ردپای رئیس جمهور سابق ایران در روستایی طلسم‌شده حوالی پایتخت+ تصویر

نوروزآباد برخلاف اسمش نه نوروز است، نه آباد؛ منطقه‌‌ای فقیرنشین از توابع شهر احمدآباد مستوفی اسلامشهر است که در جنوب‌غربی شهر تهران قرار دارد و چند دهه‌ است که مشکلاتش طلسم شده.

«بچه‌های اینجا علاوه بر فقر، دچار مشکلات فرهنگی هم هستند. بهشان نزدیک که می‌شوی با سنگ می‌زنندت.» این‌ها را رفیقی می‌گفت که ما را به روستا می‌برد. مانده بودیم که سر به سلامت ‌می‌بریم یا نه! همان رفیق می‌گفت به این راحتی‌ها نمی‌توانیم روستا را پیدا کنیم. انگار یک روستای جادویی باشد.

رفیق خیلی بی‌راه نمی‌گفت. بالاخره حدود روستا را پیدا کردیم و در جاده‌ای‌ خاکی به نوروزآباد رسیدیم. حالا باید می‌رفتیم به نوروزآباد شمالی. در جنگلی از نخاله و زباله، در جاده‌ای بودیم که به آن سو راهنمایی شدیم. رفتیم و رفتیم و به بن‌بست زباله خوردیم. کمی از مسیرِ رفته را برگشتیم تا آخرسر با راهنمایی مردی که در محوطه‌، گونی‌های نخاله‌ را تحویل می‌گرفت به کنار آلونک‌های نوروزآباد رسیدیم. غروب بود و بچه‌ها بیرون خانه بازی می‌کردند.

با ترس و لرز اطراف را ‌پاییدیم که بچه‌ای سنگی برندارد و پرت نکند سمت‌مان. خودمان را زدیم به آن راه و پیاده شدیم و از یک کوچه‌ی لیچ و گلی، از وسط خانه‌های روستا، خودمان را رساندیم به انتهایش که زنی ایستاده بود. چاق‌سلامتی کردیم که بچه‌ها هم جمع شدند. کمی که گذشت فهمیدیم که در مورد این یکی، رفیق اشتباه می‌کرده؛ اینجا نباید از کسی ترسید.

روستای نوروزآباد برخلاف تصور خیلی‌ها، یک روستای کلاسیک وسط دشت یا بالای کوه نیست که به آن برسی و ده‌ها خانه‌ی آباد را کنار هم ببینی. بلکه یک روستای عشایری است با سندهای سربی شاهی که حالا بیشترِ مردمش خسته از کشتی گرفتن با شهرداری، آنجا را گذاشته و رفته‌اند. مانده‌ها هم کم نیستند. ۳۶خانواده‌ای می‌شوند. آن‌ها که رفته‌اند خانه‌ها را ارزان به خانواده‌های مهاجران واگذار کرده‌اند؛ پاکستانی‌ها و افغانستانی‌هایی که از ورود به شهر منع شده‌اند. اکثرشان هم پولی ندارند که اقامت خودشان را تمدید کنند و کارشان هم جمع‌آوری نخاله از شهر یا تکه‌بُری شلوارهای کار کثیف و کهنه است.

از تأسیس روستای نوروزآباد پنجاه سالی می‌گذرد. یعنی پنجاه سال قبل یک عده از عشایر با دام‌های خود دست از ییلاق و قشلاق به شمیرانات برداشتند و همین‌جا ماندگار شدند و از همان پنجاه سال پیش مشکل پیچیده‌شان شروع شد. این‌ها را مردی می‌گفت که به عنوان نماینده‌ی روستا به ما معرفی شد. خیلی هم حوصله‌ی حرف زدن نداشت. ناامید می‌گفت کسی که به فکر ما نیست.

می‌گفت شهرداری، وزارت راه، اداره‌ی اوقاف و هزار اداره‌ی دیگر هر کدام در دوره‌ای با مردم این روستا درگیر بودند و هستند. هر کسی هم که می‌آید می‌گوید کاری از دست ما برنمی‌آید. در بهترین حالت، خانه‌های قدیمی را خراب نمی‌کنند ولی به آن‌ها اجازه‌ی بازسازی هم نمی‌دهند. هرچند آب و برق و تلفن به خانه‌ها رسیده است. خانه که چه عرض کنم، به زاغه‌ها و آلونک‌هایشان نگاه می‌کنم. شاید شب، گروهی با رشوه گرفتن اجازه‌ی بازسازی بدهند و روز بزنند زیرش و ساخته‌ها را خراب کنند.

