دسیسه پیرزن تبهکار برای مردان دلسوز
رکنا: زن تبهکار در نوجوانی و پیش از انقلاب در مسافرخانههای جنوب شهر کار میکرد و از همان دوران دستش کج شد و بارها به خاطر سرقت به زندان افتاد.این زن که میگوید 65 ساله است، آخرینبار وقتی دست به سرقت 5 میلیونی از خودروی پژوی مردی زده بود، بازداشت شد.
دزدی از سر دلسوزی
از چندی پیش پلیس تهران در جریان سرقتهای مشابهی قرار گرفت که در همه آنها پیرزنی با سوار شدن به خودروهای طعمههایش و بیان سرنوشتهای تلخ از زندگی خود و خانواده فقیرش دلسوزی رانندگان را برمیانگیخت و به جیببری و سرقت از داشبوردها دست میزد. یکی از مردان که باور نمیکرد این پیرزن دزد یک میلیونیاش باشد، وقتی نزد پلیس رفت، گفت: در حال گذر از بزرگراه نواب بودم که پیرزنی دست بلند کرد و من چون هوا بارانی بود، او را سوار کردم. این پیرزن در صندلی جلو نشست و از همان ابتدا شروع به ناله کرد. ابتدا تصور کردم پول میخواهد و فقیر است و وقتی خواستم کمکش کنم، در کمال تعجب دلخور شد و گفت که فقط درد دل میکند. وی افزود: وقتی پیرزن پیاده شد و رفت، من در مسیر ناگهان متوجه باز شدن ناگهانی داشبورد شدم و بعد دیدم بستههای تراولچک به سرقت رفته است. فهمیدم پیرزن با استفاده از شرایطی که داشت و کیسهای که روی پایش گذاشته بود، توانسته در داشبورد را باز کند و چون محکم نبسته بود، با پیاده شدن وی در آن باز شده است. یکی دیگر از مالباختهها نیز گفت: پیرزن رنجوری بود، اما وقتی از خودروام پیاده شد و رفت، فهمیدم کیف پولم را که بین دو صندلی گذاشته بودم به سرقت برده است، در حالی که در طول مسیر مرتب دعایم میکرد و مرا پسرم صدا میزد. مرد جوان دیگری نیز گفت: وقتی پیرزن را سوار کردم، احساسم این بود که مادربزرگم را کمک میکنم. وقتی پیاده شد و رفت، فهمیدم حدود 100 هزار تومان از من سرقت کرده است، چون مبلغ پول کم بود و احساس میکردم پیرزن نیازمند است، اعتنایی نکردم و بیخیال شکایت شدم. وی افزود: از آنجایی که مسیر برخی همکارانم از اداره به خانههایشان با من یکی است، چند باری که در رستوران شرکت دور هم بودیم، از آنها شنیدم که پیرزنی دست به سرقت از خودروهایشان زده است و فهمیدم این نیاز نبوده و او یک دزد است، به خاطر همین تصمیم به شکایت گرفتم و خودمان فهمیدیم او حدود 4 میلیون تومان از ما به سرقت برده است.
شناسایی پیرزن تبهکار
آخرین طعمه این پیرزن تبهکار که نقرهداغ هم شده است، وقتی وی را سوار کرد و بعد دید کیف حاوی مدارک و تراولچکهای 5 میلیونیاش به سرقت رفته است به دادسرای یافتآباد تهران رفت و با سرنخهایی که از دزد سالخورده داشت، خواستار بازداشت وی شد. با دستور بازپرس پرونده، تیمی از مأموران وارد عمل شدند و در تحقیقات گسترده و در حالی که مشخصات ظاهری پیرزن تبهکار را در اختیار داشتند، پی بردند که وی «ژاله» نام دارد و با اسم مستعار «سوسن» زندگی کرده و تاکنون بارها به خاطر جرائم سرقت، همدستی در باندهای سرقت و کلاهبرداری با چکهای بلامحل به زندان افتاده است. در این شاخه تحقیقی، کارآگاهان به شناسایی مخفیگاهها و پاتوقهای سوسن دست زدند و دریافتند پیرزن از مدتها پیش سعی داشته هیچ ردی از خود برجا نگذارد. این بنبست تحقیقاتی ادامه داشت تا اینکه سوسن در جنوب تهران دیده شد و مأموران توانستند در تاریکی شب و در حالی که وی میخواست وارد خانهاش شود، این پیرزن را دستگیر کنند.
