پسر مشهدی خواهر جوانش را به شیطان سیاه سپرد / پدر خیلی دردناک به پلیس گفت!
رکنا: پیرمرد تنها که متوجه شد پسرش اسیر دوستان ناباب شده برای کمک نزد پلیس رفت.
به گزارش رکنا، در شرایطی زندگی می کنم که گذر زمان نیز برایم ارزشی ندارد چرا که دختر و پسر جوانم به مواد مخدر صنعتی آلوده شده اند و مرا آن قدر کتک می زنند تا همین حقوق ناچیز بازنشستگی را از من بگیرند و ...
پیرمرد 67 ساله در حالی که با دستان چروکیده اشک هایش را پاک می کرد، با بیان این که نمی دانم از شر این فرزندان ناخلف به کجا پناه ببرم، درباره این ماجرای تلخ به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: حدود هفت سال قبل پسرم ترک تحصیل کرد و دیگر به مدرسه نرفت.
آن زمان در مقطع دبیرستان تحصیل می کرد و من به همین دلیل خیلی نگران بودم چرا که دوست داشتم پسرم به تحصیلاتش ادامه بدهد و عصای دست من در روزگار کهن سالی باشد ولی باز هم فکر می کردم علاقه ای به درس و مدرسه ندارد و به همین دلیل برای بازگشت به مدرسه اصرار نکردم.
با وجود این «سبحان» را تشویق می کردم تا هنر و حرفه ای بیاموزد که در آینده مخارج زندگی اش را تامین کند ولی متاسفانه او مسیر خیابان گردی و معاشرت با دوستان ناباب را در پیش گرفت. در همین حال پسرم را نزد یک استاد مکانیک خودرو بردم که از دوستان نزدیکم بود. از او خواهش کردم تا تعمیر موتور خودرو را به سبحان آموزش بدهد و من هم اجر و مزدش را پرداخت خواهم کرد ولی هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که استاد احمد با عذرخواهی از من مدعی شد سبحان به این حرفه علاقه ای ندارد و مسیر خلاف را در پیش گرفته است به طوری که در محل کار سیگار می کشد و من هم با این رفتارها به شدت مخالفم و از سوی دیگر نیز چون قطعات موتور خودرو را با بنزین شست و شو می دهیم مصرف سیگار در حین کار می تواند فاجعه جبران ناپذیری به بار آورد.
خلاصه پسرم که حالا 19 ساله بود نه تنها به این سرزنش ها توجهی نکرد بلکه روابطش را با دوستان ناباب ادامه داد و به مصرف مواد مخدر سنتی رو آورد. دیگر نگرانی من و همسرم روز به روز بیشتر می شد اما نمی دانستیم چگونه سبحان را از این مسیر نادرست بازداریم چرا که آبرویمان نیز در خطر بود و نمی توانستیم اعتیاد فرزندمان را آشکار کنیم.
بالاخره او را تهدید کردم که اگر در ساعت مشخصی به منزل نیاید دیگر باید شب را در خیابان ها سپری کند. پسرم نیز که گویی منتظر همین فرصت بود دیگر بسیاری از شب ها را به منزل نمی آمد و اوقاتش را با دوستان معتادش می گذراند. در این مدت فقط زمانی او را می دیدم که با تهدید و آبروریزی، پول تهیه مواد مخدر را از من می گرفت.
در این شرایط تصمیم گرفتم او را در یک مرکز ترک اعتیاد بستری کنم چرا که به مصرف مواد مخدر صنعتی آلوده شده بود و هر روز اوضاع جسمی و روحی اش وخیم تر می شد. در نهایت با یاری پلیس او را برای مدتی به یک مرکز ترک اعتیاد معرفی کردیم اما دو روز بعد از سپری شدن دوره ترک اعتیادش باز هم مصرف مواد مخدر صنعتی را ادامه داد.
او دیگر برای آن که همین اندک مبلغ بازنشستگی را از من بگیرد، خواهر جوانش را نیز با خود همراه کرد و از او هم یک معتاد حرفه ای ساخت به گونه ای که دیگر نمی توانستم در برابر خواسته های آن ها تاب بیاورم. دخترم نیز مانند برادرش آبروریزی می کرد تا پول مصرف مواد مخدر را از من بگیرد ولی مصرف آن ها به شدت افزایش یافته بود و حقوق بازنشستگی من هم کفاف هزینه های آن ها را نمی داد.
در این وضعیت سبحان برای تامین بخشی از هزینه های اعتیادش به جمع آوری ضایعات پرداخت و خواهرش را نیز تشویق به این کار کرد ولی پسرم زباله ها و ضایعاتی را که از سطل های زباله بیرون می آورد با همان بوی تعفن وکثیف به درون پارکینگ آپارتمان منتقل می کرد که اعتراض شدید همسایگان را برانگیخت .
این رفتارهای فرزندانم برایم قابل تحمل نیست و نزد همسایگان خجالت زده هستم، این درحالی است که دخترم نیز برای گرفتن پول از من لوازم منزل را می شکند و به من و مادرش توهین می کند تا ...
گزارش حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ سیدرضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) رسیدگی کارشناسی به این پرونده به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
ارسال نظر