نوروزآباد نه تنها گرفتار اداره‌هاست که از نظر جغرافیایی هم از هر طرف محاصره است. کارخانه‌ی شن، سازمان اوقاف، مراکز نظامی، کارخانه‌ها و بخشی هم جاده. حتی تا همین چند وقت پیش مرکز کارتن خواب‌ها و معتادین هم بود که شب‌ها در خانه‌ی مخروبه‌ای شب را به روز می‌رساندند.

اینجا بی‌اغراق شبیه فیلم‌های تخیلی است؛ تصویری به شدت به هم ریخته و شلم شوربا. همه‌چیز کنار هم است. آدم‌های متمول کنار آدم‌های ضعیف، مجموعه‌های قوی کنار خانه‌ها و آلونک‌های مردم.

سراغ یکی از دو مغازه‌ی روستا‌ رفتیم که نماینده‌ی تمام و کمال همان به‌ هم ریختگی بود. همه چیز داشت؛ از مرغ و رب و سیگار و مایع دستشویی تا احتمالاً جان آدمیزاد. ما که رسیدیم یک مشتری افغانستانی داشت خرید می‌کرد: بخشی از استخوان و پوست یک مرغ با یک قوطی رب، روی هم هفده هزار تومان شد.

مغازه‌دار می‌گفت خودش مالک چند خانه است که حالا به افغان‌ها اجاره داده است. خانه‌ها را با دست نشان‌مان داد. می‌گفت خودش به خاطر دام‌ها‌یش اینجا مانده‌ و خانه و زندگی‌اش را پانزده سال پیش برده به اسلامشهر. امیدی نداشت که مشکلات حل شوند. می‌گفت خیلی‌ها آمدند و قول دادند و گزارش گرفتند و فیلم گرفتند و خیلی‌ها هم آمدند پروژه‌ تصویب کردند. از احمدی‌نژاد تا امروز. ولی هیچ کدام اثر نکرد. نوروزآباد مثل یک زخم کهنه است که همه به آن عادت کرده‌اند. امروز هم که شده مرکز جمع‌آوری زباله و نخاله. شب به شب شهرداری زباله‌جمع‌کن‌ها را می‌گیرد، پنجاه تومان می‌دهند و رها می‌شوند.

از مغازه بیرون زدیم. بچه‌ها همه جا بودند. از روی سادگی کودکانه‌شان فکر می‌کردند برای‌شان چیزی آورده‌ایم. امیدوار بودند که برای‌شان کاری می‌کنیم. بچه‌هایی شاد که به راحتی به زندگی وسط این سختی‌ها خو گرفته بودند و هنوز نمی‌دانستند ناامیدی یعنی چه.

به یکی از افغانستانی‌ها گفتیم زندگی اینجا برایت سخت نیست؟ می‌گفت «اینجا به دنیا آمدم و بزرگ شدم. چند سال پیش رفتم افغانستان و دلم خواست برگردم نوروزآباد. زندگی اینجا برایم بهتر است.» ما را برد وسط زندگی‌شان. خانه‌هایی کوچک که با یک موکت فرش شده بود. با کلی بچه‌ی شلوغ و بازیگوش. همسایه‌ها هم به راحتی توی خانه‌ی هم رفت و آمد می‌کردند. خانه‌ها محقر بود. با ابتدایی‌ترین وسایل زندگی.

سرجمع ۳۶ خانوار با جمعیتی بیش از ۲۰۰ نفر به داشتن سرپناهی در نوروزآباد راضی شده‌اند. آن‌هایی که اوضاع بهتری دارند، خانه‌های‌شان به ۲۰ متر می‌رسد اما اغلب در خانه‌های حلبی کمتر از۱۵ متر روزگار می‌گذرانند. اهالی منطقه می‌گویند همین سرپناه‌ها هم اجاره‌ای هستند. به گفته‌ی خودشان به طور میانگین ماهی ۱۵۰ هزار تومان کرایه می‌دهند با ۳میلیون پول پیش، برای چهاردیواری‌هایی که حمام هم ندارند.

