10 قتل هولناک و جنجالی سال 1401 / سرنوشت باران تلخ تر از همه قربانیان
حوادث رکنا: جزئیات 10 قتل فجیع و جنجالی سالی را که گذشت را در این گزارش بخوانید.
به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا، صفحه های تقویم سال 1401 یکی یکی ورق خورد و از حوادث تلخ و شیرین پر شد.بعضی روزها رنگ و بوی شادی داشت اما بعضی روزها هم رنگ خون گرفت.در این سال جنایت هایی در شهرهای مختلف کشور رقم خورد که برخی از آن از حافظه تاریخ حوادث پاک نخواهد شد.
در این گزارش 10 قتل پر هیاهوی سال گذشته را که شاید در زمان وقوع سر و صدای زیادی به کردند بازخوانی می کنیم.
قتل صحابه 3 ساله
11 آبان سال گذشته زن ومرد جوان افغان ربوده شدن 2 فرزند خود را به ماموران پلیس گزارش دادند.
مادر دو کودک در توضیح نحوه ربوده شدن فرزندانش به پلیس گفت:«وسط روز در خانه با فرزندانم تنها بودم که 2 خانم ناشناس مقابل در خانه مان آمدند.آنها خودشان را نیکوکار معرفی کردند و گفتند از طرف یک موسسه خیریه مراجعه کرده اند و با شناسایی خانواده های بی بضاعت اقدام به خرید کفش برای کودکان خردسال می کنند.بعد از من خواستند یک جفت کفش فرزندانم را به آنها نشان دهم تا از روی آن شماره کفش را ببینند.من به داخل خانه رفتم و لای در باز بود که ناگهان آنها داخل خانه آمدند و در چشم بر هم زدنی فرزندانم را بغل کرده و فرار کردند.»
تحقیقات برای یافتن ردی از دختر خردسال 3 ساله به نام صحابه و برادر 5 ساله اش به نام عرفان آغاز شد.در همین حال فردی با صدای کامپیوتری شده که قابل شناسایی نبود با پدر و مادر کودکان خردسال تماس می گرفت و از آنها تقاضای یک میلیارد پول نقد می کرد.
تا اینکه بامداد شنبه 14 آبان ماه پیکر نیمه جان صحابه و عرفان در بوستان ولایت پیدا شد و با گزارش مردمی نیروهای پلیس و امدادگران اورژانس در محل حاضر شدند.
دختر خردسال قبل از رسیدن به بیمارستان بهارلو جان خود را از دست داد و به قتل رسید و عرفان نیز با حال وخیم در بیمارستان بستری شد و چند ساعتی بعد ترخیص شد.
با پیگیری های بازپرس جنایی پرونده و کارآگاهان اداره 10 پلیس آگاهی تهران سرانجام راز قتل صحابه فاش شد و متهمان دستگیر شدند.
زن میانسال به نام افسانه مدتی قبل مادر صحابه و عرفان رادر پارک دیده بود.مادر مقتول در پارک گفته بود که ما در افغانستان خانه داریم و افسانه با شنیدن این حرف و با دیدن النگوهای مادر صحابه گمان کرده بود که وضع مالی آنها خیلی خوب است.برای همین به 2 دختر 17 و 15 ساله خود گفته بود که نقشه ربودن بچه ها را بکشیم تا یک میلیارد پول به جیب بزنیم.
روز حادثه 2 خواهر نوجوان مقابل خانه مادر صحابه رفتند و در پوشش نیکوکار نقشه ربایش را عملی کردند.در همان حال پسربرادر افسانه به نام پیام با موتور سیکلت در کوچه پشتی منتظر بچه ها بود که آنها را با موتور به خانه افسانه منتقل کرد.
سپس پیام اقدام به خرید کلونازپام و ترامادول و متادون کرد و افسانه آن را به بچه ها خوراند تا آنها را خواب کند.این در حالی است که آثار ضرب و جرح نیز روی بدن بچه ها مشهود است.
سپس پیام به همراه افسانه اقدام به خرید سیم کارت کرده و به خانواده بچه ها پیام داده و تقاضای یک میلیارد تومان پول نقد کردند.در همان حال دختر بزرگ افسانه که در تزریقاتی یک کلینیک کار می کرد و در خانه گوشی معاینه پزشکی داشت اقدام به گرفتن نبض و ضربان قلب بچه ها کرده که متوجه شد، حال صحابه بد است.
