پاسخ جالب یک سرباز به فائزه هاشمی؛ اگر تو فائزه هاشمی هستی ، من برادپیتم!
رکنا سیاسی : فائزه هاشمی، عضو شورای مرکزی و رئیس سازمان زنان حزب کارگزاران سازندگی ایران میگوید: برای استقبال از وزیر ورزش مالزی باید به فرودگاه می رفتم ،ترافیک شدید بود و خلاف کردم، ازخط ویژه رفتم ،سربازی آنجا ایستاده بود وجلوی ما را گرفت ، یک نفر رفت آرام به سرباز گفت این فائزه هاشمی است و بگذارید برود ، سرباز نگاهی به من کرد و گفت " اگر این فائزه هاشمی است، من هم براد پیت هستم."
بخشی از گفتگو ی روزنامه شرق با فائزه هاشمی ، عضو شورای مرکزی و رئیس سازمان زنان حزب کارگزاران سازندگی ایران را بخوانید :
سوال : چطور دختر یک روحانی در دهههای اول انقلاب روسری قرمز میپوشد یا عکس کاندیداتوری او برای مجلس با بوت قرمز است؟
پاسخ : بوتم قرمز نبود، قهوهای بود، در عکس رنگش آنطور شده بود. ببینید این کارها برنامهریزیشده نیست. اینها عادی است، چرا؟ من دلیلش را این میدانم که، چون زندگی ما قبل از انقلاب و بعد از انقلاب یکی بود، یعنی بعد از انقلاب بابای من دچار ریاکاری نشد که دین را جور دیگری جلوه دهد، بعد اداهایی دربیاورد که مثلا دین این است ولی خودمان طور دیگری باشیم. یعنی گاهی آدم مثلا یک روسری سیاه در مراسمی سر میکند ولی ما محدود نشدیم که از رنگها استفاده نکنیم یا این ضد دین است، ما سیره یا در واقع سبکی را که قبل از انقلاب داشتیم، بعد از انقلاب همان ادامه پیدا کرد.
سوال : ولی خود شما در گفتوگویی گفته بودید زمان شاه جلوی تلویزیون مینشستید و اگر صدای آهنگ میآمد، کم میکردید!
پاسخ : نکته خوبی گفتید. قبل از انقلاب در خیلی از خانوادههای مذهبی، تلویزیون حرام بود؛ ولی ما در خانه تلویزیون داشتیم. قایم هم نکرده بودیم. هرکس وارد میشد، تلویزیون همان جلو بود. یعنی بابا افکاری نداشت که دچار افراطیگری یا بدفهمی دینی باشد و مدام بگوید حرام است، استفاده نکنید. از همان اول، زندگی ما عادی بود. ولی خب درست میگویید مثلا آن موقع یادم است صدای موسیقی فیلمی را که تماشا میکردیم، کم میکردم.
خانوادههای مذهبی تلویزیون را حرام میدانستند
سوال : خاطرهای هم از این صدا کمکردن تلویزیون دارید؟
پاسخ : قبل از انقلاب من مدرسه رفاه میرفتم، بعد ساواک مدرسه ما را بست. برای دوم راهنمایی مامان اصرار داشت من را به مدرسه روشنگر ببرد. آن موقع ما میشنیدیم که روشنگر خیلی افراطی-مذهبی است و من هیچوقت دوست نداشتم بروم آنجا؛ اما مامانم اصرار داشت. مدارسی که ما میرفتیم همه ملی-اسلامی بودند؛ مثل دین و دانش، رفاه و بعد بنیاد اعلایی که برای خانم طالقانی بود. من را برای مصاحبه به مدرسه روشنگر بردند. خانوادههای مذهبی تلویزیون را حرام میدانستند و از من پرسیدند که شما تلویزیون در خانه داری؟ من گفتم آره! چه فیلمی تماشا میکنی؟ من هرچه فیلم تماشا میکردم و نمیکردم همه را ردیف کردم! من را رد کردند! بعد مامانم میگفت: برای چی اینها را گفتی؟ من هم گفتم مخصوصا گفتم که ردم کنند! من نمیخواستم بروم مدرسه روشنگر. این جوابهای من پاسخی است به سؤالهای شما که چطور یک زن در خانواده مذهبی مبارز بود؛ چون خانواده ما مذهبی بود، ولی بدون افراطیگری.
