شبی وحشتناک در بیمارستان بیمار / ماجرای ترسناک چاقوکش‌های دانش آموز! + عکس

به گزارش رکنا، اگرچه وقتی فهمیدم دکتر ناظریان(پزشک عمومی)بیمار را برای انجام سونوگرافی به مراکز درمانی دیگر معرفی کرده است،کمی آرامش روحی گرفتم؛ چراکه قبلا نیز درباره متانت و تشخیص های صحیح این پزشک برجسته شنیده بودم، اما هنوز نگرانی در وجودم موج می زد، از پرستاری که برای گرفتن« رضایت اتاق عمل» آمده بود، پرسیدم چه کسی دخترم را معاینه کرده است و او دوپهلو پاسخ داد: «پزشک جراح آزمایش ها و سونوگرافی را دیده است!»اصرار کردم قبل از انجام عمل باید با پزشک جراح صحبت کنم ! ولی او مدعی بود این خواسته امکان پذیر نیست، چراکه آقای دکتر«ع»در اتاق عمل هستند!

پرسیدم پس در این صورت چه کسی دخترم را معاینه کرده  و تشخیص عمل سریع داده است؟! این پرستار که همه تلاشش این بود که با مهربانی و آرامش به سوالاتم پاسخ دهد مرا به سوی خانم جوانی راهنمایی کرد که پشت میز کوچکی نشسته بود.

ابتدا فکر می کردم او هم پرستار است، اما وقتی یکی از کارکنان او را «دکتر» صدا زد شتابزده به سویش رفتم. دخترم درد می کشید و عاطفه پدری چشمانم را خیس کرده بود. گفتم خانم دکتر می شود خواهش کنم دخترم را حداقل معاینه کنید که درد شکمی او به خاطر سنگ کلیه است یا عفونت آپاندیسیت؟!

شبی وحشتناک در بیمارستان بیمار!

ولی نگاه خشم آلود او ادامه جمله ام را ناتمام گذاشت «به من ربطی ندارد!پزشک جراح دیده است!»دوباره چند قدم آن طرف تر رفتم و از همسرم که هنوز در حال دلداری دادن دخترم روی تخت اورژانس بود، پرسیدم این ها که می گویند پزشک جراح معاینه کرده است؟!

باز هم یک جمله شنیدم«هیچ پزشک و پرستاری روی این تخت نیامده است!» دیگر چاره ای نداشتم باید حتما با پزشک جراح مشورت می کردم. به همین خاطر ملتمسانه از پرستاری که برگه های رضایت را مقابلم گذاشته بود، خواستم تا مرا برای دیدار با پزشک جراح راهنمایی کند!

معاینه در اتاق عمل!

بالاخره دخترم لباس‌های اتاق عمل را پوشید و من هم برای هر اتفاق ناخواسته‌ای رضایت دادم! پرستار به جوانی که گویی متصدی یا تلفنچی اتاق عمل بود ،توصیه کرد که من بتوانم  قبل از انجام عمل جراحی با پزشک معالج صحبت کنم! اگرچه با تلخ رویی و نمی‌شودهای او روبه رو شدم، اما در نهایت در برابر خواهش‌هایم کوتاه آمد .

خودم را خبرنگار معرفی کردم و به او گفتم دوست داشتم مانند همیشه گزارش‌هایی از زحمات و تلاش‌های کارکنان درمانی می‌نگاشتم، اما گویی اوضاع به گونه دیگری رقم خورده است! و بیمارستان خود بیماری در حال احتضار است که نیاز به احیا دارد.

بالاخره او شماره اتاق عمل را گرفت و من از پزشک جراح خواهش کردم حداقل قبل از عمل دخترم را معاینه کند! ولی پزشک با اطمینان گفت وقتی پزشک اورژانس معاینه کرده ،دیگر نیازی به معاینه من نیست! با تعجب گفتم: آقای دکتر، پزشک اورژانس مدعی است چون شما بیمار را معاینه کرده‌اید، دیگر به او ربطی ندارد! با این جمله دکتر جراح متقاعد شد تا دخترم را معاینه کند! دقایقی بعد او با چهره خسته اما بدون ابرو در هم کشیدن بیمار را روی تختی معاینه کرد که مجبور شدم پلاستیک خاکی و کثیف روی تخت را جمع کنم. با وجود این تشخیص آپاندیسیت بود.

