دلم خيلي گرفته. کنار نامزدم هستم اما حس ميکنم تنها هستم. خيلي بينمان فاصله افتاده است. نميدانم او چرا چندان به من احترام نميگذارد و زياد در حق من محبت نميکند. لطفا من را راهنمايي کنيد.
خانواده شوهرم از هر لحاظ با خانواده من تفاوت دارد. اين تفاوتها موقعي که همديگر را ميبينند بيشتر ميشود و موجب اختلاف من و شوهرم ميشود. مادر شوهرم من را در حد خودشان نميبيند و دائما ايراد ميگيرد، نميدانم با اين وضعيت چگونه زندگيمان را شروع کنيم. آيا اين اختلافات به زندگي ما لطمه ميزند؟
پسري هستم 17 ساله که ميخواهم داماد شوم. به دختري علاقهمند شدهام اما خانوادهام مخالفت ميکنند و ميگويند هنوز براي ازدواج زود است اما من او را دوست دارم. لطفا راهنماييام کنيد.
دختري هستم 22 ساله که چند وقت است ازدواج کردهام ولي نامزدم به هر دري ميزند نميتواند پول عروسي را درست کند و هيچکسي هم نيست که به او کمک کند. از طرفي من هم از طرف خانوادهام تحت فشار قرار گرفتهام تا سريعتر زندگي مشترکمان را شروع کنيم، لطفا راهنماييام کنيد.
من ته بدبختي دنيا هستم. فقط 21 سال دارم اما اندازه يک زن 50 ساله سختي کشيدهام. 6 ماه است که عقد کردهام. عاشق شوهرم هستم اما الان از زندگي بهخاطر دخالتهاي مادر شوهرم سير شدهام. احساس ميکنم اين دخالتها زندگيام را تباه ميکند. لطفا راهنماييام کنيد.