برای همین با یک تاکسی اینترنتی بچه ها را به پارک ولایت منتقل کردند.وقتی به پارک رسیدند عرفان که در خواب بود ناگهان بیدار شد و اقدام به فرار کرد. پیام او را گرفت و به مرکز فوریت های پلیس 110 زنگ زد و گفت کودکی تنها در پارک دیده ام.بعد از این تماس اقدام به فرار کرد.
در حال حاضر هر 4 متهم پرونده شناسایی و دستگیر شده اند.با توجه به اینکه پیام و دختران افسانه زیر 18 سال سن دارند پرونده آنها برای رسیدگی به دادسرای اطفال ارسال شد.
قتل برادر عبدالباقی
2 مرداد سال گذشته مجید عبدالباقی برادرمالک متروپل آبادان در سناریوی هولناکی در پارکینگ خانه اش به قتل رسید.
خیلی زود ماجرای قتل مجید عبدالباقی توسط سرنشینان خودروی ساینا سفید رنگ در منطقه امیری به پلیس مخابره شد و قربانی این تیراندازی مرگبار به بیمارستان منتقل شد اما تلاش پزشکان بی نتیجه ماند و با مرگ مجید عبدالباقی تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی آبادان به صورت ویژه برای ردیابی عاملان این قتل وارد عمل شدند.
کارآگاهان خیلی زود با اقدامات اطلاعاتی 5 نفر از عاملان قتل مجید عبدالباقی که از طراحان و عاملان این جنایت بودند شناسایی شدند و در عملیاتی غافلگیرانه 5 متهم دستگیر شدند و اسلحه کلاشینکف و کلت کمری که صحنه قتل از آن استفاده کردند کشف شد.
قتل دکتر محفوظی
صبح یکشنبه 30 مرداد سال جاری در خیابان ایرانزمین شهرک غرب دکتر علی محفوظی، متخصص بیهوشی و رئیس اسبق سازمان پزشکی قانونی کشور که سمتهای دیگری مانند معاونت وزارت بهداشت را در سالها قبل بهعهده داشت، هنگامی که در بیرون از منزل منتظر راننده شخصی خود بوده تا به محل کارش برود، به ضرب گلوله فردی ناشناس به قتل رسید.
مأموران در تحقیقات خود به سرنخهایی دست یافتند که نشان میداد دکتر علی محفوظی در جریان یک پروژه کاری با مردی به نام «ه» دچار اختلاف شده بود و این احتمال مطرح شد که وی بهدلیل اختلافات مالی قربانی جنایت شده است.
در تحقیقات جنایی مشخص فردی که با دکتر محفوظی اختلاف مالی داشته، جوانی را اجیر کرده تا او را به قتل برسانند و متهمان این جنایت دستگیر شدند.رسیدگی به پرونده اتهامی آنها در روال قضایی قرار دارد.
قتل باران اوایل آبان 1401
2 آبان ماه سال گذشته رسیدگی به معمای قتل دختر 7 ساله ای به نام باران با کشف جسدش در یخچال خانه ای واقع در شهرک علائین شهرری ، در دستور کار مجید باقری بازپرس کشیک قتل دادسرای شهرری قرار گرفت.
حالا با تحقیقاتی که از زمان وقوع حادثه تا به حال انجام شده است و با استناد به نظریه پزشکی قانونی، مشخص شد که باران در یخچال به دلیل کمبود اکسیژن محیط جان خود را از دست داده است و این به معنی است که قاتل باران به اشتباه گمان کرده او فوت کرده و جسم نیمه جان را داخل یخچال گذاشته است.
بررسی های اولیه حکایت از آن داشت که مادر باران از مدتی قبل با مردی به نام افشین زندگی می کرده و خانه ای که جسد باران در آن کشف شد متعلق به افشین است.
پلیس مبارزه با مواد مخدر یکی از توزیع کنندگان مخدر منطقه به نام افشین را شناسایی کرده و با حکم ورود، به خانه اش مراجعه کردند.افشین که متوجه حضور ماموران شده بود از پنجره رو به کوچه پشتی بیرون پرید و از مهلکه گریخت.تعدادی از ماموران اقدام به ردیابی او کردند و چند مامور مشغول تفتیش خانه شدند که مقادیری مواد مخدر کشف شد.