هر نوروزآبادی روزانه حدود ۱۰ هزار تومان درآمد دارد که یا از جمع‌آوری زباله به دست می‌آورد یا از برش‌دوزی لباس‌های کهنه. بعضی‌ها که خانه‌های‌شان به جای پیت‌های حلبی با کاه‌گل بنا شده و خانواده‌شان بالای ۵نفر است، ماهانه حدود یک میلیون تومان درآمد دارند.

منطقه پر از بچه است که اغلب‌شان افغانستانی هستند. تعداد‌ی‌شان با توجه به حکم رهبر انقلاب مبنی بر تحصیل مجانی، برای تحصیل به احمدآباد مستوفی می‌روند و تعدادی از برادر و خواهرها از دیگری درس می‌گیرند. یک معلم قرآن هم دارند از اهالی، به نام شفیقه. به قول خودشان شریفه مُلا.

در نوروزآباد جنوبی یک مسجد هم هست که مردم می‌گفتند گاز را به خاطر همان مسجد تا آنجا رسانده‌اند. بخش جنوبی روستا گاز دارد و صد متر مانده به بخش شمالی گاز نمی‌دهند. اگر گاز به کل منطقه می‌رسید مشکل بزرگ مردم حل می‌شد. امام جماعت مسجد هم معتقد است کسی به اینجا نمی‌رسد.

از حق نگذریم این روزها برخلاف دولت‌ها، مسئولیت‌پذیری خیرین و گروه‌های جهادی به شدت زیاد شده‌ و به این جا هم سر می‌زنند. هر چند نمی‌توانند کار زیادی پیش ببرند. مشکل روستا با کمک یک خیر و دو خیر حل نمی‌شود. یعنی هر بخشی را که حل کنی باز یک جا می‌ماند. شهرداری، اداره‌ی برق، گاز و... . در مورد مشکل گاز ،خود شهردار منطقه مصاحبه کرده و گفته از دست ما کاری برنمی‌آید.

برای اینکه بفهمیم نهادهای دولتی بعد از این همه سال چه کار می‌کنند، خواندن آخرین مصاحبه‌ی سرپرست شهرداری احمدآباد مستوفی خالی از لطف نیست؛ «در نوروزآباد هیچ ردپایی از نهادهای حمایتی دیده نمی‌شود. هیچ نهاد دولتی نیز برای ساماندهی وضعیت این منطقه در کنار بزرگراه اقدامی نکرده است. نخاله‌های ساختمانی زیادی هم در گوشه و کنار روی هم تل‌انبار شده‌اند که اهالی می‌گویند گاهی ماشین‌های شهرداری به اینجا می‌آیند و آن‌ها را خالی می‌کنند. جمعیت دانشجویی امام علی(ع)، یک نهاد مردمی است که این منطقه را شناسایی کرده و برای کارآفرینی زنان و حمایت پزشکی و غذایی از اهالی آن اقداماتی انجام داده است.

در این راستا از سال گذشته هماهنگی‌های خوبی را با مجموعه ادارات شهرستانی و مدیریت کلان شهرستان اسلامشهر و همچنین دادگستری شهرستان ایجاد نموده‌ایم و چندین جلسه را با حضور مسئولین مختلف برگزار نموده‌ایم تا با انجام اقداماتی همچون ساماندهی احشام‌فروشی‌های جاده‌ی ورودی، ساماندهی مناسب جایگاه واحدهای تولیدی و صنعتی و برخی اقدامات دیگر، بتوانیم وضعیت مساعدی را در این محدوده به وجود بیاوریم و ساماندهی محله‌ی نوروزآباد را نیز در همین چارچوب پیش ببریم.»

او معتقد است: «برای رفع کلی مشکلات در این منطقه، ضروری است تا دستورالعمل‌های لازم از سوی سازمان‌های بالادستی همچون استانداری ابلاغ شود و وضعیت مجوزهای ساخت و ساز در این محله روشن شود. ما به طور جدی در حال رایزنی برای برطرف کردن موانع پیش رو هستیم تا به امید خدا با انجام اقدامات لازم، سامان مناسب و قابل قبولی به محله‌ی نوروزآباد بخشیده شود.»اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

طلسم روستایی در اطراف تهران

طلسم روستایی در اطراف تهران

طلسم روستایی در اطراف تهران

طلسم روستایی در اطراف تهران

طلسم روستایی در اطراف تهران

فیلم آرشیوی / کولبر اھل روستای تشار شھرستان نوسود کرمانشاە