شبی وحشتناک در بیمارستان بیمار!

ماجرای جنایت مسلحانه!

 در حالی که نگرانی از انجام عمل جراحی دخترم افکارم را به هم ریخته بود خودروی حامل قاضی ویژه قتل عمد مشهد را دیدم که در کنار اورژانس بیمارستان متوقف شد و خودروی بررسی صحنه جرم نیز پشت سر آن ایستاد .

بی ‌درنگ به سراغ قاضی محمود عارفی راد رفتم، چراکه می‌دانستم حادثه جنایی رخ داده است! سرهنگ مرادی (افسر کشیک قتل آگاهی خراسان رضوی) نیز به همراه عوامل بررسی صحنه جرم مقام قضایی را برای انجام تحقیقات میدانی همراهی می‌کردند در حالی که تصاویری از آغاز تحقیقات در دوربین گوشی تلفن همراهم نقش می‌بست، قاضی ویژه پرونده‌های جنایی از وقوع جنایت مسلحانه تکان دهنده ای خبر داد که در خیابان هدایت ۱۲ رخ داده بود. مرد ۴۰ ساله ای همسر و دو برادر زنش را به خاطر اختلافات خانوادگی به گلوله بسته بود.

یکی از برادرزن‌های وی با شلیک گلوله به قتل رسیده بود و همسر و برادرزن ۲۴ ساله‌اش زخمی شده بودند. برخی از نزدیکان مجروحان صحنه‌های رقت انگیزی را رقم می‌زدند. اتاق عمل آماده می‌شد تا آسیب دیدگان این ماجرای وحشتناک تحت درمان قرار گیرند.

حکایت ترسناک چاقوکش‌های دانش آموز!

 دقایقی بعد قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد دستورات ویژه‌ای را برای دستگیری قاتل فراری صادر کرد که خبر آن روز گذشته در صفحه حوادث روزنامه خراسان منتشر شد و بدین ترتیب کارآگاهان  ردزنی های اطلاعاتی را از بیمارستان شهید هاشمی‌نژاد در حالی آغاز کردند که من با نگرانی به طبقه دوم (سالن انتظار اتاق عمل) رفتم .

هنوز دخترم در اتاق عمل بود که ناله‌های پسر نوجوانی کنجکاوی ام را برانگیخت. حالا دیگر قصد داشتم گزارشی از آن چه را در این شب وحشتناک می‌گذرد به نگارش درآورم. از پدر آن پسر نوجوان درباره ماجرای چاقو خوردگی فرزندش پرسیدم .او گفت پسرم در کلاس ششم ابتدایی و در کوی صاحب الزمان (عج) در منطقه گلشهر به مدرسه می‌رود .

گویی با همکلاسی‌هایش قرار دعوا گذاشته بودند که بعد از تعطیلی مدرسه تعدادی از دانش آموزان با هم درگیر شده‌اند و در این میان پسرم سعید با ضربه چاقویی که به بازویش خورده به شدت زخمی شده بود که او را به بیمارستان رساندیم، اما اکنون با مشکلاتی روبه رو شده‌ایم که ...

هنوز سخنان او ادامه داشت که یکی از پزشکان جراح دوباره از اتاق عمل خارج شد و به محلی آمد که دقایقی قبل دخترم در آن جا معاینه شده بود. پزشک جراح مذکور دست آتل بسته پسرک را نگاهی کرد و در حالی که هنوز دست چاقو خورده نوجوان در دستش بود خطاب به پدر او گفت ما این جا جراح عروق نداریم، بنابراین هر اتفاقی احتمال دارد هنگام عمل جراحی برای فرزندتان رخ بدهد! شاید عصب دست او در لحظه فرو رفتن چاقو قطع شده یا آسیب دیده است و یا ممکن است در حین عمل جراحی این اتفاق بیفتد ! به همین دلیل شما باید آن چه را که من برای انجام عمل جراحی می‌نویسم، امضا کنید و عواقب آن را به عهده بگیرید!

