در سن کم سیگار کشیدم تا پدر و مادرم به من توجه کنند / بررسی علل کمبود محبت
رکنا: روان شناسان معتقدند که کمبود محبت در افراد ممکن است دارای ابعاد مختلفی باشد که عمده ترین آن ها ریشه داشتن کمبود محبت در کودکی است.
کمبود محبت در افراد می تواند ریشه در کودکی داشته باشد.
به گزارش گروه اجتماعی رکنا، وجود محبت و داشتن پیوندهای عاطفی با دیگران به افراد کمک میکند عملکردهای اجتماعی و روانی مناسبی را تجربه کنند. از این رو محبت در جایگاه خود مولفه ارتباطی ایدهآلی به نظر میرسد، اما حد و مرزهایی برای این مولفه باید در نظر گرفته شود، زیرا افراط و تفریط در این امر نیز افراد را با مشکلاتی روبهرو میکند که کارکردهای فردی، اجتماعی، شغلی و خانوادگیشان را زیر سوال میبرد.
روانشناسان بر این باورند آن دسته از افرادی که احساس کمبود محبت میکنند، ممکن است ریشه در کودکی و نوع تربیتشان داشته باشد، زیرا حساسترین دورههای زندگی هر فردی در کودکی به شمار میرود و اگر فرد در این دوران با اختلالات و ناهمخوانیهایی روبهرو شود، ممکن است تاثیرات منفی آن را در بزرگسالی تجربه کند.
ریشه بسیاری از اختلالات فردی و اجتماعی در تنظیم نبودن محبت و علاقه است. فردی که مدام احساس ناتوانی میکند و در محبت ضعف دارد، به طور قطع باید رفتار و شخصیت وی را در دوران کودکیاش بررسی کرد تا علل رفتارها و ناپختگیهایش مشخص شود.
ریشه خشکیده محبت
وقتی با موضوعی تحت عنوان کمبود محبت روبهرو میشویم، باید در ابتدا بررسی کنیم که ریشه و علل این احساس کمبود چیست. به بیان دیگر اینکه به چه شکلی و در چه زمانی و در اثر چه عواملی به وجود آمده است. گاهی اوقات احساس کمبود محبت در فرد ممکن است ریشه در گذشته تربیتی و زندگی قبلی او داشته باشد. در بخشهای گذشته تربیتی فرد که بیشتر به دوران کودکی و نوجوانی برمیگردد مدنظر است. معمولا سه مرحله اصلی را در نظر میگیریم که مرحله نخست را دوران کودکی اول، یعنی از هنگام تولد تا 6 سالگی مینامند.
دکتر ابوالفضل شعبانپور، روانشناس و مدرس دانشگاه میگوید: معمولا اگر فرد در این دوره با خلأهای عاطفی و مشکلات کمبود محبت روبهرو شود، به احتمال زیاد در دوران بزرگسالی دچار مشکلات شخصیتی و ریشهدار خواهد شد که درمان و برطرف کردن آن بسیار مشکل به نظر میرسد. از این رو حساسیت این دوره را در نظام تربیتی مشخص میسازد.
به طور مثال بیتوجهیهای مادر در دوران شیردهی به کودک یا به عبارتی بیاهمیتی و عدم واکنش مناسب به رفتارهای اولیه ارتباطی او در این دوران میتواند در بزرگسالی مشکل شخصیتی مثل پارانویا (منفیبافی) به وجود آورد. از سوی دیگر بیتوجهی یا بیاهمیتی مادر در دوره نوپایی به کودک خود، یعنی در سن 2 تا 4 سالگی در نداشتن اعتماد به نفس و مشکل شخصیتی وابسته تاثیرگذار باشد.
بنابراین مشکلاتی از قبیل نداشتن آگاهی والدین در این دوران یا مشکلات ارتباطی بین والدین و همچنین مسائلی مثل طلاق و... باعث میشود خلأهای عاطفی بسیار عمیقی به دنبال احساس کمبود محبت در این دوران به وجود آید.
