اطلاعات کاربران را می‌خواستند، ندادم/ روایت عجیب مدیر «دیوار» از احضار تا بازداشت!

به گزارش رکنا به نقل از «اطلاعات آنلاین»، پرونده جنجالی اپلیکیشن « دیوار » و حکم حبس مدیرعامل آن شاید مهمترین پرونده قضائی استارتاپ‌ها در سال گذشته بود که با درایت قوه قضائیه ختم به خیر شد. اتفاقی که تکلیف فعالیت بسیاری از پلتفرم‌های کاربرمحور داخلی را نیز روشن کرد و نویدبخش اتفاقات خوب برای این گروه از کسب‌ و کارهای دیجیتال بود. ناگفته‌های پرونده سه ساله «دیوار» از زبان اشکان آرماندهی، خواندنی است. بخش‌هایی از گفتگوی او با سالنامه شرق را درباره جزئیات پرونده «دیوار» در ادامه می‌خوانید:

دی ماه سال ۱۳۹۸ دوشنبه شب حدود ساعت ۲۲ بود که از پلیس امنیت اخلاقی با من تماس گرفتند و خواستند به پلیس مراجعه کنم. وکیل ما همان شب به پلیس امنیت اخلاقی مراجعه کرد و وقتی بازگشت به من گفت احتمالا موضوع احضار شخصی است؛ چون آنجا هیچ صحبتی از دیوار نشده است! صبح فردا من به پلیس امنیت اخلاقی مراجعه کردم. وکیل من را به داخل راه ندادند وقتی وارد شدم درباره آگهی‌های ماساژ از من سؤال و جواب شد.

* اول از همه با این شروع کردند که داستان این آگهی ها چیست؟ کاربرها چطور دارند آگهی می‌گذارند؟ شما چطور این آگهی ها را تایید می‌کنید؟ موضوع را برایشان توضیح دادم. گفتند اطلاعات همه افرادی را که آگهی ماساژ ثبت می‌کنند، به ما بدهید بدهید. پاسخی که ما همیشه به اینها می‌دهیم این است که ما اطلاعات کلی کاربران را تحت هیچ شرایطی در اختیار هیچ کجا قرار نمی دهیم، مگر به صورت موردی به دلیل وجود شاکی خصوصی و تبعا با دستور قضائی.

*سه چهار ساعتی نشستیم و بعد یک برگه جلب آوردند و جلوی من گذاشتند. دیدم شعبه ۲ بازپرسی دادسرای ارشاد حکم جلب من را صادر کرده بود. حکم جلب شخصی بود و اینجا تازه فهمیدیم که با اینکه پرونده مربوط به «دیوار» است اما اصلا اسمی از دیوار آورده نشده. خود بازپرس هم به این موضوع اشاره ای نکرده بود، نوشته بود در راستای این پرونده اشکان آرمندهی جلب شود.

*حکم را در پلیس امنیت اخلاقی گذاشتند جلوی من و گفتند شما جلب شده اید و باید اینجا باشید. تا زمانی که من را به بازداشتگاه ببرند حدود هفت، هشت ساعت گذشته بود و من آنجا نشسته بودم از حدود ساعت ۱۴ تا ۱۸ که به بازداشتگاه رفتم. دیدم افرادی را که مربوط به این پرونده هستند، یکی یکی دستگیر می‌کنند و به پلیس امنیت اخلاقی می‌آورند. موضوع این بود که ظاهرا یک کلینیک طب سنتی یک سری خدمات درمانی مثل زالو درمانی ماساژ و خدمات دیگر می‌داده و ضابطین قضائی آنجا را رصد کرده بودند. ضابطین قضائی و پلیس امنیت اخلاقی می‌گفتند که آنجا در کنار خدمات درمانی پزشکی خدمات غیر مجاز هم ارائه می‌شده است.

*طبیعتا راه اندازی این مرکز هیچ ربطی نه به من داشت و نه دیوار اما ضابطین قضائی وقتی به این مرکز مراجعه می‌کنند، از آنها می پرسند تبلیغاتشان را کجا منتشر کرده اند؟ آنها هم گفته اند در دیوار. بازپرس هم به این اعتبار روی برگه نوشته است مدیر دیوار را جلب کنید.

* من تصورم این بود که همه ماجرای پرونده همین مرکز خدمات درمانی است. برایم روشن بود که می‌رویم دفاع می‌کنیم، استدلال می‌کنیم و نحوه کار دیوار را توضیح می‌دهیم و ماجرا حل می‌شود. بعدتر اما در دادسرا متوجه شدم مسائل فراتر از این حرفها بوده است؛ چون مستندات بسیار پرحجمی مرتبط با دیوار برای موضوعات مختلف ضمیمه پرونده بود که سابقه برخی از آنها مربوط به بیشتر از یکسال و نیم پیش از تاریخ این پرونده بود.

