ناگفته های تلخ و شیرین سام سهیلی از سیل
رکنا: «2 تا بسته کنسرو بده به اون آقا...» صدا قطع میشود. دوباره شماره سام سهیلی را میگیرم. زیر لب با کسی حرف میزند. یکی با فریاد میگوید: «آقا راه بیفت! داریم میرویم حلاف یک» سام عذرخواهی میکند و میگوید: «شما بپرس تا هرجا آنتن داشتم، حرف میزنم.
من الان خوزستان هستم و داریم محل به محل شناسایی میکنیم و بعضی اقلام را به مردم میرسانیم...» به قول خودش کار و زندگی را رها کرده تا به سیل زدهها برسد. برای او و بسیاری از کسانی که در این حادثهداوطلبانه درحال کمک به مردم هستند فرقی نمیکند آققلا باشد یا لرستان؛ آنها از آن دست انسانهایی هستند که وقتی مردم به مصیبتی گرفتار میشوند، نمیتوانند سر بیدغدغه روی بالش بگذارند.
از روزهای اول سیل گروههای مردمی بسیاری در گوشه گوشه کشور دست به کار شدند تا با خرید اقلام ضروری و رساندن آنها به دست مردم گرفتار در سیل اندکی از غم و دردشان بکاهند. از گروههای دوستی و فامیلی تا محلیهایی که دور هم جمع شدند و هر که هر چقدر در توان داشت بیدریغ در طبق گذاشت. اما شاید بتوان گفت پیشقراول این داوطلبان گروههای آفرودی بودند. همانهایی که با ماشینهای شاسی بلند خود وارد مناطق سیلزده شدند تا مردم را از خانههای سیل زده دور کنند یا وسایل مورد نیز اولیهشان را به مناطق دورتری ببرند.
سام سهیلی هم یکی از این داوطلبان بود که با پاترول 2 در کارش را از 28 اسفند در گرگان شروع کرد. او که خودش هم اهل گرگان است میگوید: «از 28 اسفند جزو اولین نفراتی بودیم که خودمان را به منطقه آققلا رساندیم. سعی کردیم با ماشین به مناطق مختلف برویم و زنان و کودکان را جا به جا کنیم. چهار روز اول در منطقه عملیات بودم. سه روز انبار کمپ سیل زدگان دستم بود و بعد تهیه و توزیع کالا و شناسایی منطقه. تا 18 فروردین که در آققلا بودم پیش آمده بود سه روز نخوابم تا وقتی که 18 فروردین به خانه برگشتم و یک ساعت بیشتر نبود که تنم را روی زمین گذاشته بودم که از تهران تماس گرفتند و گفتند اوضاع پلدختر بحرانی است.»
سام میگوید به سرعت کوله پشتی را میبندد و راهی تهران میشود و آنجا هم به سرعت دست به کار جمعآوری اقلام و خرید میشود اما حالا اسب تیزپایش یا همان پاترول 2 در باید در پارکینگ میخوابید: «آنقدر در سیل آققلا آب خورده بود که دیگر کار نمیکرد. من با دوستان راهی پلدختر و معمولان شدیم و تقریباً چهار روز روستاهای مختلف را شناسایی کردیم و از راههای صعبالعبور با ماشینهای آفرود گذر کردیم تا بتوانیم اقلام مورد نیاز را به دست مردم برسانیم.»
دوباره صدایش قطع میشود و بوق ممتد تلفن... حالا تا گوشی سام در دسترس نیست بگذارید کمی بیشتر شما را با او آشنا کنم. سام سهیلی 32 ساله است و آن طور که خودش میگوید، تا شش ماه پیش سرپرست تور بوده اما حالا شغل آزاد دارد. رشته مکانیک خوانده و مجرد است اما نه از آن مجردهای بیکار و مستمع آزاد، چون خیلی زود مسئولیت خانواده روی دوشش قرار گرفت. دقیقاً 24 سال پیش وقتی پدرش را از دست داد و او شد مرد کوچک خانه.