در همان حین سگ ولگردی که از مدتی قبل در حیاط خانه افشین زندگی میکرد وارد آپارتمان شد و در آشپزخانه زوزه می کشید.
ماموران وارد آشپزخانه شدند و ناگهان چسبی که روی در یخچال زده شده بود ؛ نظر یکی از ماموران را جلب کرد و اقدام به باز کردن در یخچال کردند که جسم پتوپیچ شده ای را مشاهده کردند.
سر پتو را کشیدند و جسد بی جان دختربچه معصوم به نام باران از داخل یخچال روی زمین غلتید.بلافاصله موضوع کشف جسد به بازپرس باقری مخابره شد و ایشان به همراه تیم جنایی برای تحقیقات در محل حاضر شدند.
بررسی های اولیه حکایت از آن داشت که با توجه به جمود نعشی و فساد جسد ،مدت زیادی از قتل می گذرد. علت تامه فوت مشخص نیست اما بررسی ها فرضیه خفه شدن کودک را قوت می بخشد.
اما بعد از اینکه مادر باران متوجه شد که ماموران پلیس برای دستگیری افشین مراجعه کردند، در تماس با مستاجر ساکن طبقه پایین گفته بود هر زمان ماموران رفتند به من اطلاع بده، امانتی با ارزشی در خانه هست که باید آن را بردارم!احتمالا مراد او از آن امانتی با ارزش جسد فرزندش باشد.
حدود یک ماه از کشف جسد باران می گذشت که افشین و مادر باران به دام قانون افتادند.افشین در جلسه بازجویی اظهار داشت:«بعد از اینکه فرار کردیم به یکی از روستاهای اطراف خمین رفتیم و یک ماه آنجا ماندیم اما دیگر پولمان ته کشیده بود.روز آخر ما مانده بودیم و یک تکه نان لواش! برای همین تصمیم گرفتیم برگردیم و اجاره مستاجرها را بگیریم و بعد دوباره فرار کنیم.»
افشین و مادر باران وقتی متوجه حضور ماموران شدند باز هم قصد فرار داشتند که با شلیک تیر هوایی وادار به تسلیم شدند.
مادر باران در جلسه بازجویی نزد بازپرس پرونده به قتل دخترش اعتراف کرد و اظهار داشت که مرد مورد علاقه اش به نام افشین در مخفی کردن جسد با او همدستی داشته است.
اما در آخرین جلسه بازجویی مادر باران سناریوی جدید درباره قتل دخترش مطرح کرد که مطابق آن افشین را متهم به قتل کرد.این در حالی بود که زن جوان قبلا بازسازی صحنه جرم را هم انجام داده بود.
مادر باران در آخرین اظهارات خود نزد بازپرس پرونده گفت:« شاگرد زرنگ بودم و سرم در درس بود.در ایران نفر دوم المپیاد ریاضی بودم و برای شرکت در المپیاد جهانی انتخاب شده بودم.اما بعد از مرگ پدرم انگار همه خانواده ما هم مرد! هر روز در خانه مان جنگ و دعوا بود.بالاخره به اجبار خانواده با پدر باران ازدواج کردم.او هم معتاد بود و مسیر زندگی من را عوض کردم.برای همین از سال 79 اسیر اعتیاد شدم.کارگر خانه های مردم بودم و کار نظافت انجام می دادم.یک روز زمانی که به خانه برگشتم، خیلی خسته بودم و بعد از مصرف مواد و همچنین قرص آرامبخش خوابیدم.صبح روز بعد وقتی بیدار شدم، دیدم باران گوشه خانه بی جان افتاده است.یک آینه پایین پایش و یک آینه هم بالای سرش بود.باران از آینه و رعد و برق می ترسید.از افشین پرسیدم ماجرا چیست که اظهار بی اطلاعی کرد.می خواستم باران را به بیمارستان منتقل کنم اما افشین گفت باران دیگر نفس نمی کشد و اگر پدرش متوجه شود، از ما شکایت می کند و به دردسر می افتیم.برای همین دخترم را در یخچال گذاشت و حدود 8 ماه جسد باران در یخچال بود.»
مادر باران در مورد علت اینکه در بازجویی های قبلی اظهارات ضد و نقیضی داشت اظهار داشت:«افشین به من می گفت اگر قتل را گردن بگیری چون ولی دم هستی، پدر باران هم به تو رضایت می دهد.بعد می گفت من آشنا دارم و می توانم زود از زندان آزاد شوم، بعد آزاد شدن به تو کمک می کنم.اما حالا که چند ماه گذشته به خاطر دخترم می خواهم از افشین شکایت کنم و برای همین حقیقت را گفتم.
