم بود. با این که حدود ۱۵ سال تفاوت سنی داشتیم اما با هم خیلی زود اخت شدیم و تنهایی های همدیگر را پر می کردیم.

دختر عمویم می گفت هر چه می کشد از دست سادگی هایش است. او دل پری از پسر دایی اش داشت و می گفت: اگر زرنگ بودم قبل از آن که به شهر برود و با دختر دیگری ازدواج کند او را وابسته خودم می کردم.

کلثوم نفس عمیقی کشید و افزود: دختر عمویم از کودکی به نام پسر دایی اش بود و این رسم قدیمی در منطقه وجود داشت که بزرگ های فامیل دختر ها و پسرهای تازه متولد شده را به نام هم صدا می زدند تا در آینده این بچه ها وقتی بزرگ شدند با هم ازدواج کنند و پیوندهای فامیلی بر قرار بماند.

دختر جوان افزود: دلتنگی ها و عقده های دختر عمو تاثیر بسیار بدی روی من گذاشت. نگران آینده ام بودم و با خودم می گفتم مبادا در خانه بمانم و نتوانم ازدواج موفقی داشته باشم.

در این شرایط سعی می کردم خودم را در دل پسر همسایه جا بدهم. از طرفی دختر عمویم تشویقم می کرد چه طوری پیش بروم تا داوود را بیشتر از بیش وابسته خودم کنم.

متاسفانه با این تصورات اشتباه فریب چرب زبانی های پسر همسایه را خوردم ومدتی با هم در ارتباط بودیم. حدود چهار ماه قبل، پسر همسایه پا روی احساساتم گذاشت و خودش را کنار کشید.

داودمی گفت که قرار است برای کار در یک هتل بزرگ به مشهد برود و اصلا فکر ازدواج با او را از سرم در بیاورم.

او وعده ها و قول و قرارهایی که با هم گذاشته بودیم را زیر پا گذاشت و تنهایم گذاشت. وضعیت روحی بسیار بدی داشتم و روز به روز از نظر جسمی نیز حالم بدتر می شد.

شک کرده بودم و موضوع را به دختر عمویم اطلاع دادم. به بهانه آب راهی شهر شدیم و با انجام آزمایش فهمیدم باردار هستم. با روشن شدن این واقعیت تلخ دنیا روی سرم خراب شد.

هر چه به داود زنگ می زدم جواب نمی داد. از طرفی می ترسیدم خانواده ام بفهمند چه غلطی کرده ام.

آدرس محل کارش را پیدا کردم و مثل دیوانه ها از خانه فرار کردم. به مشهد آمدم و بالاخره با هر بدبختی بود داوود را پیدا کردم.

با شنیدن خبری که برایش آورده بودم عصبی شد و سیلی محکمی به صورتم زد.

می گفت تو دختر هرزه ای هستی و از کجا معلوم ... ؟

با هم درگیرشده بودیم که صاحب کار داوود با پلیس ۱۱۰زنگ زد و ماموران آمدند.

نگران آینده هستم. به مادرم زنگ زدیم. گریه می کرد و می گفت چند روز قبل مادر داوود او را دیده و گفته چون دختر سنگین و با وقاری دارید می خواهیم به خواستگاری اش بیاییم.

خانواده ام چند روزی فرصت خواسته بودند تا عید فطر جلسه خواستگاری برگزار شود.

من خیلی اشتباه کردم و حیثیت خودم را به لجن کشیدم.

این بدبختی ها تقصیر حرف های احمقانه دختر عمویم و حماقت خودم است.

شاید این ازدواج سر بگیرد، اما یک عمر سرافکنده و شرمسار شدم، ضمن آن که داوود می گوید تو دختر هرزه ای هستی و ... .

گفتگو با کارشناس:

غلامرضا اطمینان، دکترای جامعه شناسی در این باره به رکنا گفت: مسایل و مشکلات اجتماعی در هر جامعه ای معمولا به صورت چند علتی بروز می کند و در فرایند زمانی نسبتا مستمری به وجود می آید. اظهارات و گفته های کلثوم بیانگر ضعف و نبود الگوی مناسب، درست و قوی رفتاری است و او متاسفانه در جستجوی پاسخ گویی به نیازهای طبیعی و اجتماعی خود سراغ دختری رفته که دارای مسایل و مشکلات عاطفی و رفتاری بوده است.

این مدرس مهارت های زندگی افزود: این الگو بر اثر تکرار روابط و ایجاد علاقه عاطفی، زمینه رابطه ای نامشروع برای کلثوم فراهم کرده است.

دکتر اطمینان معتقد است: به طور طبیعی، جامعه و فضای اجتماعی باید به نیازهای اساسی اعضای خود پاسخ گو باشد و راه های رسیدن به این نیازها را فراهم کند.

در این راستا می توان به عامل ضعف و نبود جایگزینی مناسب و سازنده آموزشی و مهارتی در محیط، به خصوص در روستاها و شهرهای کوچک که افراد برنامه مطلوب و متنوعی برای پر کردن اوقات فراغت خود ندارند، اشاره کرد.

همان طور که می دانیم در مناطق کوچک و به ویژه در مناطق روستایی ارتباط دوستان و هم سالان بعد عاطفی عمیق و تاثیرگذاری زیادی به همراه دارد، اگر این ارتباط همراه با کنترل و دانایی نباشد زمینه لغزش و خطارا فراهم می سازد.

این دکتر جامعه شناسی می افزاید: یکی از ویژگی های دوره نوجوانی و جوانی استفاده از مکانیزم روانی تخیل به صورت افراطی و شدید است و گاهی از مرز تخیل خارج می شود و به توهم می انجامد.

کلثوم بر اساس این قاعده خود را در سرزمین رویاهای غیر واقعی، خوشبخت و موفق و داوود را خواستگاری صادق، قابل اعتماد و پای بند فرض کرده است.

او بدون توجه به عواقب خطرناک اعمال و رفتار خود، تحت تاثیر همین رویکرد تن به رابطه ای نادرست می دهد و قربانی ضعف مهارت، نبود نظارت و نااگاهی لازم (اجتماعی و دینی) خود و دیگران می شود.

او واقعا قربانی است و چنانچه با داوود ازدواج کند نیز با برچسب هایی باید زندگی کند که سال های سال در صورت نا آگاهی خانواده او و شوهرش از مهارت های اساسی زندگی برایش عذاب آور خواهند بود.

از این رو ضرورت ارایه خدمات مشاوره ای، روان شناسی و مددکاری مستمر برای او لازم به نظر می رسد.

دکتر غلامرضا اطمینان تاکید کرد: عوارض مسایل و مشکلاتی که برای کلثوم به بار آمده عمیق، گسترده و پایدار است. اگر او توسط اطرافیان تحقیر شود ممکن است دچار انحراف و کج روی خطرناکی شود.

در چنین حالتی، روابط و پیوندهای اجتماعی و خانوادگی گذشته اش متزلزل و دچار نقصان می شود و دیگران با او مراوده نخواهند داشت.

وی گفت: سلامت روحی و روانی و حتی جسمانی کلثوم که می توانست فردی دارای روحیه مثبت و رو به پیشرفت باشد به شدت تحت تاثیراین اتفاق ها قرار گرفته و از او یک قربانی ساخته است، قربانی که در حال حاضر نیازمند حمایت است.