سوال : چندی پیش در دفتر شما جمع زنانه بود در آن زمان دیدن شما با کت و دامن پاشنهبلند باعث شد انرژی زنانه شما را تحسین کنم که درعینحال که مبارز هستید و سالها مدیریت کردهاید، حتی در نگاه منتقدان هم انصاف دارید. در مقابل فیلمی از هتاکی عدهای در خیابان که وایرال شده بود بیرون آمد؛ این از کجا میآید؟
پاسخ : اتوماتیک اتفاق میافتد. فکر میکنم در مورد قضیه آقای تاجیک و شاه عبدالعظیم میگویید. من فکر کردم که خب اگر بخواهم عکسالعمل نشان بدهم که اینجا کتک میخورم! کجا عکسالعمل داشته باشم یا کجا نداشته باشم؟ چون آن شرایط، شرایطی نبود که تو در مقابل پنج، شش تا مرد با آن حالتی که داشتند مثلا بخواهی عکسالعمل نشان بدهی. من زنم، برای خودم یک حرمتی قائلم، برای خودم محدودهای قائل هستم. البته این را هم بگویم که من یک حرفی میزنم یا کاری میکنم زمانی که مورد حمله قرار میگیرم! متوجه میشوم که چقدر زدم به خال و چقدر مؤثر بوده که حالا آنها دارند هزینه میکنند و به من حمله میکنند. پس کارهای من تأثیرگذار است که آنها دارند حمله میکنند. شاید این به من آرامش میدهد. اگر بیتأثیر بودی چرا باید بهت حمله کنند؟ پس توانستی یک جایی را نشانه بروی که درست است. البته برنامهریزی نمیکنم که الان میخواهم فلان جا نشانه بروم یا مثلا یک جایی را که از این کارهای بد میکنند، دچار تنش کنم. احساس خوب به من میدهد و احساس میکنم ارزش داشته که مثلا من آن حرف را بزنم.
به نماینده دادستان گفتم شلوار جین وروسری که سرکردی، هزینه اش را من دادم !
سوال: من میخواهم این را بدانم که وقتی شما در آینه با خودتان تنها هستید، فکر میکنید که کاش من ایران نبودم یا اینکه کاش زحماتی که کشیدم دیده میشد؟
پاسخ : نه اصلا! هیچوقت این فکر را نداشتم، چون حتی من چندسالی که برای تحصیل به انگلیس رفتم، کارم که تمام شد برگشتم. آدم هویتش در کشور خودش است. الان بروم جای دیگر، کی من را میشناسد؟ کجا میتوانی تأثیرگذار باشی؟ آنجا میروی و آدم معمولی میشوی. ضمن اینکه شاید تأثیرات را که میدیدم برای من آرامشبخش بود. من یک خاطره برایتان تعریف کنم: چند سال قبل من را بردند دادگاه. نماینده دادستان یک خانم بود.
نماینده دادستان به عنوان مدعیالعموم علیه توست؛ یعنی من دیدم زیر چادر روسری رنگی با شلوار جین پوشیده. اولا که شروع کردم با او بحثکردن: خانم تو بچه داری؟ تو الان رویت میشود بروی مثلا به بچهات بگویی که من فائزه هاشمی نوعی را به جرم، یعنی آزادمنشی به خاطر حرف حقزدن بازخواست کردم؟ من مطمئنم روت نمیشود!
ببین این روسری که تو سر کردی و این شلوار جین که پای تو هست، چیزی است که من باب کردم! من فحشش را خوردم! هزینههاش را دادم ولی تو الان داری استفاده میکنی و الان حرفهایی که من زدم را داری محاکمه میکنی. ۱۰ سال دیگر، خودت و خانوادهات و فرزندان تو بهرهبرداریشان میکنید ولی من الان باید هزینهاش را بدهم و محکومیت بگیرم و بروم به زندان. دفعه بعد که آمد دادگاه، سر تا پا مشکی شده بود. میدانید وقتی میبینم مجری تلویزیون نشسته، مجری که در مقابل امثال من است، روسری رنگیاش از زیر چادر آمده بیرون با خودم میگویم درست است الان همه دارید با من مخالفت میکنید، ولی من دارم آثارش را میبینم.