اظهارات ضد و نقیض مادر باران در حالی است که او بازسازی صحنه جرم را هم انجام داده بود.بنابراین مرحله تحقیقات در پرونده وارد فاز جدیدی شده تا ابعاد پنهان جنایت رازگشایی شود.
قتل بهار 6 ساله
10 اردیبهشت سال گذشته گزارش قتل دختر بچه 6ساله ای به نام بهار در دستور کار بازپرس محمد وهابی در شعبه دوم دادسرای جنایی تهران قرار گرفت و با توجه به اینکه مادر بهار ادعا کرده بود، کودک خود را نزد پدرش تحویل داده و سپس با جسد او مواجه شده است؛ پدر بهار به عنوان مظنون پرونده بازداشت شد.
مادر بهار در طرح شکایت خود به بازپرس پرونده گفت:«از مدتی قبل به دلیل اختلاف با پدر بهار، جدا از او زندگی می کنم اما هنوز طلاق نگرفته ام. روز قبل از حادثه بهار را به پدرش سپردم.»
مادر بهار در مورد روز حادثه گفت:«آن روز برای اینکه زباله را در سطل داخل کوچه بیندازم از خانه خارج شدم و ناگهان پیکر نیمه جان بهار را در حالی کنار سطل دیدم که برهنه بود و آثار شکنجه روی بدنش مشخص بود.»
سپس پدر بهار که به عنوان مظنون پرونده مورد تحقیق و بازجویی قرار می گرفت در اظهارات خود گفت: «اتهام قتل فرزندم را قبول ندارم.همسرم او را به من تحویل نداده بود و مدتی بود که بهار را ندیده بودم و از او بی خبر بودم.»
پدر بهار در ادامه گفت:«بعد از اینکه همسرم از خانه من رفت متوجه شدم مردی به او علاقه پیدا کرده و قول و قرار ازدواج برای بعد از طلاق با هم گذاشته اند.چند بار با آن مرد حرف زدم و بین صحبت هایش گفت که اگر با همسرم ازدواج کند، بهار را تحویل بهزیستی می دهد.برای همین به او مظنون هستم.»
بررسی اولیه در معاینه جسد حکایت از آن دارد که علت مرگ بهار، ضربه مغزی بوده است.بنابراین احتمالا ضربه ای سخت به سرش وارد شده است.
همچنین در ادامه مشخص شد که ادعای مادر بهار مبنی بر تحویل دادن کودک به پدرش، در حد یک ادعا بوده و ادله ای برای اثبات این موضوع ارائه نشد.
از سویی ضد و نقیض گویی های مادر بهار سبب ایجاد ظن بر علیه مرد مورد علاقه وی شد.از جمله اینکه ادعا کرده بود آن مرد به خانه اش رفت و آمد ندارد اما تصاویری از حضور او در خانه مادر بهار کشف شد.
سرانجام با طی روند تحقیقات دستور بازداشت مرد مورد علاقه مادر بهار به نام نادر صادر شد و در حالی که این مرد متواری بود شناسایی و دستگیر شد.
متهم اعتراف کرد که به همراه مادر بهار دست به قتل دخترک زده اند.
مادر بهار در اعتراف گفت:«بعد از اینکه تصمیم به جدایی از همسرم گرفتم، با نادر آشنا شدم.می خواستیم خانه ای کرایه کنیم و زندگی مان را شروع کنیم اما به شدت بی پول بودیم.تصمیم گرفتیم هر طور شده کار کنیم و پول پس انداز کنیم.در کنار هم کارگری می کردیم اما وجود بهار باعث می شد که من نتوانم به راحتی کار کنم و از طرفی او بازیگوش بود و گاهی شیطنت هایش من را کلافه می کرد.برای همین گاهی او را تنبیه می کردیم.روز حادثه من و نادر باز هم از او عصبانی شدیم و هر دو او را کتک زدیم.بعد که متوجه شدیم دیگر نفس نمی کشد سناریوی قتل او توسط پدرش را مطرح کردیم.»
با توجه به اینکه مادر بهار ادعا می کند او و نادر هر دو با هم ضربات را به بهار وارد کرده بودند، بررسی ها برای اینکه مشخص شود ضربه کشنده کار کدامیک از آنها بوده ادامه دارد.
