درباره بازیگر زن برهنه‌ نا‌آشنا با ایرانی ها / برهنگی زنان در بازیگری !

خانواده، مرز تمدنی ایران‌ با دنیای لیبرال است. در این بین، زن ایرانی به‌عنوان هسته و اجاق خانواده، نقش و جایگاه بی‌بدیلی در انسجام و استحکام این نهاد انسان‌ساز دارد. بنابراین، طبیعی است که جریان مقابل برای نبرد با ارزش‌های خانوادگی در ایران، زن ایرانی و کارکرد‌های او را نشانه بگیرد.

بنیاد سیاست‌پژوهی پیشرفت اجتماعی پدیدار طی یادداشتی در فضای مجازی نوشت: زن ایرانی از حیث جایگاه اجتماعی و نقش جنسیتی با الگوهای متواتری روبه‌رو است. پس از تقابل الگوی سنت و مدرنیته، جریان‌های وارداتی که نسبت به مسئله خانواده و کارکردهای آن، درکی نداشتند؛ سعی کردند الگوی مرسوم خانواده‌محور ایرانی را تضعیف کنند؛ اما با وجود تجویز سبک زندگی زن غربی، کارنامه قابل دفاعی برای تبلیغ و ارائه ندارند. زیرا پس از زدایش فرهنگ سنتی و مقابله با خانواده‌دوستی ایرانیان، فرم غربی مشارکت زنان، راهکاری برای حل‌مسائل واقعی بانوان ایرانی ارائه نکرده است.

زن ایرانی

در این راستا، به تازگی یکی از فیلسوفان مخالف جمهوری اسلامی در انتقاد به سیاست‌ورزی هنرپیشه‌ی زن ایرانی و اپوزیسیون خارج از کشور حامی زن غربی، وی را برهنه‌ای نا‌آشنا با ارزش‌های مردم ایران، خطاب کرد. وی نوشت: این افراد که حتی هرگز در میان مردم ایران هم نزیسته‌اند؛ گمان می‌کنند که کافی است زمام امر به دست آن‌ها سپرده شود تا کشور گلستان شود!

این موضوع، اقرار به ماهیت پوشالی و غیرکاربردی گفتمان زن غربی برای زنان ایرانی را نشان می‌دهد. چراکه اندیشمندی از بدنه اپوزیسیون به ارزشمندی دین و انگاره‌های فرهنگی در ساختار جامعه ایرانی، اشاره می‌کند و معتقد است جریان اپوزیسیون ضدمذهبی که در غائله 1401، بدون توجه به فضای فکری و ارزشی ایرانیان، داعیه رهبری سیاسی بر این مردم را دارد؛ راه به جایی نمی‌برد. در این خصوص، این فیلسوف یکی از تناقضات این گروه را برهنگی و غیرارزشی بودن اعضای زن آن می‌شمارد.

موضوعی که اثرگذاری آن بر زندگی حرفه‌ای همین بازیگر زن، روشن است. چراکه وقتی طبق گفتمان غربی، بدن این زن متر و معیار موفقیت هنری‌اش قرار گرفت؛ بدون توجه به استعداد ذاتی و کارنامه هنری او در ایران، خود این هنرپیشه زن، به تازگی اذعان کرده که پس از مهاجرت، تنها در نقش «تروریست» از وی بازی گرفته شده است.

این اظهارنظر به نوعی بیانگر این است که در غرب، هنوز چیستی و جایگاه اجتماعی زن، به یک فرم مشخص نرسیده است. همچنین، به نظر می‌رسد زن لیبرال، در نفوذ و رهبری اجتماعی و سیاسی زنان ایرانی، شکست خورده است. با وجود این، می‌توان گفت که این الگو، در بسیاری از جنبه‌ها، از قرن نوزدهم تا به امروز تناقضات و ابهامات بسیاری در زمینه هویت جنسیتی و نقش اجتماعی زنان، دارد. اساساً غرب از نظر فلسفه شناخت، با کارکرد اجتماعی زن، بیگانه و نامانوس است.

این نکته از رویش چندین طیف فکری در بین فعالان غربی حوزه زنان نیز، مشهود می‌شود. زیرا از «مری آستل»، پایه‌گذار مکتب فمینیسم لیبرال، که معتقد به یکنواختی مرد و زن در چهارچوبی خارج از نهاد خانواده بود تا فمینیست‌های رادیکال به رهبری «سیمون دوبووار» که به از بین بردن نابرابری‌های جنسیتی اعتقاد داشتند؛ یا مکتب فمینیسم سوسیال_مارکسیستی که درصدد مبارزه با طبقات اجتماعی است تا فمینیسم پست‌مدرن که به نیاز زنان به همسر و خانواده، اقرار دارد؛ از نظر اندیشه‌سیاسی پیرامون چیستی زن، تشتت و اختلاف‌نظر وجود دارد.

