ببینید / روح پلیس شهید پای چوبه دار قاتلش به مادرش چه گفت؟ / یک معجزه انسانی + فیلم
رکنا/ پای چوبه دارکه ایستادم همه چیز را تمام شده میدانستم ترس و وحشت بدنم را احاطه کرده بود طناب دار که دور گردنم حلقه شد خودم را در آغوش مرگ دیدم چشمانم را بستم قرار بود مادر شهید پدال را بزند منتظر بودم اما وقتی چشمانم را باز کردم فهمیدم پدرومادر شهید مرا بخشیدند نمیتوانستم این صحنه را را باور کنم به گمانم خواب بود یا رویا اما نه انگار واقعیت داشت آنها از خون پسر تازه دامادشان گذشت کرده بودند ومن در اوج شرمندگی زیر خروار ها بزرگواری آنها دفن شدم.....
به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا؛ رسیدگی به این پرونده از 10 آبان ماه سال 96 از وقتی شروع شد که تعدادی از ساکنان یک آپارتمان در کمالشهر به پلیس گزارش دادند یک شرور بدنبال درگیری خانوادگی قصد اتش زدن آپارتمان را دارد خیلی زود گشت پلیس از کلانتری کلانتری 24کمالشهر کرج در محل حضور یافت تا جلوی حادثه را بگیرد. چندین ساعت برای آرام کردن مرد شرور با او صحبت کردند اما این حرف زدن ها فایده ای نداشت سرانجام به دستور مامور گشت کلانتری قرار بر این شد که برای جلوگیری از یک فاجعه بزرگ او او را هر طوری شده بازداشت کنند چون شرور با یک تشت بزرگ بنزین و یک فندک قرار بود همه جا را به آتش بکشد اما هنگام بازکردن درخانه ، شرور همه بنزین را روی سرباز وظیفه کلانتری ریخت و در یک چشم بر هم زدن او را آتش زد پسر جوان در اثر شعله های سوزان به شدت سوخت و به بیمارستان منتقل شد اما پس از 42 روز تحمل رنج و سختی دراثر سوختگی به مقام رفیع شهادت نائل شد.
بازداشت عامل شهادت سرباز وظیفه
شرور پس از چند ساعت توسط ماموران پلیس دستگیر شد این متهم پس از محاکمه به اتهام قتل عمد در دادگاه کیفری یک استان البرز پای میز محاکمه ایستاد .
این متهم پس از محاکمه باتوجه به درخواست پدر و مادر شهید به قصاص نفس محکوم شد پس تایید حکم قصاص ازسوی قضات دیوانعالی این متهم دریکی قدمی چوبه مرگ قرار گرفت.
در حالیکه تلاش زیادی از سوی خانواده قاتل برای گرفتن رضایت از اولیای دم انجام شده بود اما اولیای دم تن به رضایت ندادند و سرانجام روز موعد فرا رسید قرار بود متهم قصاص شود اما سرنوشت طور دیگری رقم خورد و در حالیکه هیچ کس انتظارش را نداشت مادر شهید درست لحظه آخر قاتل جگر گوشه اش را بخشید.
گفتگو با پدر و مادر شهید که قاتل فرزندش را بخشید
در این مجال به سراغ به این پدرو مادر رفتیم تا درگفتگویی ویژه از تصمیم عجیب آنها بپرسیم .
ساعت یک ظهر بود که به همراه همکارم وارد بلوار شهید اشکانی در کمالشهر کرج شدیم ساختمان پویا که رسیدیم پدر شهید با تاکسی زرد مقابل خانه ایستاده بود وارد خانه شدیم و مادر و خواهر کوچک شهید به استقبال ما امدند.
هنوز سر صحبت را باز نکرده بودم که مادر شهید چشمانش پر از اشک شد او گفت که پسرش قبل از شهادت به تازگی نامزد کرده بود و قرار بود پس از پایان خدمت سربازی عروسی کند.
او گفت نمازش را در اتاق پسرش میخواند تا اینطور آرام شود.
از پدر شهید خواستیم ماجرا را تشریح کند ؟
من عاشق شهادت بودم اما این شهادت نصیب پسرم شد پسرم هم همیشه دوست داشت شهید شود.
من راننده تاکسی هستم آن روز تازه چند سرویس مسافر برده بودم که بین راه یکی از همکاران به من گفت که از پسرت خبر داری ؟ او مدعی شد که در حوالی کلانتری که پسرم خدمت می کنم آتش سوزی رخ داده است برای همین نگران شدم و خیلی زود به کلانتری رفتم همکاران پسرم گفتند که او سوخته است و به بیمارستان شهید مدنی کرج منتقل شده است.
وقتی به بیمارستان رسیدم به بخش سوانح و سوختگی رفتم در اتاق ها پسرم را صدا میزدم که صدای پسرم را شنیدم که به من گفت بابا من اینجا هستم حالم خوب است نگران نباش وقتی پرده را کنار زدم دیدم پسرم سوخته پسرم گفت که خوب است و از من خواست که بروم .
بعد به خانه رفتم به شدت دستپاچه و نگران بودم که همسرم از من پرسید چه اتفاقی افتاده به او گفتم پویا هنگام دستگیری یک متهم از پرتگاه افتاده و پایش شکسته بعد او را به بیمارستان بردم.
مادر شهید درادامه تشریح ماجرا می گوید: وقتی پسرم را دیدم دنیا بر روی سرم خراب شد بعد از 42روز پسرم را که فقط از پشت شیشه ملاقات می کردیم از دست دادیم و او شهید شد .
پس از محاکمه عامل قتل پسرتان چه اتفاقی افتاد و شما چه درخواستی دادید؟
پدر شهید درپاسخ به این سوال گفت: من و مادر شهید درخواست قصاص دادیم.آنها پس از درخواست ما بسیار تلاش کردند تا ما رضایت بدهیم اما ما نپذیرفتیم تا اینکه خبر مهر تایید اجرای حکم را به ما دادند.
در مراسم اجرای حکم چه چیزی باعث شد شما رضایت بدهید؟
مادر شهید در حالیکه بغض گلویش را گرفته بود گفت من انقدر در فراق از دست دادن پسرم سوگوار بودم که تنها چیزی که فکر می کردم مرا آرام کند اجرای حکم قاتل او بود.
روز اجرای حکم مراسم کمیسیون ویژه برگزار کردند و با من بسیار صحبت کردند تا رضایت بدهم اما نپذیرفتم و قرار بود پدال چوبه دار را خودم فشار دهم.
طناب دار را دور گردن تمام انداختند او اشهدش را خواند و من پایم را مقابل پدال قرار دادم درهمین لحظه بود که شهید مقابل چشمانم ظاهر شد و او گفت که او را ببخشم او لیاقت مردن را ندارد با این جمله بود که من حاضر شدم قاتل فرزندم را ببخشم.
بعد از بخشش شما چه اتفاقی رخ داد؟
متهم که ازبخشیده شدنش را باور نداشت و به سجده افتاد تشکر کرد.
الان چند ماهی از بخشیدن شما می گذرد ایا الان هم از این بخشش راضی هستید؟
من فکر می کنم اگر نمی بخشیدم آرامشی که الان خداوند به من نصیب کرده است را نداشتم من از خون فرزندم فقط به خاطر رضای خداوندگذشت کردم .
بعد از بخشش شما مردم چه گفتند؟
بعد از بخشش برخی هم فکر کردند ما دیه گرفتیم تا بخشیدم درحالیکه ما صرفا به خاطر خدا بخشیدیم .
خبرنگار معصومه مرادپور
ارسال نظر