همچنین با توجه به اینکه در بررسی های اولیه آثار تعرض و کودک آزاری محرز بود، رسیدگی به این موضوع و تلاش برای کشف حقیقت در دستور کار قضایی ادامه دارد.
قتل برومند نجفی
22 مرداد سال گذشته برومند نجفی محیط بان کرمانشاهی در حالی که در دادگاه کیفری یک استان کرمانشاه به اتهام قتل شکارچی غیرمجاز محاکمه شده بود، در مقابل دادگاه توسط ولی دم پرونده گلوله باران شد و به قتل رسید.
پیش از آن قتل این شکارچی توسط برومند نجفی بازتاب زیادی داشت و با توجه به اینکه محیط بان جوان در دفاعیات خود اظهار داشته بود که در هنگام انجام ماموریت کاری اقدام به شلیک کرده تا به وظیفه خود عمل کند، نیکوکاران جهت جلب رضایت اولیای دم تلاش می کردند تا برومند نجفی قصاص نشود.
قتل برومند نجفی اطرافیان او را در شوک و ناباوری شدیدی فرو برده بود اما اولیای دم او از قصاص قاتل فرزندشان گذشت کردند.
قتل در سفارت آذربایجان
ساعت 8:30 دقیقه 7 بهمن بود که ماشین مقابل سفارت آذربایجان در حوالی نیستان سوم در خیابان پاسداران ترمز کرد. نگار با ترس و لرز به یاسین گفت: «بابا، مامان خیلی وقت است که از ایران رفته و داخل سفارت نیست.» اما مثل همیشه حرف، حرف خودش بود و نمی خواست حرف دخترش را باور کند. پس پیاده شده و به سمت سفارت رفت تا حالا که زنش رفته هرکسی که در سفارت است را به قتل برساند. صدای تیر بلند شده و همسایه ها فیلم برداری می کردند. در این میان یک صدای کوچکی از بچه ای 11 ساله به گوش می رسید. «بابا نکن، بابا نکن»
بعد از این حمله به سفارت آذربایجان، یک نفر به قتل رسید و دو نفر زخمی شدند که به سرعت پلیس اقدام به دستگیری ضارب کرد.اما با این حال گرچه موضوع اختلاف خانوادگی و حمله ناموسی خوانده می شد اما شاهد این مسئله بودیم که روایت های گوناگون و دروغینی در فضای مجازی در حال پخش شدن است کما اینکه تنها مسئله و مهم ترین مسئله ای که نادیده گرفته شد، بچه هایی بودند که با این مرد به سفارت رفته و طبیعتا شاهد اتفاقات امروز صبح بودند.
نگار دختر 22 ساله یاسین مرد حمله کننده به سفارت آذربایجان، در گفتوگو با خبرنگار حوادث رکنا درباره ارتباط پدر و مادرش با یکدیگر و حوادث اخیر گفت: پدر و مادرم با یکدیگر مدت ها اختلاف داشتند. پدرم شغل آزاد دارد و مردی است که همیشه در حال دعوا کردن و آزار دادن مادرم بود و حتی گاهی مرا نیز آزار می داد. البته او اعتیاد نداشت ولی چون همیشه باید حرف حرف خودش می بود، مشکلات زیادی را در رابطه با ما و مادرم به وجود می آورد.
او ادامه داد: پدر من به دلیل حرف های خانواده مادرم، فکر می کرد که او در سفارت پنهان شده است. البته من با مادرم - گلنار علیوا - ارتباط تلفنی داشتم و می دانستم که او به صورت غیرقانونی به آذربایجان رفته است ولی این موضوع را به خاطر اینکه می ترسیدم آسیبی به مادرم برساند، به او نگفتم.
نگار با بیان اینکه مادرش اهل باکو است خاطر نشان کرد: پدر من هیچ وقت دلیلی برای کارهایش نمی آورد، و حتی به ما هم نگفت که چرا به تهران می آییم و تازه من صبح امروز بعد از اینکه اسلحه را در دست او دیدم، فهمیدم که او می خواهد چه کاری بکند. حتی دم سفارت به او گفتم که مادرم اینجا نیست و نباید این کار را بکنی ولی خب پدرم کار خودش را کرد.
