پدرآتش نشان شهید حسین حسین زاده از پسرش چه گفت؟
آخرین دیدار آتش نشان شهید با همسرش پای پلاسکوی در آتش+عکس
«حدود 5 سال پیش در حیاط مدرسه نشسته بودم و خستگی در میکردم که پسرم حسین آمد و دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: «بابا ناراحت نباش یه روزی شما رو سربلند میکنم تا با افتخار سرتون را بالا بگیرید.» آن روز با شنیدن این حرف تبسمی کردم اما پسرم خیلی جدی نگاهم کرد گفت: «حالا میبینی، ثابت میکنم بابایی.»
پدر شهید آتشنشان حسین حسینزاده وقتی این خاطرات را مرور میکرد به دور دستها خیره مانده بود. انگار آن لحظات مثل یک فیلم ازمقابل چشمان خیساش رژه میرفتند. بعد ازآنکه نم اشک روی گونههایش را پاک کرد با صدای لرزان، آه بلندی کشید و گفت: سرانجام آن روز که حسین با اطمینان ازآن حرف میزد رسید و حالا با افتخار سرم را بالا گرفتهام. چراکه پسر آتشنشانم، در آتش ساختمان پلاسکو جان داد تا دیگران زنده بمانند.
خطهای روی صورت مرد مو سپید نشان از سالها تجربهای داشت که با تمام وجود برای رفاه خانوادهاش تلاش میکرد تا لقمه نانی سر سفره همسر و فرزندانش ببرد. این مرد زحمتکش30 سال است که بهعنوان بابای مدرسه در آموزش و پرورش کار میکند. «همیشه یک دستم جارو بود و دست دیگرم خاک انداز. اما افتخار میکنم که با نان حلال بچههایم را بزرگ کردم وبه ثمررساندم.» پدرومادر مهربان و زحمتکش، پس ازسالها سختی و با دیدن موفقیتهای فرزندانشان نفس راحتی کشیده بودند اما افسوس که دست سرنوشت دریک لحظه برایشان شکل دیگری رقم خورد. چراکه با وقوع فاجعه هولناک پلاسکو، این پدر و مادرهم مانند سایروالدین 15 آتشنشان شهید شکستند و کمرشان در غم از دست دادن پسر 27 سالهشان خم شد.
پدر این شهید غیور درحالی که هنوز باور ندارد جگر گوشهاش را در آتشسوزی ساختمان پلاسکو از دست داده گفت: «حسین پسر دومم بود. 27 سال با ما زندگی کرد ولی حتی 27 هزار تومان هم از من نگرفت. پسرم همیشه حامی من و مادرش بود. در همان دوران تحصیلش هم باعث افتخار ما بود.با اینکه بهعنوان سرایدار در مدرسه بودیم اما هیچوقت رفتار ناشایستی نداشت. او دوران تحصیلش را با نمرات بالا گذراند و همواره لوحهای تقدیر از سوی مدیران دریافت میکرد و شاگرد اول مدرسه بود. حسین، رزمی کار هم بود و بدن قدرتمندی داشت.براستی عاشق کار و خدمت به مردم بود به همین خاطر وقتی فهمید سازمان آتشنشانی نیرو جذب میکند در آزمون شرکت کرد و قبول شد. کارهای هیجانی را دوست داشت و با افتخار حدود یکسال و نیم در ایستگاه 60 خیابان پیروزی فعالیت کرد و همزمان دانشجوی کارشناسی رشته تربیت بدنی بود. اما.....
مرد دل شکسته با بغض فروخورده ادامه داد: اما درسش نیمه تمام ماند. عروسم با مرگ حسین بیوه شد و من و همسرم هم با ویرانی ساختمان پلاسکو ویران شدیم. اما تنها چیزی که دراین شرایط بسیارسخت آراممان میکند این است که همیشه یاد و خاطره فداکاری پسرم جاودان میماند. او مرگ با عزتی داشت گرچه تحمل این حادثه Incident هولناک برایمان بسیار سخت است.
پدرآتشنشان شهید با یادآوری روز حادثه ادامه داد: «پنجشنبه آخر دی ماه 95 را هرگز از یاد نمیبرم. پسر بزرگم که معاون مدرسهای در منطقه 5 است صبح آن روز سیاه به من زنگ زد و با نگرانی سراغ حسین را گرفت. بعد هم گفت ساختمان پلاسکو آتش گرفته است. من هم آنقدر درگیر کارهایم بودم که اصلاً متوجه نشدم که به چه دلیل این خبر را به من میدهد. بعد با نگرانی سراغ برادرش را گرفت. میگفت تلفناش جواب نمیدهد. با شنیدن این حرف دلم به شور افتاد. حسین تلفنش در دسترس نبود ما هم موقعی به آنجا رسیدیم که ساختمان با خاک یکسان شده بود. اما سختترین لحظات برای عروسم بود. چرا که صبح همان روز وقتی خبر آتشسوزی به ایستگاه پسرم اعلام میشود او به ساختمان میرود. از آنجا که عروسم هم در خیابان جمهوری شاغل است حسین با او تماس میگیرد و میخواهد که او را ببیند.
پسرم وقتی با همسرش قرار میگذارد او کارتهای عابربانکش را به وی میدهد و میگوید قسطها را پرداخت کن تا برای مامان، بابا مشکل پیش نیاید. سپس خداحافظی میکند و برای کمکرسانی در مقابل چشمان نگران همسرش وارد ساختمان میشود. اما....پسرم وقتی از ساختمان بیرون آمد که دیگر نفس نمیکشید و پیکر سوختهاش را تحویل ما دادند. خیلی شرایط سخت و عذابآوری داشتیم. 10 شبانه روز، چشم انتظار بیرون آمدن عزیزمان از آتش و آوار بودیم. ولی... پسرم و همکارهای فداکارش پر کشیدند و رفتند. اما انتظار ما این است که، این شهدا فراموش نشوند و با مرور زمان از یادها نروند. همه آنها عاشق کارشان بودند که اینگونه عاشقانه سوختند. حسین بهقدری به کارش علاقه داشت که خوب به خاطر دارم زمانهایی که شیفت کاریاش نبود شبها با لباس کارش میخوابید و صبحها با اشتیاق به محل کارش میرفت. امیدواریم یاد و خاطره آنها همیشه زنده بماند. من و همسرم با سختی و خون و دل بچههایمان را بزرگ کردیم تا به جایی برسند. حسرت به دل عزیرمان ماندیم و امیدوارم بتوانیم با توکل بهخدا این مصیبت بزرگ را با دعای مردم عزیزمان تحمل کنیم. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
سمانه شهباز
ارسال نظر