سام فعالیتهای داوطلبانهاش را از 16 سال پیش شروع کرد و حالا 6 سال است که در قالب نیروهای داوطلب هلال احمر کار میکند. تلفن وصل شد... حالا بگذارید بقیهاش را خودش تعریف کند: «من چند سال است با هلالاحمر کار میکنم، چندین امداد کوهستان در منطقه گلستان دارم، در زلزله بم بودم و در زلزله کرمانشاه هم همین طور. بالاخره من در این سیستم کار کردهام و سازماندهی بلدم و بحران را از نزدیک دیدهام. بنابراین حس کردم حضورم در مناطق سیلزده واقعاً میتواند کمکی برای مردم باشد.»
صدای سهیل را از منطقه حلاف 3 میشنویم: «الان در روستاهای اهواز هستم اوضاع اینجا و رسیدگی ضعیف است. یکسری خانهها را سیل گرفته و بعضی که نزدیک آببند زندگی میکنند از ترس، به کوه و کمر پناه بردهاند و به همین دلیل اقلامی به آنها نمیرسد. برای همین ما آمدیم که اینجا را سازماندهی کنیم آمار بگیریم و بعد وارد بحث توزیع آب و نان و چادر و کنسرو و... شویم.»
او که خستگی در صدایش، موج میزند از حال و روزش میگوید. از آن چیزی که برای ما معنایی جز از خودگذشتگی و فداکاری ندارد اما برای او؟ خودش میگوید:
«ما از ساعت شش بیداریم و سه نصفه شب هم میخوابیم. اینجا توی سرویس بهداشتی دوش میگرفتیم. به خدا اگر از من بپرسند چرا این کار را میکنی من هیچ دلیل درست و حسابی برای گفتن ندارم. نه اینکه فکر کنید وضعیت اقتصادیام خوب است که اینجا هستم و کار و زندگی را رها کردهام نه، راستش اوضاع اقتصادی من خراب است اما نمیتوانم با این وضعیت کار کنم. اصلاً وجدانم اجازه نمیدهد وقتی میبینم مردم در این حال و روز هستند من دنبال زندگی خودم باشم. اصلاً دست و دلم به کار نمیرود. بالاخره توکل به خدا میکنیم و فکر بعدش را نمیکنیم.» انگار هیچ چیز نمیتواند او را متوقف کند و او از مقصد بعدیاش یعنی سیستان و بلوچستان میگوید که حالا چند روزی است درگیر سیل شده.
وقتی از او میپرسم یکی از چیزهایی که این روزها دیده و به نظرش خوب است که دربارهاش کمی اطلاعرسانی کند، چیست؟ از مردمی میگوید که تنها برای نمایش خودشان به منطقه میروند. همانهایی که من هم نمونهاش را در سیل آققلا دیده بودم. مردمی که با مسئول کاروان کمکهای مردمی تماس میگرفتند و میخواستند در سیل و در بین مردم حضور داشته باشند. فقط برای گرفتن عکس و منتشر کردنش در شبکههای اجتماعی. برای چند لایک بیشتر و جلب توجه:
«اینجا نمایش زیاد داریم. شاید از هر 100نفر پنج نفر با قلبشان کار میکنند. یکسری برای کسب اعتبار و آینده خودشان آمدهاند. طرف تور لیدر است و میخواهد با نمایش دنبال کنندههای صفحه مجازیاش را بالا ببرد تا از این راه کسب درآمد کند.» با خنده میپرسم تو خودت از سیل عکس و ویدئویی در شبکههای اجتماعی منتشر نمیکنی؟ میگوید: «اینستاگرام من دنبالکننده زیادی ندارد. آنجا هم بیشتر گزارش کار میدهم و توضیح میدهم که مردم چطور میتوانند کمک کنند. درواقع خود دنبال کنندهها از من خواستهاند که این کار را بکنم و به من هم اعتماد دارند و میدانند در منطقه هستم. اما روزهای اول آنقدر درگیر بودم که وقت این کار را نداشتم.»
سام سهیلی آخر گفتوگو، انگار که تازه به دلیل روشنی برای کمکهایش رسیده باشد، میگوید: «من این سبک از زندگی را دوست دارم و حاضرم برایش تا جایی که میتوانم سختی بکشم. به قول معروف یا راهی خواهم ساخت یا راهی خواهم یافت.»
سام یکی از هزاران نمونه افرادی است که در این سیل سراسری دل به آب زدند و به کمک مردم رفتند. داوطلبانی مسئول که با هزار مشکل اقتصادی و انواع خطر، امنیت و آسایش خود را رها کردند تا تسکینی برای هموطنان خود باشند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر