ناگفته هایی خواندنی از زندگی قاسم افشار

رفتن ناگهانی‌اش از صداوسیما معمای بزرگی بود که در آن سال‌ها بسیاری به‌ دنبال پاسخی برای این غیبت طولانی بودند و این در حالی بود که او به دور از هیاهو به خواست دلش مؤسسه خیریه‌ای بنا نهاد تا با ساخت مدرسه در مناطق محروم و کمک به خانواده‌های بی‌بضاعت و تهیه جهیزیه برای نوعروسان لبخند را بر چهره مردمی که او را عاشقانه دوست داشتند، بنشاند. ناگفته‌های بسیاری از زندگی این مرد عرصه خبر وجود دارد. رازهای سر به مهری که از استواری این مرد و عشق بی‌پایانی که به مردم داشت حکایت می‌کند. این روزها خانه قاسم افشار پر از عکس‌هایی است که چهره خندان او در آنها خودنمایی می‌کند. مستوره در کنار مادرش هنوز هم با ناباوری از سفر مردی می‌گویند که نه فقط برای او بلکه برای بسیاری حکم پدر را داشت. افتخار سادات آل داود با ما از روزهایی گفت که قاسم را شناخت و ۴۱ سال قبل زندگی مشترک را با او آغاز کرد.

مردی از تبار خوبان

هر روز ساعت‌ها به آخرین قاب عکسی که از قاسم به یادگار مانده است خیره می‌شود. همه خاطرات این سال‌ها بسرعت از مقابل نگاهش عبور می‌کنند. روزهای انقلاب و مبارزه، روزهای جبهه و جنگ و روزهایی که به ساخت مدرسه و تهیه جهیزیه برای نوعروسان سپری شد. او از آن روزها این‌ گونه یاد کرد: آشنایی من با قاسم به قبل‌ از انقلاب بازمی‌گردد. او دوست برادرم بود و همین دوستی باعث شد تا ما با هم آشنایی پیدا کنیم. با نزدیک شدن به روزهای انقلاب فعالیت‌های سیاسی برادرم و قاسم شروع شد. برادرم دانشجوی دانشگاه تهران بود و هر بار مراسم یا تجمعی در دانشگاه برگزار می‌شد من هم در آنجا حضور داشتم و قاسم نیز از فعالان این تجمعات بود. سال ۵۶ قاسم به‌ همراه خانواده‌اش به خواستگاری‌ام آمدند و به این ترتیب زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.

قبل‌از ازدواج او دوبار در کنکور پذیرفته شده بود اما بنا به‌ دلایلی ادامه تحصیل نداد اما بعد‌ از ازدواجمان در رشته روانشناسی قبول شد و از آنجایی که علاقه زیادی به این رشته داشت تصمیم گرفت ادامه تحصیل بدهد. آن روزها در بخش حسابداری بیمارستان حضرت علی اصغر(ع) کار می‌کرد و برای این که بتواند در دانشگاه روزانه درس بخواند به قسمت پذیرش بیمارستان آمد. با شروع مبارزات علیه طاغوت قاسم همیشه در صف اول تظاهرات بود. آن روزها من دختر بزرگم را باردار بودم و هیچگاه فراموش نمی‌کنم که همسرم هر روز برای فرزندمان که نمی‌دانستیم دختر یا پسر است نامه می‌نوشت و در این نامه‌ها تأکید می‌کرد فرزندم نمی‌دانم دختر هستی یا پسر؟ نمی‌دانم تو را می‌بینم یا قبل از دیدنت شهید می‌شوم؟ ولی می‌خواهم خاطرات این روزها را برایت بنویسم تا برای آینده باقی بماند. او هر روز اتفاق مخصوص آن روز را می‌نوشت و من اشک می‌ریختم و دعا می‌کردم و از خدا می‌خواستم تا زمان به دنیا آمدن این نوزاد، قاسم را حفظ کند.

با شروع جنگ قاسم به‌ عنوان راننده آمبولانس راهی جبهه شد و خاطرات زیادی نیز از جبهه برای ما تعریف می‌کرد. یکی از این خاطرات مربوط به انتقال اجساد عراقی‌ها به پشت خط بود. همیشه این خاطره را با خنده برای ما تعریف می‌کرد. هنگام انتقال اجساد عراقی‌ها به پشت خط در بین راه و در تاریکی هوا یکی از آنها که بیهوش شده بود داخل آمبولانس به هوش آمده و با زدن به شیشه از قاسم می‌خواست تا توقف کند. در آن تاریکی شب قاسم بدون توجه به حرف های این عراقی بسرعت خودش را به بیمارستان رساند و آن عراقی را تحویل دیگر رزمند‌ه‌ها داد. او به شوخی می‌گفت آن عراقی مرده بود اما چون بدنش گرم بود هنوز متوجه مرگ نشده بود. همیشه از معجزاتی که در جبهه اتفاق می‌افتاد برای ما می‌گفت.

صدایی که ماندگار شد

روزهایی که جعبه جادویی تنها دو شبکه داشت دیدن اخبار یکی از اولویت‌های بسیاری از خانواده‌ها بود. اخباری که گوینده آن قاسم افشار با همان چهره جدی و صدایی پرانرژی آنها را به اطلاع مردم می‌رساند. وقتی حس کرد رفتن به صدا و سیما یک تکلیف شرعی است بسرعت به‌ عنوان مجری و گوینده خبر انتخاب شد. همسر قاسم افشار که در رفتن او به صدا و سیما نقش داشت از آن روزها و مخالفت خانواده همسرش قبل از انقلاب برای رفتن او به رادیو و تلویزیون این گونه گفت: قبل از انقلاب وقتی قاسم ۱۸ ساله بود یک بار در تست صدا شرکت کرد و پذیرفته شد. از آنجا که خانواده مذهبی داشت مادرش مخالفت کرد و گفت می خواهی بروی همکار خواننده‌های طاغوتی بشوی. قاسم احترام زیادی برای پدر و مادرش قائل بود و وقتی مخالفت آنها را دید از رفتن به صدا و سیما منصرف شد. بعد از پیروزی انقلاب وقتی اعلام شد صدا و سیما گوینده و مجری جذب می‌کند به او اصرار کردم و گفتم اکنون دو سال از پیروزی انقلاب می‌گذرد و این تکلیف شرعی است و باید دوباره تست صدا و تصویر بدهی.

مثل همیشه مخالفت کرد اما من دست بردار نبودم و با اصرار زیاد در آخرین فرصت فرم مربوطه را پر کردیم و فرستادیم. روزی که قرار بود از او تست بگیرند همه مدیران شبکه و تهیه کننده های برنامه‌های مختلف صدا و سیما حضور داشتند و در پایان تست برای همه برنامه‌ها از کودک و نوجوان تا ورزش Sport و سیاسی و ایدئولوژی انتخاب شد. افشار کار خود را با اجرای برنامه‌های ایدئولوژی آغاز کرد اما من معتقد بودم که قاسم برای گویندگی اخبار مناسب است ولی خودش تمایلی نداشت ولی مدتی بعد برای گویندگی اخبار شهرستان‌ها انتخاب شد. آن روزها کسی که برای گویندگی خبر سراسری انتخاب می‌شد باید از فیلترهای سخت و زیادی عبور می‌کرد. به خاطر استعداد و تسلط خوبی که داشت بسرعت در گویندگی خبر پیشرفت کرد و به‌ عنوان گوینده الف همراه با محمدرضا حیاتی اخبار سراسری می‌گفتند.