آوا دختر 4 ساله ارومیه ای فرشته آسمان ها شد + فیلم و جزییات
حوادث رکنا: آوا دختر ۴ سال ارومیه ای که هفته گذشته خبر آزار و اذیت هولناک وی توسط نامادری اش منتشر شده بود، بعداز اینکه براثر شدت جراحات به کما رفته بود، ساعاتی پیش درگذشت.
به گزارش رکنا، از دقایقی قبل سایت خبر فوری از مرگ آوا قهرمانی خبر داد.
دختر ۴ سال ارومیه ای که هفته گذشته خبر آزار و اذیت هولناک وی توسط نامادری اش منتشر شده بود، بعداز اینکه براثر شدت جراحات به کما رفته بود، ساعاتی پیش درگذشت.
جزئیات حادثه
فیلمی در فضای مجازی منتشر شده که نشان میدهد زنی با بی رحــمی کامل اقدام بە پرت کردن دختری خردسال از پلەهای منزل میکند کە پس از پرس و جو و تحقیقات کافی در این زمینە مشخص شد زمانی کە پدر خانوادە برای کار بە یکی از شهرستان های استان آذربایجان شرقی می رود.
همسر دوم او بی خبر از دوربینهای امــنیتی منزل اقدام بە کتــک کاری و شکنــجە روحی و روانی فرزندان می نماید، کە بلافاصلە پس از گزارش این کتــک کاری و شکــنجە توسط همسایەها بە پدر خانوادە، وی خود را در سریعترین زمان ممکن بە ارومیه می رساند، اما متاسفانە این زمان کوتاه برای آوا دختر بچەی چهارسالە بسیار حساس و غیرقابل تحمل بود و دختر بچە چهارسالە بدلیل شکنــجەهای بی رحــمانە نامادری خود در این زمان کوتاە دچار ضــربە مغــزی شد و در نهایت بە یکی از مراکز درمانی ارومیە اعزام و هم اکنون تحت نظــارت و درمان است.
لازم بە ذکر است طی تحقیقات بە عمل آمدە و همچنین اعلام خانوادە این کودک چهارسالە ، نامادری بیرحم پس از معرفی بە نهادهای امـنیتی و قـضایی، از سوی اداره آگـاهی دستـگیر و هم اکنون در بازداشـت بە سر میبرد.
گفتگو با پدر آوا کوچولو
حرف و حدیثها در مورد آوا و خانوادهاش در فضای مجازی زیاد است و راست و دروغ ادعاهای مردم مشخص نیست. تنها راه صحتسنجی این حرفها، صحبت با خانواده آواست تا آنها بگویند چه اتفاقی برای دخترک افتاده است.
یکی ازبستگان بسیار نزدیک آوا میگوید: «پدر و مادر آوا، ۱۵سال پیش ازدواج کردند و تا شش، هفت سال بچهدار نشدند، بعد از مدتی، خدا به آنها یک دختر و پسر داد. آراز 8 ساله است و آوا هم 4 ساله. آنها تا مدتی زندگی خوبی داشتند اما بعد به خاطر اختلافاتی که داشتند، مادر آوا جدا شد و با مرد دیگری ازدواج کرد. تابستان امسال پدر آوا با یکی از فامیلهای خودش ازدواج کرد. شوهر این زن فوت شده بود و خودش هم دو بچه داشت اما بعد از فوت او، پدرشوهرش بچهها را گرفته بود.
به این زن گفتم آوا و آراز بچه هستند و به محبت احتیاج دارند، خودت مادری و محبتت را دریغ نکن. او هم به دروغ قبول کرد. او هیچ مشکلی در رفتارش نداشت و به همسایهها گفته بود مگر خودم بچه ندارمکه بخواهم بچه مردم را اذیت کنم! یک روز آوا مریض شد. او را به درمانگاه بردند و دکتر با دیدن زخمهای بدن آوا از او پرسید چرا بدن بچه اینطور است؟ نامادری هم گفت چه میدانم و بعد با دکتر دعوا کرد و بدون گرفتن داروهای بچه برگشت.»
با بغض ادامه میدهد: «برادرزن یکی از همسایهها میگفت نامادری هرروز آوا را در اتاق انتهای خانه، زندانی کرده و با سیخ داغ بدنش را میسوزاند. ۱۰ بار به خانه این زن رفتم اما چون دوربین مداربسته داشت، وقتی مرا میدید، در را باز نمیکرد. آراز و آوا هر دو کتک میخوردند اما چون آراز به مدرسه میرفت، کمتر کتک میخورد اما آوا چون دائم در خانه بود، کتکش میزد. نامادری به پلیس گفته بود به بچهها میگفتم فلانکار را انجام بده یا دستت را بشوی، انجام نمیدادند من هم کتک میزدم. به پدر بچهها پیشنهاد دادم دوربین مداربسته در خانه نصب کند و بچهها را با زنی که نمیشناسیم تنها نگذارد که این اتفاق تلخ افتاد.
