لبخند اشک !

به گزارش رکنا ؛ آفتاب سرنزده مثل هرروزآقا محسن لباس مقدس خدمت تن کرد وبا ذکر بسم الله ازخانه بیرون زد.

ساعتی مانده به اذان ظهر، مراجعان کلانتری 25 خواجه ربیع مشهد دررفت و آمدند و خادمان امنیت مردم سخت مشغول کارهستند.

آقا محسن دردفترکارش ناگهان با شنیدن صدایی به خود می آید.

صدا آشناست ؛ سربلند می کند و ناخودآگاه بر می خیزد. باورش نمی شود؛ پسرش امیر حسین و دخترهای دوقلویش وارد اتاق می شوند.   

• سلام بابا جون .

لبخندی بر چهره آقا محسن می نشیند ، جلو می آید و می گوید: سلام عزیزان دلم ، امیر حسین ، هلیا، حلما اینجا چکار می کنید؟

بچه ها با ذوق و شوق ظرف شیرینی و کیک قشنگی که طرح لباس زیبای پدرشان است روی میز می گذارند.

• بابا جون تولدت مبارک.

شرجی چشم های آقا محسن ، اشکی از شوق دارد.

بچه ها را در آغوش می کشد و با صدایی بغض آلود می گوید چرا زحمت کشیدید ، یادم نبود امروز تولدم است ... .

لحظه زیبایی است وقتی بچه ها اشک لبخند از روی گونه های پدر پاک می کنند.

پیمانه افسانه های امیر حسین و خواهران دو قلویش برای رسیدن به بی همتا ترین نقطه احساس نبض می زند.

اینجا برای پاک ترین عاطفه ها ، زنبق های نیلی از مهر و محبت می خوانند و امیر و حسین و هلیا و حلما  بر دست های پدرو چشم های معصوم مادرکه قبله گاه امید شان است بوسه می زنند.

سرهنگ محسن باقی زاده در کلانتری خواجه ربیع مشهد خدمت می کند و می گوید تمام دنیای من خانواده ام وعشق به مردم و کشورم است.

افتخار می کنم این لباس مقدس را پوشیده ام و سربازرهبرم هستم.

او و همرزمانش در جای جای ایران اسلامی  از خود گذشته اند و برای آسایش و امنیت  مردم جان فدایند.

روز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) که مقارن با ولادت حضرت امام خمینی(ره) است  برای همه زنان و مردان و رهروان راستین بی بی دوعالم آرزوی بهروزی و سعادتمندی داریم  و امید است خادمان مردم در پلیس رضوی سربازانی شایسته برای زائران و مجاوران بارگاه ملکوتی ثامن الحجج آقا علی ابن موسی الرضا(ع) باشند وکنار خانواده عزیزشان  زندگی سرشار از مهر و عاطفه کنند.

نویسنده: غلامرضا تدینی راد