او در پایان با بیان اینکه لحظه حادثه خیلی وحشتناک و ترسناک بود تاکید کرد: داد و فریاد و فحاشی بابام خیلی سنگین بود و او هیچکس را داخل سفارت نمی شناخت اما میگفت چون زن مرا دزدیده اند باید اینجا تلف شوند.
در ادامه نوید یازده ساله فرزند دیگر این مرد درباره اتفاق امروز اظهار کرد: منم امروز در محل بودم و حتی به پدرم حرف های خواهرم را گفتم اما گوش نکرد چون تابستان به تهران آمدیم و او شناسنامه مادرم را به مامور سفارت نشان داد که مادرم اینجا هست یا نه که آنها به جای پاسخگویی به ما حتی می خواستند، آن شناسنامه را از او بگیرند که پدرم آن را نداد
او ادامه داد: چند نفر از اتفاقات امروز فیلمبرداری می کردند و از آن طرف نیز پدرم فقط شلیک می کرد. صدای من هم وقتی داد می زدم که بابا نکن، بابا نکن شنیده نمی شد.
خروج غیرقانونی گلنار علیوا همسر مرد حمله کننده به سفارت آذربایجان در تهران در گفتگو با دختر بزرگ خانواده فاش شد و این در حالی است که هنوز سفارت آذربایجان پاسخی به چگونگی خروج این زن که اهل باکو بود و در ایران با یاسین ازدواج کرده بود، نداده است.
رسیدگی به پرونده عامل تیراندازی و قتل در سفارت آذربایجان در جریان قضایی قرار دارد.
قتل رئیس اتحادیه اصناف
ساعت 14:15 دقیقه 8 بهمن، مردی اسلحه به دست برای انتقام از همسرش، وارد اتاق اصناف شمیرانات شد.
مرد مسلح بعد از بیان آخرین حرف هایش درحالی که لوله اسلحه به سمت همسرش گرفته شده بود، ماشه را چکاند. اما گویا بخت با آن زن یار بود و اسلحه شلیک نکرد در این میان با وجود جمع شدن افراد، تنها یک نفر که آن هم از همه پیرتر بود به این مرد 45 ساله اسلحه به دست هجوم آورد تا شاید بتواند مانع آسیب دیدن آن زن شود که در حین درگیری، اسلحه ای که همین چند لحظه قبل کار نکرده بود، شلیک شد و محسن محققی رئیس اتحادیه صنف ملزومات و مصنوعات ساختمانی شهرستان شمیرانات به صورت قهرمانانه و فداکارانه به قتل برسد.
سپس قاتل بدون با خونسردی کامل از ساختمان پایین آمده و به سمت کوچه قوام خود پایان داده تا راز سر به مهر شده امروز هرگز از طرف او باز نشود.
مقتول 63 ساله بوده و از افراد سرشناس محله شیران محسوب می شود که امروز برای کار به اتاق اصناف مراجعه کرده است.
در حال حاضر محمدجواد شفیعی بازپرس کشیک قتل پایتخت در صحنه جنایت حضور داشته و در حال تحقیقات است.
همچنین بعد از این حادثه به سمت خانه محسن حققی معروف به حاج محسن حرکت کردی
که مقابل ساختمان اتحادیه است فرار می کند اما در یک لحظه پاهایش قفل شده و اسلحه را این بار به سمت سر خود می آورد و با چکاندن ماشه، به زندگیم که دقیقا 2 کوچه بالاتر از محل حادثه است. او 2 فرزند 22 ساله و 34 ساله دارد که هر 2 بهت زده و گویا دنیا بر سرشان آوار شده است.
یکی از بستگانش را می بینیم که در حال اشک و زاری کردن است. گویا او نیز حسرت بزرگی در دل دارد که به سمتش رفته و از او جویای جریان می شویم.
آن فرد می گوید: « صبح امروز با حاجی صحبت کردیم و قرار بود تا ساعت یک همدیگر را ببینیم که متاسفانه نشد و این حادثه هولناک اتفاق افتاد.»
بنا بر این گزارش، تحقیقات میدانی خبرنگار رکنا نشان از آن دارد که قاتل با همسر سابق خود اختلاف داشته و با توجه به اختلافات قدیمی برای قتل پای در محل کار همسر سابقش گذاشته تا دست به قتل همسرش بزند که سناریوی با گیر کردن اسلحه تغییر پیدا کرده و حسن محققی که برای نجات جان زن جوان به سمت مرد مسلح می رود هدف گلوله قرار می گیرد و به قتل می رسد.
