داماد 27 ساله خوشگذرانی می خواهد اما عروس 35 ساله اش زندگی / دادگاه خانواده

دلم می‌خواهد با دوستانم به گردش و سفر بروم اما او می‌خواهد مرا در خانه نگه دارد و با زندگی ملال‌آور بسازم. اما نمی‌دانم با چه دلخوشی به این زندگی کسالت ‌بار ادامه بدهم. در این 5 سال هم اگر تن به تحمل و بردباری داده‌ام به خاطر وجود دو دخترمان بود اما حالا دیگر نمی توانم و احساس پیری می‌کنم...

این قسمتی از گله و شکایت حمید، جوانی 27 ساله است که برای قاضی بازگو می‌کرد و همسرش بهاره که تا این لحظه ساکت نشسته بود با تأسف سری تکان داد و رو به حمید گفت: هنوز به یاد دارم روزهایی را که برای دیدن کارهای صنایع دستی‌ام به گالری می‌آمدی و چه ایده و نگرشی داشتی، هر روز برایم دسته گل می‌آوردی و از هنرهایم تعریف می‌کردی تا اینکه با چاپلوسی فریبم دادی.

وقتی از من خواستگاری کردی چقدر با خانواده‌ام صحبت کردم و دلیل آوردم که تو با بقیه خواستگارها فرق داری و به آنها اطمینان دادم که با هم خوشبخت می‌شویم ولی اشتباه کرده‌ام. در تمام این مدت من با وجود دو دخترمان سعی کردم هیچ چیزی در زندگی برایت کم نگذارم و با اینکه عاشق کارم بودم ولی به‌خاطر حفظ آرامش در زندگی‌مان دیگر انجامش ندادم ولی تو در ازای کارهای من چه می‌کنی؟ هر هفته با دوستانت برنامه تفریح می‌گذاری و بی‌توجه به من و خستگی‌هایم رهایم می‌کنی و می‌روی، وقتی هم گله می‌کنم و می‌گویم که بچه‌ها را پیش مادرت بگذاریم تا من هم هوایی بخورم مخالفت می‌کنی. فکر می‌کنی تحمل این شرایط برای من آسان است؟

مرد جوان که به عنوان مشاور در یک شرکت بیمه کار می‌کند با بی‌تفاوتی به صحبت‌های همسرش رو به قاضی کرد و گفت: جناب قاضی من برای تأمین مخارج خانواده‌ام چند شیفت کار می‌کنم در حالی که پسرهای همسن من هنوز ازدواج هم نکرده‌اند اما من به جای خوشگذرانی باید به زن و بچه‌هایم برسم. من هم بریده‌ام و می‌خواهم از جوانی‌ام لذت ببرم.

با هم توافق کرده بودیم که از هم جدا شویم و حاضر شدم خرج دختران‌مان را بدهم چون نمی‌توانم به این زندگی کسالت‌بار و یکنواخت، ادامه بدهم. هر روز ما جنگ و دعوا و درگیری داریم، ادامه این زندگی نه به نفع ما و نه به سود دختران‌مان است .

زن که بی‌صدا اشک می‌ریخت از قاضی خواست تا راهی پیش پای‌شان بگذارد و گفت: به ‌قدری به من فشار آورده که مجبور شده‌ام قبول کنم از هم جدا شویم ولی با چه رویی پیش خانواده‌ام برگردم.

من مستأصل مانده‌ام که چه کنم. از طرفی نمی‌خواهم بیش از این خودم را به شوهرم تحمیل کنم. حمید می‌خواهد خودش با مد روز پیش رود و مرکز توجه باشد اما وقتی من هم سهمی از آرامش و تفریح می‌خواهم همه چیز برایم ممنوع می‌شود و حتی راضی به رفتن پیش مشاور نیست تا راهی برایمان باز شود. به قدری غرق در دنیای دوستان و تفریحاتشان شده که حاضر نیست سهمی از توجه و محبت را به من و بچه‌هایمان بدهد .

قاضی با شنیدن اظهارات این زوج آنها را به سازش دعوت کرد و فرصتی دوباره داد که شاید دست از لجاجت بردارند.

وبگردی