اولین عکس از پدر جنایتکار در مشهد / کشف جسد دختر و پسر خردسال + عکس

به گزارش رکنا، مرد ۳۲ ساله‌ای که دو فرزند خردسالش را به طرز دلخراشی در مشهد به قتل رسانده و اجساد آنان را دفن کرده بود، پس از گذشت دو سال از این جنایت تکاندهنده، لب به اعتراف گشود و راز قتل فجیع فرزندانش را فاش کرد.

عصر روز گذشته، اجساد دفن شده دو کودک خردسال در بیابان‌های بولوار طبرسی ۷۶ مشهد در حالی کشف شد که عامل این جنایت هولناک،  پدر مقتولان بود.

مرد 32 ساله ای که دو فرزند خردسالش را به طرز دلخراشی در مشهد به قتل رسانده و اجساد آنان را دفن کرده بود، پس از گذشت دو سال از این جنایت تکان دهنده، لب به اعتراف گشود.

کشف جسد دختر و پسر مرد سنگدل

عصر روز گذشته، اجساد دفن شده دو کودک خردسال در بیابان های بولوار طبرسی 76 مشهد کشف شد.

 این مرد 32 ساله که جابر نام دارد به دنبال اختلافات خانوادگی با همسرش دستگیر شد و محل دفن اجساد را در حضور قاضی ویژه قتل عمد به کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی نشان داد.

قتل مشهد بلوار طبرسی

جزئیات کشف جسد 2 کودک خردسال در بلوار طبرسی مشهد

 نیروهای شهرداری و آتش نشانی وارد عمل شدند و به گودبرداری در منطقه گسترده ای از محل مذکور پرداختند چرا که بعد از گذشت حدود 2 سال از این جنایت تکان دهنده، متهم به قتل محل دقیق دفن اجساد را به خاطر تغییر و تحولات منطقه به یاد نداشت.

پس از ساعتی جست وجو و کندوکاو بقایای اجساد قربانیان این جنایت که دختری 7 ساله به نام فاطمه و پسر 4 ساله ای به نام امیرحسین بود از لابه لای خاک های سرد بیابان بیرون کشیده شد.

متهم 32 ساله گفت: من و همسرم زندگی مشترکمان را در شهرستان لنگرود آغاز کردیم اما مدتی بعد اختلافات خانوادگی ما آغاز شد به طوری که هیچ تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداشتیم تا این که بالاخره من نتوانستم این شرایط را تحمل کنم و در سال 95 با رها کردن همسر و دو فرزندم به مشهد آمدم ولی همسرم به طور غیابی حکم طلاق گرفت.

اعتراف به قتل فرزندان در مشهد

 سال 97 بود که با من تماس گرفت و گفت قصد ازدواج با مرد دیگری را دارد و سپس از من خواست فرزندانم را از او تحویل بگیرم. من هم به لنگرود رفتم و فرزندانم را با خودم به مشهد آوردم اما در این جا هیچ جا و مکانی برای زندگی نداشتم مدتی را در مسافرخانه ها و اماکن تفریحی و زیارتی سرگردان بودم و نمی توانستم از دو کودک خردسالم نگهداری کنم چرا که آن زمان پسرم 5 یا 6 ماه بیشتر نداشت و دخترم نیز کودکی خردسال بود که  خودش را کثیف می کرد و با لحن زشتی با من حرف می زد.

با هر بدبختی بود مدتی آن ها را تحمل کردم اما وقتی علت رفتارها و گفتار ناشایست را از دخترم پرسیدم به من گفت که مادرم از من خواسته است تا تو را اذیت کنم! این بود که مدام فرزندانم گریه می کردند و مرا در تنگناهای رفتاری قرار می دادند.

او در پایان گفت: با کمک دوستم دخترم را در بیابان با حضور پسرم دفن کردیم. پسرم مدام می گفت تو خواهرم را دفن کردی و من هم در حال عصبانیت به او حمله کردم و با لگد به شکمش زدم. این حرکت من باعث شد سرش به سنگ قرنیز بخورد.

بعد از حدود 2 یا 3 هفته که هر روز پسرم دچار تشنج می شد  یا می گفت سرم درد می کند، بالاخره فوت کرد و من باز هم با همان شیوه قبلی و با کمک دوستم، جسد او را نیز در کنار خواهرش دفن کردم تا این که با پیگیری های پلیس دستگیر شدم.