قتل راحیل در بندرعباس
نیمه بهمن ماه 1401جسد راحیل در حوالی روستای سرخون در حالی پیدا شد که برادرش بعد از داستان سرایی به قتل او اعتراف کرد.م.م 19 ساله در اولین اظهارات خود ادعا کرد چون پشت سر خواهرش در روستا حرف و حدیث بوده، اقدام به قتل او کرده بود.
یکی از نزدیکان خانواده راحیل و م.م که از همان ابتدای وقوع حادثه در جریان ماجرا بود،در گفتگو با خبرنگار رکنا، حادثه را اینطور شرح می دهد:«همه چیز از یک شب بارانی آغاز شد که خبر رسید م.م و راحیل گم شده اند. م.م ساعت حدود 10 و نیم شب راحیل را از خواب بیدار کرده بود و گفته بود باید با هم با موتور به خیاطی بروند تا برای دوخت لباس، اندازه های راحیل را بگیرند. مادرشان هم از پسرش نپرسیده بود در این شب بارانی، رفتن به خیاطی آن هم این وقت شب چه ضرورتی دارد و اعتراضی بابت اینکه راحیل را از خواب بیدار کرد، صورت نگرفته بود.»
م.م خواهرش را با موتور حدود 6 کیلومتر از روستا دور کرده و آنجا با چاقو او را کشته بود:«صبح روز بعد بود که متولی مسجد و حسینیه روستا با نزدیکان م.م تماس گرفت و گفت که تصویر او را در دوربین های مدار بسته اطراف حسینیه دیده است. م.م حدود 20 دقیقه بعد از خارج شدن از خانه شان خواهرش را به قتل رسانده بود. سپس به روستا نزدیک شده و رگ دست خودش را زده بود. بعد نزدیک حسینیه شد و سراغ آبخوری رفت. صبح روز بعد وقتی مسئول مسجد وارد آنجا شد دیده بود که مقداری خون در محوطه ریخته شده که ابتدا تصور کردند که کسی در آن محدوده گوسفند قربانی کرده است. بعد دوربین ها را چک کردند تا اگر کسی این کار را کرده به او تذکر دهند که مراقب نظافت محوطه باشد. اما مشاهده می کنند که م.م چند بار از جلوی دوربین مدار بسته عبور کرده و سپس دور می شود.»
ساعتی بعد از اینکه تصویر م.م در دوربین های روستا دیده شد، اهالی او را پیدا کردند:«حدودا یک ساعت بعد با گوشی ما تماس گرفتند و گفتند م.م را در نزدیکی روستا کنار موتورش پیدا کرده اند. رگ دستش را بریده بود و به خاطر خونریزی بی حال بود. کنار موتورش موادمخدر و مشروب و سیگار هم بود.از قبل هم به گوشمان رسیده بود که او به مخدر اعتیاد دارد.او را سریع به بیمارستان منتقل کردند و وقتی از او در مورد راحیل پرسیدند گفته بود راحیل را خدا رحمت کند.»
برادر 19 ساله راحیل در ابتدا چند سناریوی متفاوت تعریف کرد:«اول گفت یک خودرو دنبال ما کرد و راحیل فرار کرد.بعد گفت 3 نفر به ما حمله کردند و من مجبور شدم خواهرم را بکشم که به او آسیبی نرسد.در آخر هم گفت خواهرم را کشتم چون پشت سرش حرف و حدیث بود.»
م.م آدرس محل رها کردن جسد خواهرش را هم گفت:«به سختی توانستیم با کمک ماموران پلیس جسد را پیدا کنیم.یک بار گفت این طرف سد انداختم و یک بار گفت آن طرف سد! جسد را لای پتو پیچیده بود.»
ولوله در میان اهالی روستا زیاد است.هنوز هم باور قتل فجیع راحیل برای همه سخت است.حرف و حدیث ها در میان اهالی تمامی ندارد و همه دلشان می خواهد راز قتل راحیل را بدانند.اما اعترافات م.م را باور ندارند:«در روستا راجع به راحیل هیچ حرف و حدیثی نبود.او فقط 12 سال داشت و جثه ریز نقشی هم داشت. هنوز در حال و هوای کودکی بود.انگار م.م با نقشه ای حساب شده دست به قتل خواهرش زده بود.در 2 ماه اخیر 4 بار گوسفند قربانی کرده بود و بار آخر به قصاب گفته بود به من یاد بده که خودم گوسفند را قربانی کنم! همان شب که چهارمین گوسفند را قربانی کرد، خواهرش را به قتل رساند.»