یا در ورزش بانوان آقای احمدینژاد آمد، آقای رئیسی آمد، دورههای خیلی تندی داشتیم ولی ورزش بانوان مسیرش را ادامه داده. کسی نتوانست جلویشان را بگیرد و موانعشان هم زیاد بود. اینها را میدانیم ولی من دارم آثار فرهنگی و اجتماعی را میبینم که چه اتفاقاتی افتاد! این چیزهایی است که به آدم آرامش میدهد؛ حالا میخواهند قدر بدانند یا نه! اسمت را بیاورند یا نه! من درگیر این چیزها نیستم. جواب سؤالتان را گرفتید؟
سایت قوه قضائیه هک شد من ۱۲ پرونده وچهار محکومیت داشتم
سوال : به عنوان خانم رئیسجمهور هم قرار بود که ثبتنام کنید، ولی این اتفاق نیفتاد؟
پاسخ : قرار نبود برای ریاست جمهوری ثبت نام کنم ولی حمایت کردم. کسانی که الان رئیسجمهور میشوند فرقی با ما ندارند؛ فقط در جنسیت تفاوت داریم. رئیسجمهور هم قرار نیست تمام علوم را بداند. کارشناس دارد، وزیر دارد، آدمهای اطرافش هستند. به نظرم خودم و بسیاری از زنان در پستهای مختلف و ریاستجمهوری میتوانیم اینکار را انجام دهیم. البته برای کاندیداشدن نباید سوءسابقه داشته باشی ولی من از سال ۹۰ زندانی دارم. سایت قوه قضائیه هک شد و من ۱۲ پرونده داشتم که از ۱۲ پرونده چهار محکومیت داشتم. اعتقاد دارم زنها مدیران قویای هستند و ذاتا میتوانند مدیران خوبی باشند. افرادی هم که رئیسجمهور میشوند فرق چندانی با ما ندارند؛ فقط مرد هستند
بعد از فوت بابا فوت من هم ممنوعالخروج شدم
سوال : در انگلیس یک جایزه و تندیس به نام فائزه هاشمی طراحی شده بود. داستان آن چه بود؟
پاسخ : جایزهای بود که در ۱۴ رشته از جمله ورزش، مثلا سالانه به بهترینهایشان مثلا تجارت، کودکان، پژوهش، علم، مسائل اجتماعی و... اهدا میکردند.
اسم جایزه بهترین ورزش را گذاشته بودند" فائزه هاشمی " .
هر سال من را دعوت میکردند تا جوایز را بدهم. ولی بعد از اینکه بابا فوت کرد، من را ممنوعالخروج کرد ند و تا امروز هم از ایران نرفتهام و ارتباط من هم با آنها قطع شد.
سوال : چطور چنین فدراسیونی را که تا این اندازه تأثیرگذار بود، ریختند و تعطیل کردند؟
پاسخ : این از برکات وجود آقای احمدینژاد بود. ماشاءالله ایشان همه چیز مملکت را آباد کرد؛ ازجمله این فدراسیون! تنگنظری بینالمللی بود. کشورهای اسلامی نبودند، بلکه مسلمانان از کشورهای غیراسلامی هم آنجا حضور داشتند. اصلا ما با مقامات بینالمللی دنیا در تماس بودیم. آنها میآمدند، میرفتند، حمایت میکردند . من جایگاه مناسبی پیدا کرده بود. آن فدراسیون اسلامی در زمانی موفق شد که ارتباطات بینالمللی ایران با دنیا عادی شد؛ کشورهای اروپایی، آسیایی، کشورهای همسایه و آفریقایی. درواقع تشکیلات بینالمللی بود. دیگر همه کارهای ما بینالمللی بود و داخلی نبودیم.
اگر تو فائزه هاشمی هستی ، منم برادپیت هستم
سوال : برای من یک خاطره از بازیهای اسلامی گفتید که خودتان رانندگی میکردید. میتوانید دوباره بگویید؟
پاسخ : همیشه خودم رانندگی می کنم.. من در تمام این سالها معمولا نه محافظ داشتم و نه راننده و خودم پشت ماشین مینشستم و خودم همه کار را انجام میدادم. البته گاهی مثلا در یک سفارتی قراری داشتیم و دعوت میشدیم و باید میرفتیم، آن زمان با راننده میرفتم که ابهت داشته باشم و خیلی هم خاکی به آنجا نروم.
در مسائل بینالمللی مهم است که شما یکسری پرنسیبها داشته باشید و حفظ کنید. حالا این داستان بانمکی هم هست. در جریان چهارمین دوره بازیهای اسلامی زنان بود. میهمانها همینطور میآمدند. یادم است که رفته بودیم قرار بود به استقبال وزیر ورزش مالزی که یک خانم بود به فرودگاه بروم آن روز در شهر ترافیک بسیار بود می ترسیدم دیر برسم ، انداختم در خط ویژه که البته خلاف هم بود. سربازی آنجا ایستاده بود که البته جلوی شروع خط های ویژه سرباز بهعنوان مأمور میایستد. پسر خانم طاهری که همراه من بود از خودرو پیاده شد ونزد مامور رفت وبه آرامی به سرباز گفت این خانم فائزه هاشمی است و بگذارید برویم و دیر هم کردیم . سرباز نگاهی به من انداخت و گفت " اگر این فائزه هاشمی است، من هم براد پیت هستم."
ارسال نظر