در غیر این صورت می توانید فرزندتان را به جای دیگری ببرید! پدر با شنیدن این جملات بی‌پرده در حالی به فکر فرو رفت که رنگ از رخسار پسرش نیز پرید. حالا پسر نوجوان ترس و اضطراب هولناکی بر وجودش غلبه کرده بود و فریاد می‌زد اگر عمل کنم دستم فلج می‌شود.

من درحالی که  تلاش می‌کردم او را دلداری بدهم با حالتی پدرانه گفتم ان شاءا... خوب شدی و به مدرسه بازگشتی یک وقت فکر انتقام به سرت نزند و تو هم چاقو برداری که خدای ناکرده این بار تیغه چاقو در قلب کسی فرو رود. پسرک که گویی درد و نگرانی‌اش را فراموش کرده بود نگاهی به چهره‌ام انداخت و با غرور عجیبی گفت به قلبش فرو رفت که رفت. دیگر نمی‌دانستم چه بگویم.

تلاش کردم تا از این صحنه به منظور هشداری برای خانواده‌ها تصویری با گوشی تلفن ثبت کنم که با عکس العمل تلفنچی اتاق عمل روبه رو شدم و او در حالی که گوشی تلفن را برداشته بود خطاب به من گفت به نگهبان بگویم تو را ... بیرون بیندازد یا خودت می‌روی؟ دیگر جای مشاجره نبود؛ چراکه نمی‌توانستم از آن چه در بیمارستان بیمار می‌گذرد، گزارش تهیه کنم. به همین خاطر منتظر ایستادم و به صحنه‌های دردناک دیگری می‌نگریستم که در آن شب وحشتناک رقم می‌خورد.

دختر ۱۳ ساله ای که او نیز برای عمل آپاندیسیت آماده می‌شد، وحشت زده فریاد می‌زد و از انجام عمل می‌ترسید. او می‌گفت من می‌میرم و باید مادرم را ببینم، ولی کسی به او توجهی نداشت. پدرش نیز نمی‌توانست او را آرام کند به همین دلیل گریه‌های او با اشک و ناله‌های مجروحان حادثه جنایت مسلحانه در هم آمیخت و ...

شبی وحشتناک در بیمارستان بیمار!
 
بیمار تصادفی و دستگاه  خراب!

بالاخره نگرانی‌هایم به پایان رسید و دخترم را به بخش آوردیم اما صحنه دردناک دیگری افکارم را به هم ریخت. زن جوانی که از همسرش طلاق گرفته بود با اضطراب و وحشت زده گلایه می‌کرد پزشک می‌گوید دستگاه اسکوپی از سه روز قبل خراب است و ما نمی‌توانیم پای فرزند شما را عمل کنیم.

او در پاسخ به سوال من درباره ماجرای بستری شدن فرزندش در بیمارستان گفت پسرم در کوچه بازی می‌کرد که با یک خودرو تصادف کرده و پایش به طرز وحشتناکی شکسته است. امدادگران اورژانس او را به بیمارستان شهید هاشمی‌نژاد آورده‌اند و من همه مراحل بستری او را طی کردم، اما اکنون می‌گویند دستگاه خراب است.

باید رضایت بدهی و فرزندت را به یکی دیگر از مراکز درمان ببری .این زن جوان که گویی همه غم‌های دنیا یک باره بر پیکرش فرود آمده است اشک ریزان ادامه داد: من یک زن تنها هستم. اکنون چنان درمانده ام که نمی‌دانم چه کنم .چگونه این پسر را با این وضع به آغوش بگیرم و بعد به کدام مرکز درمانی ببرم که دستگاه اسکوپی آن ها سالم باشد.

در این هنگام یکی از پرستاران برای وصل کردن سرم دخترم به اتاق آمد و او گلایه‌هایش را تکرار کرد. پرستار مذکور هم گفت من در جریان نیستم و نمی‌دانم چرا با وجود خرابی دستگاه فرزند شما را پذیرش کردند. در این هنگام بود که مادر کودک معلول که فرزندش دچار پوکی استخوان بود و پایش زیر دراور منزل آسیب دیده بود نیز لب به گلایه گشود و با حالتی غم انگیز دعا می‌کرد تا این وضعیت اسفبار به سامان برسد.

ماجرای عجیب ترخیص بیمار!

