رکنا: روزی که پا به خانه بخت گذاشتم هیچ گاه تصور نمی کردم سرنوشتم این گونه رقم بخورد و هر روز ذره ذره وجودم در آتش عصبانیت ها و کتک کاری های همسرم به خاکستر تبدیل شود. کتک های بی رحمانه او حتی در…
رکنا: نوزادی که هنوز به دنیا نیامده است چوب حراج خورده و 28 میلیون تومان قیمت دارد.
رکنا: دیگر تحمل این تهمت های زشت و ناروا را ندارم. مدت 7 سال از زندگی مشترکم می گذرد در حالی که یک روز خوش ندیدم. حالا هم همسرم با ضرب و جرح عمدی مرا از خانه بیرون انداخته است و...
رکنا: آن قدر از همسرم متنفرم که حاضر نیستم حتی برای لحظه ای با او همکلام شوم! دوست دارم از این زندگی نکبت بار و کثیف به جایی بگریزم که دست هیچ کس به من نرسد و چشمانم هیچ انسانی را نبیند.
رکنا: اون روز دیرتر از همیشه کارم تو اداره تموم شد و تو مسیر برگشتن به خونه چندکیلویی میوه و یه عروسک کوچیک برای دخترم مهشید که حالا تازه پنجساله شده و تنها بچه و ثمره زندگی ده ساله من و همسرم…
رکنا: یک روز همسرم به خانه آمد و گفت در آرایشگاه دوستش با دختری جوان آشنا شده است. رفتوآمد فرزانه و این دخترخانم که ظاهر باکلاسی داشت، از همان روز آغاز شد. او بیشتر وقتها به خانۀ ما میآمد و حتی…
رکنا: رفاقت و معاشرت همسرم با افراد ناباب زندگی مرا تا مرز نابودی کشاند. همسرم در رفت و آمد با دوستان لاابالی اش به یک معتاد Addicted حرفه ای تبدیل شد، به همین خاطر فرزندانم را از رفتن به مدرسه منع…
رکنا: نمیفهمیدم چطور رانندگی میکنم. چند چراغ قرمز رد کردم. همسرم کنارم نشسته و درحالیکه دختر کوچولویم را در آغوش کشیده بود، با چشمانی گریان مرا قسم میداد که با سرعت بیشتری رانندگی کنم. بچه را…
رکنا: مرد 38ساله ای که در پی اختلافات خانوادگی با زن صیغه ای اش دختر 5ساله او را به طرز وحشتناکی به قتل رسانده است، صبح روز گذشته در حالی جزئیات جنایت خود را در حضور قاضی ویژه قتل عمد تشریح کرد که…
رکنا: شوخیهای بیش از حد و رفتارهای بچگانه صدف، باعث شد زندگی مشترکش شش ماه بیشتر دوام نیاورد.
رکنا: بیماری و ضعف جسمانی همسرم، امانش را بریده بود. از عهدۀ کارهای خانه برنمیآمد و این موضوع، او را عصبی میکرد. مادر و خواهر زهره هر روز میآمدند و کارها را انجام میدادند. من و همسرم، شرمندۀ…
رکنا: بیماری و ضعف جسمانی همسرم، امانش را بریده بود. از عهدۀ کارهای خانه برنمیآمد و این موضوع، او را عصبی میکرد. مادر و خواهر زهره هر روز میآمدند و کارها را انجام میدادند. من و همسرم، شرمندۀ…