بعد از ١٠‌سال زندگی مشترک فهمیدم شوهرم با دو زن معتاد ارتباط مخفیانه دارد

بعد از دوسال و هشت ماه علافی و سردرگمی، آخر گفت که ما به درد هم نمی‌خوریم و... .
با شنیدن این حرف، خودم را لعن و نفرین می‌کردم که چرا خواستگارانم را رد کرده‌ام. غیرتی شده بودم؛ خیلی جدی تصمیم گرفتم فراموشش کنم. سه ماه گذشت و دوباره سروکله‌اش پیدا شد.
او همراه مادرش به خواستگاری‌ام آمد. خانواده‌ام مخالف بودند. احترام آن‌ها را زیر پا گذاشتم و تهدید کردم که خودم را می‌کشم. این ازدواج بالاخره سرگرفت؛ البته خانواده‌ام طردم کردند و الان هشت سال است هیچ خبری از من و زندگی‌ام ندارند.
من همان سال اول ازدواجم باردار شدم. پدرم اجازه نداد مادرم حتی موقع زایمانم نیز بیاید و مرا جمع‌وجور کند. ما فقط تلفنی با هم در تماس بودیم. روزهای سختی را پشت‌سر گذاشتم. شوهرم تن به کار نمی‌داد. سر کار می‌رفتم تا خرج خانه را در بیاورم. متاسفانه زندگی که برای آن خیلی چیزهای باارزش را از دست داده بودم، با مشکل بزرگ دیگری هم روبه‌رو شد. احسان مردی نبود که فکرش را می‌کردم. او سرد و بی‌حوصله بود و ازطرفی شک و بدبینی شدیدی نسبت به من داشت.
گاهی نیز مرا متهم به خیانت می‌کرد و حرف‌های نامربوطی می‌زد. حالا بعد از ١٠‌سال زندگی مشترک فهمیدم با دو زن معتاد رابطه مخفیانه دارد. سر این مسئله دعوایمان شد. از خانه بیرونم کرد. خودم کردم که لعنت بر خودم باد. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
آخرین خبر های حاشیه ای المپیک 2016 ریو در رکنا.