این روانشناس در ادامه میگوید: در مرحله دوم یعنی کودکی دوم که از سن 7 سالگی تا 12سالگی است، کمبود توجه و بیمحبتی مشکلات عمیق عاطفی را در فرد ایجاد میکند شاید عمق و شدت آن به اندازه مشکلات شخصیتی نباشد، اما میتواند در فرد مسائل خلقی و عاطفی ایجاد کند که تا پایان عمر همراه او باشد و فرد از آن رنج ببرد. در این دوران تقلید از روشهای ابراز محبت جایگاه ویژهای در تربیت فرزند دارد، بنابراین شکل ارتباط بین والدین با یکدیگر و دیگران میتواند الگویی برای ابراز درخواست میزان محبت و توجه باشد.
در دوره سوم که معمولا از سن 12 تا 14 سالگی و دوره نوجوانی است، در این دوره مسائل عاطفی و محبت فرد ریشه در ارتباطات و روابط او خواهد داشت، یعنی ارتباطات عاطفی و شکل روشهای ابراز محبت در این دوران جایگاه ویژهای خواهد داشت. شاید بتوان گفت شکل و نوع ارتباط والدین با فرزندان در دوره نوجوانی زیرساختهای بسیار اساسی برای ارتباط آنان با همسران خود و زندگی شغلی آنها در آینده خواهد بود.
زاویه
فرزند اول خانواده بودم و همیشه تصور میکردم پدر و مادرم باید همه توجهشان به من باشد. وقتی پدرم از روی خستگی کوچکترین اخمی میکرد، انگار دنیا روی سرم خراب میشد و تمام آرزوهایم بر باد میرفت. همیشه دغدغهام این بود که نکند یک روز از محبت پدر و مادرم دور شوم و آنها مثل روزهای کودکی دوستم نداشته باشند.
شبهایم تار و روزهایم به سختی میگذشت تا اینکه با مهرداد دوست شدم. با مهرداد همکلاسی بودم و در یک کلاس پشت یک نیمکت مینشستیم. او در جریان جزئیات زندگیام بود و هر روز نصیحتم میکرد.
به حدی به مهرداد وابسته شده بودم که تمام حرفهایش را گوش میکردم. برای جلب توجه و محبت پدر و مادرم به پیشنهاد مهرداد سیگار کشیدم تا شاید پدر و مادرم از این طریق نسبت به من احساس نگرانی کنند و مثل گذشته محبت کنند. بعد از سیگار، موادمخدر را تجربه کردم.
این بار دیگر شک نداشتم که آنها درکم خواهند کرد. هرچه بیشتر محبت میکردند، بیشتر تشنه محبت میشدم و انگار سیراب نمیشدم. وقتی دستم در یک نزاع خیابانی به خون یک جوان آلوده شد، تازه فهمیدم سر از بیراهههای کور درآورده بودم.
در خلوت تنهایی در زندانی سرد و تاریک روزهای عمری که به بیهودگی گذشت را مرور میکردم. علت را در رفتارهای بیمارگونه خود یافتم، اما دیگر بیفایده بود و باید انتظار چوبه اعدام و خیانتی که در حق خود کرده بودم را میکشیدم.
زیرساختهای شخصیتی
دکتر شعبانپور بیان میکند: در این مقوله جایگاه ویژه روشهای فرزندپروری و سبک تربیت در مبحث ابراز محبت آشکار میشود، اما گاهی اوقات ممکن است احساس کمبود محبت بر اساس موارد موقعیتی یا اکتسابی ایجاد شده باشد. به طور مثال فردی پس از جدایی از همسرش اگر دچار این احساس شود (اکتسابی) یا با قرار گرفتن در گروهها و جمعهای ناآشنا یا گروههایی که با او ارتباط محبتآمیزی برقرار نمیکنند، ممکن است دچار این احساس شود (موقعیتی).
در هر صورت فرد باید این احساس کمبود محبت را در خود پیدا کند و اگر به گذشته او مربوط میشود با رواندرمانی یا مشاوره نسبت به وضعیت خود اقدام کند و اگر به موقعیت یا شرایط فعلی او ارتباط داشت، از طریق مشاوره، برنامهریزی و تصمیمگیری مناسب شرایط را تغییر داده و این احساس ناخوشایند را به نحو مطلوب از خود دور میکند، اما بارها مشاهده میشود که افراد وقتی در موقعیتهای احساس کمبود محبت قرار میگیرند، بدون فکر و برنامهریزی و درنظر گرفتن موارد جانبی و حتی پنهان در موضوع، فورا اقدام به رفع آن میکنند و خود را در معرض هر موقعیت یا جایگاه خطرناکی قرار میدهند. آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
ارسال نظر