اما به‌طور کلی، گفتمان غربی زن، خصایص و احساسات او را نادیده می‌گیرد. زن غربی باید تفاوت فیزیولوژیک را انکار کند. در این صورت، جایگاه و نقش زنانه تحت‌الشعاع سیاست و برنامه مردانه قرار می‌گیرد. بنابراین، برخلاف ادعای فمینیست‌ها، بستر مشارکت اجتماعی زنان در شرایطی که تفاوت‌های جنسیتی انکار شود؛ سخت‌تر می‌شود.

حقیقت این است، زن غربی تا پیش از جنگ جهانی دوم، بروز و ظهور اجتماعی ندارد. در واقع دنیای سرمایه‌داری، به دلیل ضربه سهمگین جنگ جهانی دوم بر بدنه اقتصاد اروپا و از بین رفتن نیروی کار مرد، زنان را با دستمزدهای پایین‌تر از مردان به کار گرفت. در آن دوران، زنان روزانه ۱۲ ساعت و با دستمزدی کمتر از نصف مردان و حدود یک سوم، تن به رونق به ظاهر اقتصادی دادند و مسرور بودند.

برهنگی زن در الگوی مدرن غربی، سبب شده در مراودات اجتماعی آنان، جذابیت و ظاهر زنانه‌ بر توانایی و ظرفیت‌های زنان، اولویت یابد. حال آنکه آمال اجتماعی بسیاری از زنان، یافتن فرصتی برای شکوفایی استعداد هست. بنابراین، زمانی‌که در فرهنگ غربی به زن به عنوان کالای جنسی نگریسته می‌شود؛ هر پتانسیلی فارغ از این مولفه زنانه، مغفول می‌ماند.

یکی دیگر از تضادهای الگوی زن غربی، انکار تفاوت‌های جنسیتی است. این موضوع در حیطه اشتغال، رنج مضاعفی بر زنان تحمیل کرده و امکان تحقق مسائلی مانند ساعت‌کاری کمتر از مردان و انعطاف‌پذیری در این خصوص را سلب کرده است. همچنین، طی این شرایط در محیط‌کار نیز، کارفرمایان توجهی به اقتضائات و ایجاد بستری مناسب برای فعالیت موثر زنان، ندارند.

در مدل غربی، زن را به بهانه آزادی از کانون خانواده خارج کرده‌اند و بعد از گسترش مسائلی نظیر تجاوز و تعرض جنسی به او، طی سال‌های اخیر جنبشی تحت عنوان «می_تو» راه انداخته‌اند. ناکامی این جنبش در پیگیری موثر این مسائل نیز، به موضوعاتی همچون خودکشی و افسردگی زنان دامن زده است.

حال یکی از سوالات اساسی این است که چرا با وجود ابهام و شکست نمونه غربی زن، برخی از زنان ایرانی از این فرم پیروی می‌کنند و دنباله‌رو آن هستند. اینجا باید به این نکته اشاره شود که پس از تقویت نظم مدرن در ایران، برخی از کارکردهای سنتی زنان، نظیر مادری و خانه‌داری تضعیف شد؛ این مسئله عاملیت جنس زن در هویت‌یابی جنسیتی را مختل کرد. در نتیجه پدیده زنان مردنما در سطح جامعه پدیدار شد.

این موضوع در بحث پوشش زنان ایرانی نیز، تاثیر گذاشت. زیرا زن ایرانی، در ابتدای دوران مدرن که رضاخان پروژه کشف حجاب را دنبال کرد؛ در برابر این برنامه وارداتی و ضدارزش، مقاومت کرد. اما در دوران کنونی، در مسئله حجاب تحت تاثیر ضدتبلیغ، بروز نکردن الگوی پوشش و نادیده‌انگاری سلایق حجاب در خرده‌فرهنگ‌ها، بعضی زنان و دختران احساس کردند، دیگر در این زمینه عاملیت ندارند و این حاکمیت مردانه است که برای حجاب زن ایرانی، تصمیم می‌گیرد؛ بنابراین، در اعتراض به این انفعال و غفلت سیاستگذاری، دنباله‌رو و مقلد الگوی غربی شدند و در زمینه پوشش، برخلاف ارزش‌های دینی و ملی جهت‌گیری نمودند.