در بازار سیاه ویزای اربعین پایتخت چه می گذرد!؟ / ویزای یک روزه 640 هزارتومان تضمینی!
رکنا: با آغاز سفرهای اربعین هزاران نفر از عاشقان امام حسین (ع) به تب و تاب میافتندتا با گرفتن ویزا خود را به صف دلباختگان آن حضرت برسانند. اما انگار در این میان بازار داغ سودجویان هم حسابی گرفته و گرم است.
به گزارش رکنا، عقربهها ساعت ۹ صبح را نشان میدهد، زن ومرد، پیر و جوان در مقابل سفارت عراق، کمی پایین تر از میدان، ولی عصر (عج) صف کشیده اند. در چشمان تک تک آنها عشق موج میزند، عاشق هستند و لحظه شماری میکنند تا خود را به کربلا برسانند، به بین الحرمین، به صحن و سرای امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع).در انتهای صف دو زن میانسال مشغول حرف زدن هستند. یکی از آنها دکمه صلوات شمار انگشتیاش را مدام میفشارد، آن یکی هم میگوید سال گذشته که قسمت نشد برویم، به حق آقا امام حسین (ع) امسال میروم. کارهای ثبت نامم را دخترم در سایت انجام داده، امروز آمدم پیگیری کنم ببینم چه کار باید انجام بدهم، اما انگار اینجا فقط برای شهروندان عراقی است.
با شنیدن این جمله (اینجا برای شهروندان عراقی است) گوشم تیز میشود، نگاهی به صف میاندازم، یعنی همه اینها شهروندان عراقی هستند. اما انگار در صف ایرانیها نیز ایستادهاند و قصد دارند ویزا بگیرند. خودم را به پیرمردی که پروندهای زیر بغلش است، میرسانم. از او میپرسم شما شهروند عراقی هستید، میگوید بله، لهجه عربی ندارد. ادامه میدهم میخواهم بدانم اینجا برای ایرانیها ویزا صادر میکنند؟ سرش را به سمت بالا حرکت میدهد و این یعنی نه. همان زمان مردجوانی که در حال شنیدن گفت و گوی من با مردمیانسال است باتعجب میگوید:خب اگر اینجا ویزا به ما نمیدهد چه کار باید بکنیم، مردجوان هنوز درحال صحبت کردن است که چشمم به سرگرد پلیسی میافتد که جلوی در سفارتخانه ایستاده و از مردم میخواهد صف را رعایت کنند. می پرسم:" ببخشید سرگرد، اینجا برای ما ایرانیها ویزا نمیدهند؟" میگوید: "نه، ویزا را باید از طریق ثبت نام در سایت سماح اقدام کنید،اینجا فقط کارهای شهروندان عراقی را انجام می دهند."
آزاد ویزا بگیرید
بر میگردم داخل صف، خودم را جای زائران جا زده ام و هیچ کس نمیداند خبرنگار هستم. میگویم اگر ایرانی داخل صف است وقت خود را هدر ندهد، اینجا کاری برای شما انجام نمیدهند باید ابتدا در سایت سماح ثبت نام کنید. یک لحظه ول ولهای در جمع به پا میشود و همه همدیگر را با تعجب نگاه میکنند. در این میان صدای پسرجوانی را از پشت سرم می شنوم که میگوید: اگر میخواهید کارتان سریع راه بیافتد همین کوچه بغل پلاک... طبقه دوم. آزاد حساب میکند، اما یک روزه کارتان را انجام میدهند. اگر سایت سماح ثبت نام کنید سه تا شش روز آماده شدن ویزا زمان میبرد و اربعین را از دست میدهید. البته یکم گران برایتان تمام میشود، اما به نظرم میارزد.
با چند نفر دیگر قدمهای تند تند برمیداریم تا به آدرس مورد نظر برسیم. در مقابل درب ورودی دفتر، هشت یا نه نفری ایستاده اند. یکی با تلفن همراهش صحبت کرده و میگوید:" کارهایم را انجام دادم، امشب ساعت هفت شب باید بیایم اینجا، ویزا را بگیرم. پونصد و نود دادم حل شد."
وارد دفتر که میشوم مرد قدبلند با موهای جوگندمی پشت میز ایستاده و مشغول صحبت کردن با مرد دیگری است. میگوید: «امروز که تمام شد، اگر تا بعدازظهر یا فردا اول صبح پاسپورتت را به ما برسانی، ما کارهای ثبت نام را انجام میدهیم و ساعت هفت بعدازظهر ویزای شما آماده است. حرفش را قطع میکنم و میگویم ببخشید چقدر باید پرداخت کنیم. مرد بدون هیچ مکثی میگوید: «۵۹۰ هزار تومان، ۴۱ دلار، به نرخ آزاد حساب میشود.»
زن میانسالی که تا آن لحظه مشغول صحبت کردن با تلفن همراهش بود گوشیاش را داخل کیفش میگذارد و میگوید: «مگر نگفته بودند نرخ آزاد ۳۵۰ هزار تومان است حالا چطور درعرض چند روز ۵۹۰ هزار تومان شد.» حرف پیرزن که تمام شد یکی از کارمندان دفتر با حالتی خشن گفت:" خانم اگر ویزای ارزان میخواهید بروید همین کافی نت سرکوچه کارتان را انجام میدهد و یک هفته دیگر ویزایتان را بگیرید."