 بالاخره با سپیده صبح من از بیمارستان خارج شدم تا این صحنه‌های دردناک را برای اطلاع مسئولان به نگارش درآورم. اگرچه به دلیل خلاصه نویسی نمی‌توانستم بسیاری از صحنه های دردناک دیگر را به نگارش قلم بسپارم، اما حدود ظهر متوجه شدم که دخترم را ترخیص کردند.

اگرچه پزشک جراح در ایستگاه پرستاری برگه  ترخیص را نوشته بود، اما بعدازظهر تازه فهمیدیم که داروهای  صبح و ظهر دخترم را نیز به او ندادند که بعد از پیگیری بالاخره داروهایش را دریافت کردیم، اما برای گزارش مدت استعلاجی درمان مانده بودیم که پرستار گفت پزشک معالج شما امروز نیست و باید برای گرفتن برگه مرخصی استعلاجی به مطب خصوصی یکی دیگر از پزشکان جراح بروید که امروز در بیمارستان خدمت می‌کند.

بالاخره ساعت ۸:۳۰ پنج شنبه به مطب آقای دکتر رفتیم و با پرداخت ۱۵۰ هزار تومان ویزیت برگه مرخصی استعلاجی بیمارستان را گرفتیم.

پرستاران و هزار توی مشکلات!

بالاخره در شب وحشتناکی که حوادث تلخی در بیمارستان شهید هاشمی‌نژاد اتفاق افتاد پای درد دل پرستاران و کارکنان نیز نشستم تا  از مشکلات افرادی بنویسم که هر سال یک بار فرشته سفیدپوش می‌شوند و دیگر کسی از آن ها یاد نمی‌کند.

در این میان اما از برخوردهای مودبانه و با طمأنینه برخی از کارکنان زحمتکش مرکز درمانی نیز نباید غافل شد به گونه‌ای که یکی از نگهبانان بخش که نام رحمتی بر روی  اتیکت لباسش خودنمایی می‌کرد علاوه بر انجام وظیفه قانونی، همراهان بیماران را برای استفاده بهینه از لوازم و حتی بهره‌مندی از آسانسورهای متعدد راهنمایی می‌کرد، اما پرستاران علاوه بر حقوق و مزایا از شیفت‌های خدمت ۱۸ ساعته و کمبود نیروهای پرستاری به شدت گلایه داشتند.آنان  می‌گفتند ثبت وقایع   روزانه و اوضاع و احوال بیماران در سیستم‌های رایانه‌ای همچنین تهیه داروهای بیمار توسط پرستاران از داروخانه بیمارستان از جمله مشکلات حادی است که بیشتر وقت پرستاران را می‌گیرد .آن ها نمی‌توانند به وظیفه اصلی خود که مراقبت از بیماران است، عمل کنند.

آن ها می‌گویند شرایط آن قدر تاسف بار است که می‌ترسیم با بیان آن ها ما را اخراج کنند و شیرینی روز پرستار را دیگر هیچ گاه نچشیم. یکی از پرستاران که نمی‌خواهد نامی از او به میان بیاید ادعا می‌کند که گاهی پرستاران بیماران را روی تخت از دیگر محل‌های درمانی جابه جا می‌کنند.

سختی کار و زیان آور بودن شغل پرستاری هنوز هم از مشکلات حادی است که با آن دست به گریبان هستیم. به خاطر کمبود نیرو برنامه بحران گذاشته‌اند که هنگام استراحت باید به صورت اجباری به محل کار برویم. خرابی دستگاه‌ها و سرگردانی بیماران ما را نیز ناراحت می‌کند، ولی فقط می‌توانیم همراه بیمار اشک بریزیم. کارانه ها و معوقه‌ها هم که همواره جزو اصلی خواسته‌های ما بود هنوز به سامان نرسیده است. ظهر روزهای تعطیل هم سرویس رفت و آمد نداریم.

مسئولان نخوانند

امیدوارم این گزارش را مسئولان وزارت بهداشت و درمان نخوانند چراکه جز تولید ناراحتی حاصلی نخواهد داشت و کاری از دست آن ها نیز ساخته نیست با آن که مدیران دانشگاه علوم پزشکی خود از پزشکان سرشناس و برجسته هستند و به این مشکلات واقف اند،اما باز هم به انتظار می نشینیم تا روزی برای رفع این مشکلات با لذت قلم بزنیم.

سید خلیل سجادپور / خراسان