خانمی 32 ساله هستم و در زندگی مشترك از اين مساله رنج میبرم؛ همسرم به حرفها و خواستههای من اهميتی نمیدهد و رگههايی از بدبينی و شك در رفتارهايش ديده میشود. لطفا مرا راهنمايی كنيد كه در مقابل او چطور رفتار و برخورد كنم.
2 ماه است احساس میكنم افسردگی گرفتهام و اضطراب شديدی را تحمل میكنم، در ضمن با اينكه 17 ساله هستم، عصبی شدهام و علت اين اتفاقات را نمیدانم. لطفا راهنمايیام كنيد.
پسری 22 ساله هستم كه از دختر يكی از اقوام خوشم میآيد و علاقه به ازدواج به او دارم، اما مادرم مخالف است و میگويد با دخترخالهام بايد ازدواج كنم. در حالی كه او از من 10 سال كوچكتر است و من تمايلی به اين ازدواج ندارم، زيرا دخترخالهام كمسن است. لطفا راهنمايیام كنيد.
دختری 20 ساله دارم كه روحيهاش بسيار حساس است و من و مادرش نمیتوانيم به او حرفی بزنيم، چون به او برمیخورد و خيلی زود ناراحت میشود و رنجيدهخاطر شدنش باعث شده حرفی به او نزنيم. از سوی ديگر هم نگران آيندهاش هستيم. لطفا راهنماییام کنید.
دخترم اعتقاد به ازدواج سنتی دارد و با مردها معاشرت نمیکند. ۳۶ سالش است چه کنم؟