پیرزن غرغرکنان از در خارج میشود و از پلهها پایین میرود، جواب همه سوالهایم را گرفته بودم. من هم به همراه چند نفر دیگر از دفتربیرون میآییم. مرد میانسالی که کنار دستم ایستاده می گوید:" مگر قرار نبود برای زائران آقا امام حسین (ع) و مراسم اربعین کار سخت نباشد، اینها که بازار Store سیاه درست کردند. اما فدای سرت به عشق امام حسین (ع) این پولها که میدهیم برای زندگی مان خیر میشود، سه سال است که رفته ام و امسال میشود چهارمین بار. بار اول که بروی آنقدر عاشق میشوی که دیگر نمیتوانی دیگر نروی."
ویزای یک روزه ۶۴۰ هزارتومان تضمینی
درحالی که در فکر فرو رفتهام قدم زنان خودم را به خیابان اصلی میرسانم. (ویزا یک روزه تا سه روزه، ویزای اربعین) سرم را که برمی گردانم در مقابلم پسرجوان خوش تیپی را میبینم که کلی برگه در دست دارد. اما مثل کارت پخش کنهای دیگر نیست و برگههایی که در دست دارد را فقط به برخی از آدمها میدهد. نزدیکتر میروم و میگویم یک برگه به من میدهی. میگوید: «میخواهی بروی عراق؟ بیا این برگه را بگیر، آنطرف خیابان داخل پاساژ هستیم. ویزا با ثبت نام در سایت سماح سه روزه ۲۵۵ تومان و اگر آزاد بخواهید همین امروز ساعت هفت بعدازظهر ویزایت آماده است ۶۴۰ هزار تومان.» میگویم مطمئنه؟ میگوید "خاطرت جمع! صاحب دفتر آدم درست و حسابی هست. رابطههای خوبی هم دارد."
چند نفری دورمان جمع شدهاند، تصمیم میگیرم سری به این دفتر بزنم، قرار شد چند نفر دیگر هم همراهم بیایند. بلند بلند گفتم بریم اینجا هم سری بزنیم، چیزی که از دست نمیدهیم. در همین لحظه بود که دست یک نفر را روی شانه ام احساس کردم. مردی حدودا ۵۰ ساله، موهای کم پشت دارد و لباس سیاهی به تن داشت. گفت: «آقا من همین دفتر رفتم و کارهای ثبت نامم را انجام دادم. خیلی خوب بود.۲۵۵ هزار تومان دادم. فقط باید پاسپورت داشته باشی و کارت بانکیات رمز دوم داشته باشد و رمزت را به آنها بدهی.»
با تعجب نگاهی به مرد انداختم و پرسیدم، رمز دوم کارت بانکی را از شما گرفتند. با قاطعیت گفت: بله! باز پرسیدم :"یعنی رمز دوم کارت خودتان را به آنها دادید." باز هم با قاطعیت پاسخ داد. بله. این بار گفتم :"رمز کارت بانکی شخصی است و دلیلی ندارد این رمز را به کسی بدهید." مرد که حالا از قاطعیت اولش کمی کاسته شده بود گفت: «گفتند که باید رمز دوم را بدهید، اصلا خودم وارد سیستم آنها کردم و گفتند برو چند روز دیگر یعنی پنج شنبه بیا ویزایت را بگیر».
با شنیدن این حرفها مصممتر شدم تا به سراغ این دفتر بروم. آنطرف خیابان بود، در کنار مجتمع تجاری. از همان ابتدای ورودی تا راه پلهها مملو از آدمهایی بود که تمام هم و غمشان گرفتن ویزا بود. پلهها را که بالا رفتم جمعیت بیشتری را دیدم که ایستادهاند. از لابه لای جمعیت راهم را بازکردم و در پاسخ به غرزدن افرادی که در صف ایستاده بودند گفتم :"فقط یک سوال دارم." مردجوانی مقابل در ورودی ایستاده بود. به او گفتم چه مدارکی باید همراهم باشد تا ویزا بگیرم. سرش را بالا آورد و گفت:" ۲۵۵ هزارتومان پول و رمز دوم کارت." گفتم :"رمز دوم کارت برای چی. مگر دستگاه کارتخوان ندارید. احتیاجی به رمز دوم نیست." مرد لحنش را تغییر داد و گفت: "برای انجام کار و ثبت نام، باید رمز دوم شما را داشته باشیم. "باز هم سؤالم بی پاسخ ماند. پسر جوانی که پشت سرم ایستاده بود گفت: "بی خیال، من برای سه نفر از خانواده ام ثبت نام کردند. مگر میخواهند با این رمز دوم چه کار کنند؟"
سرم را پایین انداختم و بیرون آمدم. مرد میانسالی که همراهم آمده بود گفت:" آقا اینجا مطمئن بود؟ اگر مطمئن نیست بروم پولم را پس بگیرم. " هیچ پاسخی برایش نداشتم، فقط یک چیز گفتم: "برادر شما قبل از انجام هرکاری لطفا به اولین دستگاه عابربانک برو و خیلی سریع رمز دوم کارتت را تغییر بده. ان شاءالله سفر خوبی داشتی باشی و برای من هم دعا کن."
گزارش ازجعفر پاکزاد
ارسال نظر