علی آلمان کیست ؟! / مرد نامرئی که بهروز وثوقی را مشهور کرد ! + پوستر پر رمزوراز گوزنها !

بهروز وثوقی بازیگر مشهور سینمای ایران است. بهروز وثوقی در فیلم گوزنها نقش آفرینی کرد . بهروز وثوقی زادهٔ ۲۰ اسفند ۱۳۱۶ در تهران است. بهروز وثوقی قبل از بازیگری در سینما، کارمند ادارهٔ دارایی و بعد دوبلور و گویندهٔ رادیو تلویزیون بود. بهروز وثوقی محبوبیت بسیاری در میان مردم و سینمادوستان دارد و یکی از محبوب‌ترین چهره‌های سینمای ایران بوده‌است.

گوزنها در سینمای ما جایگاهی شبیه «همشهری کین» در سینمای جهان دارد .از هفت دهه قبل که منتقدان جهانی هر ده سال یکبار بهترین فیلم تاریخ را انتخاب می‌کنند ، این ساخته اورسن ولز بی رقیب صدرنشین است.

 از سال ۱۳۵۵ هم که منتقدان ایرانی چنین می کنند، گوزنها بی‌رقیب در صدر مانده اما ...

در این پوستر جای اسم یک نفر خالیست!

گوزنها

تیم چهار نفره تاریخ‌ساز

گوزنها به عنوان هفتمین و آخرین همکاری بین بهروز وثوقی با رفقای کوچه آبشار در خیابان ری ، بهترین آنها هم هست . یک سیر صعودی تکرار نشده در تاریخ...

 تیم چهار نفره مسعود کیمیایی ، بهروز وثوقی ، نعمت حقیقی و اسفندیار منفردزاده ، شاهکارهایی خلق کردند که تا همیشه در تاریخ سینما جاویدان می ماند. این تیم با همفکری هم قصه ها را می نوشتند.

 برای نوشتن قصه گوزنها - که ابتدا نامش «تیرباران» بود - کل گروه دو هفته در ویلای بهروز وثوقی در نوشهر دور هم جمع شدند و از هم پاشیدن همین تیم، یکی از دلایلی است که دیگر چنین شاهکارهایی در سینما خلق نشد...

بهروز با لباس مبدل در پایین شهر !

 وقتی قصه نوشته شد ، بازیگر باید مثال عینی برای نقش پیدا می‌کرد . بهروز وثوقی به صورت ناشناس در محله های پایین شهر می رفت و انواع مواد مخدر را امتحان کرد تا تفاوت حس و حالت نشئگی و خماری در مواد مختلف را درک کند .( او اصلا به دلیل رعایت همین ریزه‌کاری‌ها اسطوره و نقش سید برای همیشه در سینمای ما الگو شد)

 پس از شناخت اولیه ، بازیگر به دنبال نماد عینی برای دیدن حالات راه رفتن و نشستن یک معتاد به هروئین بود . مدت ها همه بسیج شدند تا اینکه سرانجام در یکی از کوچه های اطراف میدان شوش «علی آلمان» پیدا شد .

همکار غلامرضا تختی

جوانی بود سی و دو ، سه ساله که مثل همه معتادان بسیار مسن تر از سنش نشان می‌داد . می گفتند شاگرد شوفر ترانزیت بوده ، آنها که برای خرید اتومبیل به آلمان می رفتند و از جاده ها پشت رل برمی گشتند. کاری که غلامرضا تختی هم بارها کرده بود و آن روزگار زیاد رایج بود .

علی آلمان کارش از دوا گذشته بود . دیگر هروئین به تنهایی جواب نمی داد ، همه چیز مصرف می‌کرد. (همان دیالوگی که بعدها از زبان سید شنیدیم)

 او را برای همکاری آوردند ؛ از صبح تا شب کنار کوچه می نشست و فقط موقعی که خمار می شد سرش را بلند می‌کرد !

حتی حال حرف زدن هم نداشت ...

بسیج عمومی برای خرید جنس !

 مدیر تدارکات تیم وظیفه داشت هر روز برای او از داروخانه های مختلف قرص بگیرد . انواع قرص ها ، فرقی هم نمیکرد دیازپام  باشد یا دیکلوفناک یا استامینوفن کدئین !

وقتی دوبار از یک داروخانه خرید می کردی ، دیگر داروخانه چی به تو دارو نمی داد ! به همین دلیل مجبور شدند از سراسر شهر آدم های مختلف با بهانه های مختلف ، علی آلمان را تامین کنند !

او قرصها را می گرفت ، لای کاغذ روزنامه می گذاشت و با پاشنه کفش آنها را می کوبید. سپس گرد حاصله را در لیوان آب حل و آن را سر می کشید!

هیچکس نمیدانست اهل کجاست، با کسی حرف نمیزد و همه مطمئن بودند که خیلی عمر نمی کند. بهروز وثوقی هر روز علی آلمان را نگاه و حالات و رفتارهای مختلف او را زیرنظر داشت .

تولد یک اسطوره

به این ترتیب نقشی که اسطوره تاریخ سینمای ایران شد، از روی رفتار های فیزیکی علی آلمان و هنر انتقال احساس بهروز وثوقی متولد شد ....