من ته بدبختي دنيا هستم. فقط 21 سال دارم اما اندازه يک زن 50 ساله سختي کشيدهام. 6 ماه است که عقد کردهام. عاشق شوهرم هستم اما الان از زندگي بهخاطر دخالتهاي مادر شوهرم سير شدهام. احساس ميکنم اين دخالتها زندگيام را تباه ميکند. لطفا راهنماييام کنيد.
روابط بين عروس و داماد با خانواده همسر از ديرباز در فرهنگ ايراني و حتي در فرهنگهاي ديگر مسالهاي قابل اهميت بوده است. زن و مرد حتي با بيشترين تناسب پس از ازدواج با اختلاف نظرات و سلايق مختلفي روبهرو ميشوند. هر چه هم که ارزشها و رسوم و خانواده مشابه هم باشند، زندگي در زير يک سقف آنها را با ريزهکاريها و موضوعهاي ريز و درشت فراواني روبهرو ميکند که اگر توان سازگاري و اغماض و گذشت در طرفين وجود نداشته باشد هر يک از اين مسائل به غوغا و جنجالي پايانناپذير مبدل خواهد شد. يکي از اين مسائل پراهميت و فراگير رابطه با خانواده همسر است. مسلما پدران و مادران نميتوانند انتظار داشته باشند که رفتار عروس و يا داماد آنها مطابق با خواستها و اميالشان باشد. دختر و پسري که در اوج جواني و شايد با تجاربي نه به اندازه والدين وارد زندگي جديد و شرايط متنوعي نسبت به دوران قبل شدهاند آرزوهاي فراواني را دنبال ميکنند و دنيايي شيرين را در نظر خود تجسم ميکنند. بايد بدانيد در مقابل اين مشکلات چه رفتارهايي را از خود بروز دهيد تا حريم احترام و صميمت بين شما نشکند و در عين حال مرز زندگي مشترکتان را مشخص کنيد. سعي کنيد اين اصطکاکها را به حداقل برسانيد زيرا ممکن است دعوا و اختلاف شما زندگي مشترکتان را تحت تاثير قرار بدهد. بايد ياد بگيريد به جاي اينکه از مادرشوهرتان به همسرتان گله و شکايت کنيد به شکلي صحيح ابراز وجود کرده و با او صحبت کنيد و از انتظارات و خواستههايشان باخبر شويد.
حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:
ارسال نظر