دکتر آوا میگفت یک کلیه آوا دارد از دست میرود و داروهایی برای جلوگیری از خونریزی مغزی تزریق کردهایم. فقط میخواهیم دستگاهها به آوا وصل باشد تا شاید بههوش بیاید. به دولت التماس میکنم نامادری را مجازات کند. پدرش خیلی گریه میکند و میگوید ایکاش زودتر همه چیز را میفهمیدم.»
اولین حرفیکه پدر آوا به ما میزند، مجازات نامادری است. بعد میگوید باید همه بدانند چه بلایی سرم آمدهاست. اگر قانون از من حمایت نکند، خودم آن را اجرا میکنم. پدر آوا ۳۸ ساله و کارگر است.
در خانه دوربین مداربسته داشتید؟
چون در شهرستان کار میکنم، برای امنیت خانه و پرسه احتمالی خلافکاران دوربین نصب کردم، برای بچهها نبود.
همسر دومتان را میشناختید که با او ازدواج کردید؟
من هیچ آزاری به زن اولم نرساندم اما رفت. تا 6 ماه بچههایم آواره خانه پدر ومادرم، پدرومادر زن سابقم و اقوام بودند تا اینکه خانواده زن سابقم گفتند دوباره ازدواج کن تا زنت از بچههایت نگهداری کند. بعد از دیدن این خانم گفتم دو بچه دارم و نباید یک خط به ناخن آنها بیفتد. او هم گفت همانطور که میخواهی مراقب بچههایت هستم. من هم فکر کردم زن خوبی است اما نمیدانم چرا اینطور شد.
چند وقت با هم زندگی کردید؟
سه، چهارماه.
چه زمانی متوجه شدید همسر دومتان بچهها را شکنجه میکند؟
گاهی که بچهها را میشستم، هیچ آثاری از شکنجه روی بدنشان نبود. به بچهها گفتم بابا، اگر شما را اذیت میکند به من بگویید، خودم دستش را میگیرم و پرت میکنم جلوی خانوادهاش اما بچهها قسم خوردند که اذیت نمیکند، نمیدانم شاید از ترس اینطور میگفتند. من بچهها را با نذر و نیاز از امام رضا(ع)گرفته بودم. حقم این نبود.
نامادری با بچهها چطور رفتار میکرد؟
جلوی من خوب بود. هر اتفاقی بوده، تازه افتاده است.
چطور متوجه شدید که آوا در بیمارستان بستری است؟
تبریز بودم که زن دومم صبح زنگ زد و گفت آوا از پلهها افتاده و تشنج کردهاست، گفتم بچهام هیچ بیماری ندارد. از تبریز به ارومیه برگشتم و بعد از تعویض لباس رفتم بیمارستان. آنطور که پزشکی قانونی گفته بود، بچه من تشنج نکرده، شکنجه شده بود. باورنکردم، هرکسی گفت او شکنجه شده است، باور نکردم. با خودم گفتم در خانه دوربین دارم ببینم چه خبر است. وقتی فیلم دوربین مداربسته را دیدم، متوجه شدم آوا را شکنجه کرده است. دنیا روی سرم خراب شد. به خدا جگرم آتشگرفته است از دیدن آن صحنهها.
بعد از دستگیری همسر دومتان، او را ندیدید؟
اجازه نمیدهند با او صحبت کنم. یکبار او را در دادگاه دیدم و جلوی مامورها گفتم چرا بچهام را شکنجه کردی؟ چه گناهی کرده بود؟ گفت دروغ است و بچهات را نزدهام. گفتم همه ایران میدانند، تو چطور حاشا میکنی؟!
به جرمش اعتراف کرده است؟
اطلاعی ندارم.
دکترها در مورد وضعیت آوا چه گفتهاند؟
گفتند خونریزی مغزی دارد و قلبش روز به روز دارد ضعیفتر میشود.
پدر دوباره گریه میکند: «مردم ایران شما را به خدا التماستان میکنم دعا کنید آوایم زنده بماند. اگر حکم این زن اعدام است، فقط خودم میخواهم چهارپایه را از زیر پایشبکشم.»
خدایا هیچ بچه ای دست نامادری و نا پدری نیفته .چه صحنه درد اوری . بخدا حیوان از این ادما دل رحم تره