روستاییان م.م را به عنوان جوانی آرام می شناختند: «او جوان آرامی بود و معلم مدرسه اش می گوید که در زمان دانش آموزی اش هم پسر ساکتی بود.حدودا 9 ماه قبل پدرش فوت کرد و مرگ او ناگهانی بود. یک شب که مادر راحیل خانه نبود و فرزندان با پدرشان در خانه بودند؛ پدرشان به خواب رفت و دیگر از خواب بیدار نشد. پدر بچه ها حدودا 50 ساله، و یک کارگر ساده بود. این اواخر م.م زیاد سر خاک پدرش می رفت و به نزدیکانش می گفت من عذاب وجدان دارم.اما دلیل عذاب وجدانش مشخص نیست. نزدیکان آنها چند باری از زبان راحیل شنیده بودند که موقع عصبانیت به برادرش گفته بود "میگما!" اما کسی نمی داند چه رازی در سینه راحیل سر به مهر باقی ماند.»
متهم بعد از اعتراف به قتل خواهرش برای ترک اعتیاد به یک کمپ معرفی شد و رسیدگی به این پرونده در جریان قضایی قرار دارد تا ابعاد پنهان ماجرا مشخص شود.
قتل نگین رستمی
فقط 2 ماه بود که نگین رستمی برای زندگی به روستای نی ، مریوان کوچ کرده بود.بعد از دو بار ازدواج ناموفق حالا از زادگاهش در سنندج به روستای نی مریوان آمد تا خوشبختی را این بار در خانه ابوبکر خسروی جستجو کند.
ساعت حدود 9 شب دوشنبه سوم بهمن بود که فریادهای نگین در حیاط خانه اش پیچید.نگین در آتش می سوخت و خیلی سریع او را به بیمارستان کوثر سنندج منتقل کردند.او 5 شبانه روز با مرگ دست و پنجه کرد اما در جدال سوزناک با مرگ بالاخره توان خود را از دست داد و جان سپرد.
ابوبکر خسروی همسر نگین رستمی در گفتگو با خبرنگار رکنا گفت:«هنگام وقوع این حادثه من در خانه نبودم.مادر پیرم هم در خانه بود و متوجه نشدیم که چه کسی این بلا را بر سر نگین آورد.همسرم در بیمارستان به پرستارها گفته بود که مردی قد کوتاه وارد حیاط خانه شده و او را هدف حمله قرار داده است.سپس به او بنزین پاشیده و او را آتش زده است.اما با توجه اینکه احتمال خودسوزی هم وجود دارد، موضوع را در مراجع انتظامی صورت جلسه کردم و روشن شدن حقیقت را به قانون سپردم.»
ابوبکر خسروی در ادامه گفت:«همسرم 28 سال داشت و قبل از ازدواج با من 2 بار ازدواج کرده بود.از ازدواج اولش 3 فرزند و از ازدواج دومش یک فرزند دارد که با پدرشان زندگی می کنند.من هم از ازدواج اولم یک فرزند دارم که نزد خودم زندگی می کند.در 32 سال زندگی ام هرگز با کسی خصومت ندارم و برای همین به شخص خاصی مظنون نیستم.»
فاتح ارژنگی دهیار روستای نی مریوان در گفتگو با خبرنگار رکنا گفت:«نگین رستمی اهل سنندج بوده و مدتی قبل با یکی از اهالی روستای نی مریوان به نام ابوبکر خسروی ازدواج کرد. به دلیل اینکه اهل روستای نی نبود و همچنین شغل همسرش بیرون از روستاست، ارتباط زیادی با اهالی روستا نداشت. شنیده های ما حاکی از این است که او قبلا ازدواج کرده بود و اخیرا از سوی فردی ناشناس چند بار مورد تهدید قرار گرفته بود.»
یکی از اهالی روستا نیز اذعان دارد که نگین در حیاط خانه به سرویس بهداشتی رفته بود که فردی در حالی که صورت خود را پوشانده بود به او حمله کرد و با پاشیدن بنزین اقدام به آتش افروزی عمدی کرد.
ارسال نظر