آنانی که قلبشان با پلاسکو فروریخت
شب فاجعه پلاسکو، تهران یک شبه پیر شد+عکس
رکنا: وقتی خبر حادثه را شنیدید، چه کار میکردید؟ محل کار بودید یا خانه؟ شاید مشغول خرید و تدارک میهمانی شام شب تعطیل؟ من در بانک بودم.
کارمندان پشت باجه داشتند با سرعت کارهایشان را انجام میدادند. شتابی محسوس برای انجام کارهای باقی مانده در میانشان دیده میشد؛ خاص روزهای پنجشنبه. اول یکی دو نفر از مراجعان واکنش نشان دادند. پسر جوانی که سرش توی گوشی تلفن همراهش بود، ناگهان از جا پرید: «ریخت... پلاسکو ریخت...» دیگران با تعجب نگاهش کردند. یکی دو نفر سرشان رفت توی گوشیها. معاون شعبه از سرجایش بلند شد و ال سیدی پشت سرش را روشن کرد. یکی گفت: «بزن شبکه خبر!» همه مبهوت بودند. خبر آتشسوزی را کم و بیش شنیده بودند اما فرو ریختن یکباره ساختمان پلاسکو، شوکه کنندهتر از آن بود که نشود واکنشی به آن نشان داد. صدا از هیچ کس درنمیآمد. انگار صحنه فروریختن ساختمان روی ذهن همه آوار شده بود.
زیبا در آرایشگاه بود وقتی خبر را شنید. شب عروسی آدم بهترین شب زندگیاش میتواند باشد. برای زیبا اما اینطور نشد. صحنه فرو ریختن پلاسکو را او هم دید؛ آراسته و در لباس عروس. کارکنان آرایشگاه هر کدام چیزی میگفتند. زیبا حرف نمیزد. حواسش پیش یکی از همسایههای قدیمی بود که بعدها گفتند پسرش آتش نشان شده. زن ریز اندام و مهربانی که پسر را تنهایی بزرگ کرده بود. دلش مچاله شد. «خدا کند او طوریاش نشده باشد.» این را در دلش گفت، اما بلافاصله فکر کرد چه فرقی میکند. یکی از آرایشگرها خواست جو را عوض کند: «یه آهنگ بذاریم برای عروس قشنگمون...» زیبا بدون لبخند نگاهش کرد. بقیه هم واکنشی نشان ندادند. دختر از حرفاش پشیمان شد. آن شب، عروسی بیکم و کاست برگزار شد. زیبا اما خوشحال نبود. حال غریبی داشت و این حال را در چهره میهمانها هم میخواند. «همه یک جوری بودند.» این، توصیف زیباست از قشنگترین شب زندگیاش.
مهدی بازار بود؛ بازار بزرگ؛ محل کارش. صدای پی در پی آژیر را از صبح شنیده بود. میدانست پلاسکو آتش گرفته. مسیر عبور هر روزهاش از همانجاست. میگفتند طبقههای بالایی آتش گرفته. «حتما خاموشاش میکنند دیگر.» این را با خودش گفته بود. وقتی شنید ساختمان ریخته، شوکه شده بود. مگر میشود ساختمان به آن عظمت یکباره بریزد. «همه شروع کردند داد زدن. از مغازهها بیرون آمده بودند و خبر را تکرار میکردند. پلاسکو ریخت... پلاسکو ریخت... وحشتناک بود. مردم هم بهت زده بودند. دست از تماشا و خرید کشیده و هاج و واج مانده بودند. یکی میگفت برویم جمهوری. چند نفر را دیدم که بلافاصله راهی شدند. آن موقع انگار همه داشتند فکر میکردند خودشان را به پلاسکو برسانند. ای کاش نمیرفتند.» آن روز بازار تق و لق شده بود. کسی دیگر دل و دماغ نداشت. نه مشتریها و نه کاسبها. انگار همه به یک چیز فکر میکردند: «حالا چه میشود؟!»
زهرا رفته بود برای مصاحبه. یک سوژه ناب که چند وقتی میشد پیگیرش بود. قرار را در خیابان صف گذاشته بود. تمام فکر و ذهنش پیش سوژه بود که قرار بود با پای خودش بیاید و حرف بزند. روز کاریاش نبود. پنجشنبه روزنامهها تعطیل هستند اما سوژه بعد از مدتها راضی شده بود حرف بزند و ارزشاش را داشت که زهرا صبح روز پنجشنبه خودش را به محل قرار برساند. در راه بازهم به مصاحبه فکر کرده بود. آن روز مشغول مصاحبه بود که صدای فریادها را شنید. «پلاسکو ریخت... پلاسکو ریخت...» همه از مغازهها بیرون آمده بودند و به سمت محل حادثه اشاره میکردند: «اصلا مصاحبه را به کل فراموش کردم. خبر، آنقدر شوکهکننده بود که طبعاً هر مسأله دیگری را تحت شعاع قرار میداد. بین مردمی بودم که داد میزدند و با ناباوری از اتفاق میگفتند.»
