نمی‌دانستیم موضوع چیست و از سوی یکی از نهادها تقاضای اعزام صادر شده بود. وقتی به محل رسیدیم متوجه شدیم محدودیت ترافیکی گسترده‌ای در یک محدوده بزرگ بولوار شهید فرامرز‌عباسی به اجرا گذاشته شده است و نیروهای انتظامی هیچ فردی را به محدوده نوارکشی شده راه نمی‌دهند. برای ما که خود همه جور‌حادثه دیده بودیم این خیلی عجیب بود. وقتی بیشتر متعجب شدیم که دیدیم مأموران تک‌تک خانه‌های اطراف را نیز تخلیه می‌کنند و هر‌کس که مقاومت می‌کند نیز پس از صحبتی کوتاه از محل دور می‌کنند.

یک خودرو سواری در کنار خیابان پارک شده بود و از ظواهر مشخص شد که هرچه هست باید این خودرو در آن نقشی داشته باشد. وقتی پرسیدیم که وظیفه ما چیست و چه باید بکنیم، به ما گفتند که تنها از ورود مردم به محوطه جلوگیری کنید و اگر فردی خواست وارد شود با پاشیدن آب از ورود افراد جلوگیری کنید.

هنوز‌هم کسی به ما نگفته بود موضوع از چه قرار است. به سراغ فرمانده میدان رفتم و از او پرسیدم که موضوع چیست‌؟ گفت: «‌با اعلام یک بمب‌گذاری، به منطقه آمدیم و مشخص شد که بمبی زیر آن خودرو (اشاره کرد به همان خودرو سواری کنار خیابان) جا گذاشته‌اند.» از‌او پرسیدم: «خب چرا کسی کاری انجام نمی‌دهد؟» با تعجب پاسخ داد: «چه کاری باید بکنیم؟ دستور تخلیه فوری محل صادر شده است و خانه‌ها در حال تخلیه هستند و منتظر رسیدن تیم چک و خنثی هستیم.» وقتی به او گفتم که اجازه بدهد من بمب را نگاهی بیندازم، با چشمانی گرد‌شده از تعجب گفت: «‌مگر تو آتش‌نشان نیستی؟ چرا می‌خواهی بمب را نگاه بیندازی؟ به کار خودت برس.» خیلی به من بر خورد و رو به او کردم و گفتم: «‌بله آقا من آتش‌نشانم اما دوره خنثی‌سازی بمب را هم گذرانده‌ام.» بعد از کلی چک‌و‌چانه‌زدن بلاخره پذیرفت که فقط جلو بروم و یک نگاهی به بمب بیندازم، با این شرط که به آن دست نزنم. در‌مقابل صدها جفت چشم حیران جلو رفتم، روی زمین دراز کشیدم و کمی خودم را به زیر خودرو کشاندم. در فضای خاکی زیر خودرو چندین رشته سیم بیرون زده بود. می‌دانستم که یک لحظه غفلت می‌تواند آرزوی دیدنم را برای همیشه بر دل فرزندانم بگذارد. خاک‌ها را آرام‌آرام کنار زدم، اتفاق خاصی نیفتاد نه دودی بلند شد و نه صدای به گوشم خورد، همین کمی جری‌ترم کرد و خاک‌ها را بیشتر کنار زدم. چند رشته سیم از زیر خاک بیرون آمد ناگهان یکی از سیم‌ها لغزید و از روی بمب پایین افتاد. سیم را که برداشتم فهمیدم مال باطری است. دقایقی بعد سیم‌های دیگر‌هم که به هیچ‌جایی وصل نبودند از روی بمب افتادند و در‌نهایت مشخص شد که فقط یک تکه سنگ گرد زیر خاک بوده است و فردی قصد یک شوخی مضحک را داشتهاست.

خاطره از حسین تقوی آتش‌نشان بازنشسته مشهدی

 

خواندنی های رکنا را در اینستاگرام دنبال کنید