* من را بردند بازداشتگاه. قبل از آن فقط توانستم وسیله هایم شامل لپ تاپ و.... را به وکیلم که جلوی در پلیس امنیت اخلاقی بود و نتوانسته بود وارد شود تحویل بدهم و بعد به بازداشتگاه پلیس امنیت اخلاقی منتقل شدم. تا شب حدود ساعت ۱:۳۰ در بازداشتگاه بودم که گفتند شما آزادید به شرطی که فردا ساعت هفت صبح به دادسرا بیایید. دادسرای ناحیه ۳۸ که دادسرای امنیت اخلاقی است. فردا به شعبه ۲ بازپرسی دادسرا رفتم که پرونده ما در آنجا تشکیل شده بود. واقعیتش تا قبل از اینکه داخل دادسرا بروم فرضم بر این بود همه این رفت و آمدها و بگیروبیندها به دلیل آن مرکز خدمات درمانی است و در مجموع اشتباهی شده و اصلا ما از این پرونده بیرون می‌رویم ولی وقتی به جلسه رسیدگی به اتهامات رفتم و مستندات پرونده را دیدم متوجه شدم یک پرونده تقریبا ۷۰۰ ، ۸۰۰ صفحه ای تشکیل شده که فکر می کنم ۲۰۰ صفحه آن مستندات آگهی‌های دیوار بود...در میان آن مستندات همه چیز بود؛ حتی آگهی‌های کالا یا خدماتی که روز مراجعه مان به دادسرا دیگر در دیوار دسته بندی برای آنها نداشتیم یا آگهی‌هایی با آن موضوعات دیگر در دیوار منتشر نمی‌شد.

*اینکه داده های انبوه کاربران را بگیرند، خط قرمز ما بود و در این سالها خیلی هم سر این موضوع مقاومت کردیم و هزینه داده ایم. در هر بزنگاهی هم در مقابل نهادی که خواهان داده‌های انبوه کاربران مان بود ایستاده بودیم؛ اینجا هم ایستادیم به نظر خودم سابقه اولیه ماجرا به سال ۹۷ بر می گردد. البته بد نیست به این هم اشاره کنم که ما به واسطه موضوع کارمان یعنی میزبانی آگهی‌ها و تخلفات احتمالی برخی از کاربران ناچاریم ارتباط نزدیکی با پلیس فتا داشته باشیم تا از بروز کلاهبرداری یا هرگونه آسیب دیگر به کاربران جلوگیری کنیم اما رئیس وقت پلیس فتا در سال ۹۷ از زمان استقرار در پلیس فتا این ارتباط را قطع کرد و مدام هم علیه دیوار مصاحبه می‌کرد.

*من چهار پنج نامه برایشان نوشتم و درخواست کردم قبل از اینکه علیه دیوار موضعی بگیرد در تعامل با ما موضوعات مرتبط با دیوار را مطرح کند شاید توانستیم دغدغه های پلیس را مرتفع کنیم اما ایشان حاضر به برگزاری جلسه با ما نمی شد و حتی پاسخ نامه ها را هم نمی‌داد تا اینکه یک روز ملاقات مردمی داشتند و من که از برگزاری جلسه با ایشان ناامید شده بودم به ملاقات مردمی رفتم. اما حتی در ملاقات مردمی هم ما را نپذیرفت به ایشان گفتم آقاجان! شما اگر به اندازه مدیر عاملی در دیوار برای گفت وگو با من وقت نمی گذارید موظف هستید به اندازه شهروند بودنم برای من وقت بگذارید ایشان آنجا همان حرفهای قدیمی را زد که ما با شما به جایی نمی رسیم و باید دیوار را با خاک یکسان کنیم! در دادگاه وقتی مستندات پرونده را دیدم به خاطرم آمد که موضوعات این پرونده شامل بیشتر موضوعاتی است که یک بار درباره آنها علیه دیوار مصاحبه شده یا محتواهایی است که هیچ ممنوعیت قانونی انتشاری نداشته اند ولی اینجا آمده و ضمیمه پرونده شده اند.

*وثیقه یک میلیارد و دویست میلیونی صادر شد و در نهایت تامین کردم و بیرون آمدم اما وسایل شخصی مرا نمی‌دادند. موبایل من را 10 روز پس نمی‌دادند و هر روز به بهانه‌ای به تعویق می‌افتاد در صورتی که قاضی نوشته بود وسایلم را برگردانند. برای خودم محرز شده بود این پرونده فقط کشف آن مرکز خدمات درمانی و ماساژ نیست و ریشه ماجرا در مشکلاتی دیگر بود که پلیس نمی‌آمد درباره آنها حرف بزند. از سوی دیگر مقاومت ما در مقابل دادن داده کاربران بدون دستور قضائی نیز مزید بر علت شده بود. همه اینها احتمالا جمع شده بود و توانسته بودند این موضوعات را در پرونده ای مطرح کنند و به جریان بیندازند.

سه چهار روز بعد از اینکه به قید وثیقه آزاد شدم دوباره از دفتر رئیس پلیس امنیت اخلاقی با من تماس گرفتند و بعد از ظهر احضارم کردند. تلقی من از اینکه بعد از ظهر فراخوانده شده بودم این بود که احتمالا می‌خواهند حکم جلب دیگری بدهند و من را یک شب در بازداشت نگه دارند. با وکیلم رفتیم و باز هم همان رویه تکراری که وکیل را به داخل راه ندادند. گفت وگو هم خوب پیش نرفت. ایشان به من گفت خیلی شانس آوردی که آن شب آزاد شدی به من گفت که قرار بوده دو سه روز من را آنجا نگه دارند و تأکید کرد خودش هم ماموریت بوده و این باعث شده که با وثیقه آزاد شوم!