عبدالحسین مثل همیشه دو بغل پرطاووس زیر بغلاش زده بود و آمده بود محل کارش. محل کارش یعنی حوالی جمهوری و کوچه برلن. فروشنده دور گرد اهل کابل، آن روز چنان صدایی شنید که دو بغل پَر طاووس از دستاش رها شد. پرها را برای چشم نظر میفروشد: «همچین صدایی آمد که مو به تن همه راست شد. چه میدانستم چه شده. خیال کردم جایی بمب منفجر شده. از مردم شنیدم که ساختمان ریخته.» خانمها پر طاووس دوست دارند. بیشتر مشتریهای دورهگرد کابلی، خانم هستند. آن روز دیگر خبری از مشتری نشد. روزهای دیگر هم. «این اتفاق حتی روی کار ما دستفروشها هم اثر گذاشته.» این را میگوید و دو بغل پر طاووس را توی دستهایش جابهجا میکند و راه میافتد. راسته کوچه برلن را میگیرد و میرود سمت فردوسی. آنجا خیابان را بستهاند اما پیاده راه آن طرف خیابان باز است. برای تردد به سمت جمهوری. عبدالحسین میان جمعیتی که به سمت جمهوری میروند گم میشود. دو بغل پَر طاووس میان جمعیت بهتزده. به قول زیبا، همه یک جوری هستند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
مریم طالشی
اخبار مرتبط با ساختمان پلاسکو را بخوانید:
شهادت تمامی آتش نشانان مفقود در پلاسکو تایید شد +اسامی و تصاویر
هنوز از بقیه گرفتار شده ها خبری نیست / آیا ماجرای پلاسکو با پیدا کردن پیکر ها خاتمه می یابد؟
شب فاجعه پلاسکو، تهران یک شبه پیر شد+عکس
در سالن تشییع پیکر های پرونده پلاسکو پزشکی قانونی چه گذشت؟ دعا کردیم که او نباشد!
شمارش معکوس در پلاسکو / آیا امیدها زنده خواهند شد؟+عکس
انتقاد دادستان از نگاه سیاسی به حادثه پلاسکو
فاجعه پلاسکو، شورای شهر تهران را به جنجال کشید+عکس
تشییع شهدای آتشنشان از خیابان انقلاب به سمت حافظ/ اعلام فقدانی ۸ نفر با مراجعه به پلیس
خانواده آتش نشانان گرفتار پلاسکو را رها نمی کنند+عکس اشک و اندوه
مادر یک شهید در روز تولد فرزندش به پلاسکو رفت + فیلم
شهادت یکی از آتش نشانان مفقود شده در پلاسکو تایید شد + عکس
تماس گرفتار شده ها در پلاسکو 2 ساعت بعد از فاجعه / در موتورخانه هستیم!
قالیباف پشت دیوار موتور خانه به ماموران نجات چه گفت؟+فیلم
ماجرای پیامک های گرفتار شده ها و شنود نشدن مکالمه های 40 دقیقه قبل از ریزش پلاسکو بر ملا شد
فیلم دیده نشده از نمای کامل ریزش پلاسکو + فیلم
چرا اجساد در پلاسکو شب ها کشف می شوند ؟
دلایل خارج نشدن یک پیکر از زیر زمین پلاسکو اعلام شد
رضای من زنده است، برایش لباس دامادی خریدم / هانیه عروس آتش نشان گرفتار چه گفت؟
آخرین تصاویر از یک شهید عملیات/ خداحافظ فرمانده+عکس
چرا آتش نشان در پلاسکو بیهوش شد؟+عکس
پیدا شدن حفره ای که به اتاق برق پلاسکو راه دارد / عملیات ادامه دارد
ناگفته های لحظه آتش سوزی پلاسکو و یک گزارش از هرآنچه که در آخرین روز فاجعه گذشت
از بالای نردبان گرفتار شدن همکارانم را دیدم / تلخ ترین لحظه +عکس
گفتگو با تنها نجات یافته فاجعه پلاسکو/ 2 برادرم زیر آوار مانده اند
آخرین خبر/ اسامی جدید از کارکنان ساختمان پلاسکو که گرفتار آوار شدند+ عکس
ارسال نظر