اختلافات خانوادگی / از سوءتفاهم تا طلاق پس از مرگ پسر بچه 10 ساله

به گزارش رکنا،در یکی از دادگاه‌های خانواده تهران، زن و مردی که 17 سال از زندگی مشترکشان می‌گذشت، برای طلاق به دادگاه مراجعه کرده بودند. دلیل این تصمیم اختلافاتی بود که از شکاکی زن به مرد آغاز شده بود. زن معتقد بود همسرش به او وفادار نیست و تصور می‌کرد او با زنان دیگری در ارتباط است. شواهد زن برای این ادعا، پیام ندادن‌های کم شوهرش در زمان‌هایی که از خانه خارج می‌شد و فراموش کردن گفتن «صبح بخیر» بود.

در مقابل، مرد داستان متفاوتی داشت. او به قاضی گفت که مشغله کاری زیادی دارد و به همین دلیل زمان کافی برای ارسال پیام یا تماس‌های مکرر ندارد. مرد اصرار داشت که سوءتفاهم همسرش ناشی از تصورات اشتباه است و هیچ ارتباطی با بی‌وفایی ندارد.

گذشته‌ای که فراموش نشده است

وقتی قاضی پرونده آن‌ها را به روانشناس خانواده ارجاع داد، ابعاد جدیدی از مشکل این زوج آشکار شد. زن بیان کرد که از زمانی که متوجه شده شوهرش در گذشته به خواستگاری دخترعمویش رفته، احساس ناراحتی و بی‌اعتمادی نسبت به او پیدا کرده است. او حتی تلاش کرده بود ارتباط شوهرش با خانواده‌اش را محدود کند. این موضوع برای مرد بسیار آزاردهنده بود و باعث فاصله عاطفی بیشتری بین آن‌ها شده بود.

مرد نیز از زاویه دیگری به موضوع نگاه می‌کرد. او به روانشناس گفت:من همیشه سعی کردم رابطه‌ام را حفظ کنم، اما وقتی همسرم شروع به تغییرات ظاهری کرد، احساس کردم که او دیگر همان کسی نیست که من عاشقش شدم. این تغییرات باعث شد احساس غریبی کنم و فاصله بین ما بیشتر شود.

زخم عمیق از دست دادن فرزند

اما روانشناس با کنکاش در عمق مشکلات آن‌ها، ریشه اصلی اختلافات را کشف کرد: مرگ پسر 10 ساله‌شان.

این زوج که گرفتار سوءتفاهم‌ها و اختلافات جزئی شده بودند، فراموش کرده بودند که فرزندشان از نظر روحی و عاطفی در شرایط بحرانی قرار داشت. پسر آن‌ها در سن 10 سالگی بعد از تماشای یک فیلم ترسناک به زندگی خود پایان داده بود بود، اما به جای اینکه این فقدان بزرگ را بپذیرند و به یکدیگر نزدیک‌تر شوند، هر یک تلاش می‌کرد به شکلی متفاوت از این درد فرار کند.

مرد با غرق شدن در کار و دوری از مسائل احساسی سعی داشت این رنج را فراموش کند، در حالی که زن با تغییرات ظاهری تلاش می‌کرد تا خود را از این اندوه دور کند. اما این راهکارها نه تنها کمکی نکرد، بلکه فاصله عاطفی میان آن‌ها را بیشتر کرد.

درس‌هایی از یک زندگی مشترک

این زوج، به جای حل مشکلاتشان و پذیرش حقیقت مرگ فرزندشان، پشت فقدان او پنهان شدند. از دست دادن فرزندشان بهانه‌ای شد برای دوری بیشتر، بی‌توجهی به نیازهای یکدیگر، و در نهایت تصمیم به طلاق.

روانشناس در پایان، به آن‌ها توصیه کرد که پیش از هر چیز، باید این واقعیت تلخ را بپذیرند و برای بازسازی رابطه‌شان وقت بگذارند. توجه به نیازهای احساسی یکدیگر و تلاش برای ارتباط بهتر، می‌توانست بسیاری از مشکلاتشان را حل کند.

نظر روانشناسی

این داستان، هشداری است برای تمام زوج‌هایی که به جای حل مسائل ریشه‌ای زندگی، به اختلافات جزئی می‌پردازند و با گذشت زمان از هم دور می‌شوند. مرگ عزیزان یا مشکلات بزرگ زندگی، هرچند تلخ و دشوار، می‌تواند فرصتی برای تقویت پیوندهای عاطفی باشد، اگر به جای فرار از مشکلات، برای حل آن‌ها تلاش کنیم.

 

وبگردی