اصرار بر بیگناهی
سوسن خیلی خونسردانه در همه مراحل تحقیقاتی خود را بیگناه نشان داد و مدام اصرار کرد که دست به هیچ سرقتی نزده است. وی به بازپرس پرونده گفت: من هیچ سرقتی نکردهام، کیفی گم شده بود که پیدا کردم. ابتدا خواستم به راننده و صاحبش بازگردانم، اما او با سرعت حرکت کرد. وقتی دیدم داخل آن تراولچک و پول وجود دارد، از آنجایی که به خاطر بیماری و هزینههای زندگیام نیاز شدیدی به پول داشتم، وسوسه شدم تا از آنها استفاده کنم. سوسن وقتی دید همه سوابق کیفریاش روی میز بازپرس پرونده است، باز به دروغپردازی دست زد و گفت: هر کسی به زندان بیفتد، حتما مجرم و گناهکار نیست. من هر بار که به زندان افتادهام، به من اتهام زدهاند و پاپوش بوده است؛ بیگناهم. در زندگیام خیلی ناملایمتی دیدهام. ناراحتی قلبی و آسم دارم. شوهرانم بیوفا بودهاند و با هیچ دزدی نیز همدست نیستم.
گفتوگو با سوسن
سوسن با اخم نشسته و مدام زیر لب مردانی که اصرار دارند از سوی وی هدف دستبرد قرار گرفتهاند را نفرین میکند.
چرا ناراحتی؟
از سر پیرزنی مثل من هم دست برنمیدارند.
اما خودت مقصری!
چرا مقصرم، کاری نکردهام. آنها دروغ میگویند.
سابقهات هم دروغ است؟
(سکوت).
از دوران جوانیات بگو؟
از 18 سالگی وقتی شهرمان را ترک کردم و به تهران آمدم، در مسافرخانههای جنوب شهر مشغول به کار شدم. چون در شهرمان طلا و زیور اموال اصلی زنان بود، من هم طلای زیادی داشتم و در آن دوره هم به خاطر النگوهایم مرا میشناختند.
نمیترسیدی طلاها تو را به کشتن بدهند؟
من یک شیرزن بودم و کسی جرأت نداشت حرفی بزند. در آن دوره اگر مظلوم بودی بیچاره میشدی!
الان طلایی نداری؟
به خاطر بیماری قلبیام هر چه طلا داشتم فروختم تا پول درمانم را تهیه کنم. بیماری وجودم را نابود کرده است.
چند بار ازدواج کردی؟
4 بار!
اولین شوهر؟
20 ساله بودم، مردی افغان که او هم کارگری میکرد به خواستگاریام آمد و ازدواج کردیم، اما با وجود ابراز علاقه زیاد خیلی زود بیوفا از آب درآمد و طلاقم داد. او رفت و بعد با مرد زن و بچهداری ازدواج کردم. وقتی همسرش فهمید او هم مرا طلاق داد، بعد صیغه پیرمردی شدم، اما او هم بعد از مدتی رهایم کرد و آخرینبار مرد جوانی که از زندان آزاد شده بود و با هم آشنایی قبلیای داشتیم، با من ازدواج کرد.
همان دزد 45 ساله که هنوز شوهرت است؟
بله، مرد بدی نیست. فقط خیلی از من جوانتر است.
پس چرا ازدواج؟
او پیشنهاد داد. از خودش بپرسید.
میگویند از تو میترسد؟
دروغ میگویند، من و او در یک ساختمان مستأجر بودیم، ترسی بین ما نبود. او پا پیش گذاشت و من پذیرفتم.
با این سن و سال چرا دزدی میکنی؟
باز هم دروغ است، من مریضم. اصلا نمیتوانم دزدی کنم، همهاش پاپوش است.
اما خیلی از دزدها تو را میشناسند؟
واقعا اینها را باور میکنید!
بچهای داری؟
هیچگاه مادر نشدهام و همیشه حسرت در آغوش کشیدن بچهای را داشتم.
درآمدت چیست؟
با کمک مردم زندگی میکنم.
کمکهایی که همان سرقت هستند؟
دیگر جوابی نمیدهم!
بنابر این گزارش، بازپرس پرونده دستور داد تا این پیرزن در بازداشت باشد و با مردان دلسوزی که گرفتار نقشه وی شدهاند، مواجهه حضوری داده شود.
هشدار پلیس
سرهنگ سلطانی، معاون سابق اداره مبارزه با سرقت پلیس آگاهی تهران، گفت: در برخی پروندههای سرقت دیده میشود که دزدان و تبهکاران در هر سن و جنسیتی نقطه ضعف بسیاری از مردم که همان دلسوزی است را نشانه رفته و با سوءاستفاده از آن به اجرای توطئههایشان دست میزنند. وی افزود: مهربانی یک اخلاق پسندیده است، اما در هر شرایطی سعی کنید جوانب احتیاط را فراموش نکرده و در دام این دزدان و کلاهبرداران که شگردهای مختلفی دارند، نیفتید.
ارسال نظر