عروس15 ساله مشهدی در پاتوق مردان غریبه چه می کرد؟

دختر مشهدی وقتی خانه شان پاتوق مردان غریبه شد تازه پی برد که ازدواج با پسری که در خیابان با او آشنا شده بود اشتباه بوده و مقصر خودش است.

به گزارش رکنا، روزی هزار بار آرزوی مرگ می کنم و از این زندگی نکبت بار خسته شده ام اما واقعیت این است که مقصر خودم هستم چون با لج و لجبازی و دل باختن به وعده های پوچ و فریبنده یک جوان کوچه و خیابانی، این گونه سرنوشت تلخی را برای خودم رقم زدم.

دختر جوان که به سبب مصرف مواد مخدر کاملا افتاده و فرسوده تر از سن و سال کنونی اش نشان می داد اوضاع و احوال زندگی خود را این گونه به کارشناس مشاوره پلیس جیرفت شرح داد و گفت ۱۵ ساله که بودم یکی از پسرهای محله پدری ام به نام محسن که گاه و بیگاه سر راه هم قرار می گرفتیم با ظاهرسازی های فریبنده و حرف های قشنگی که از آینده و خوشبختی می زد به دور از نگاه و نظارت والدین به من ابراز علاقه کرد و خیلی زود عقل و هوشم را دزدید تا جایی که برای رسیدن به او در مقابل خانواده ام ایستادم و بعدها که جواب منفی به محسن دادند آن ها را تهدید کردم که اگر راضی نشوند بلایی سر خودم خواهم آورد و این گونه بود که در نهایت خانواده ام با این ازدواج موافقت کردند و ما با هم نامزد شدیم و قرار گذاشتیم بعد از این که محسن به سربازی رفت و پس از پیدا کردن کار و شغل مناسب، مستقل شویم اما بنا به دلایلی ما به اجبار در شرایط بسیار سختی زندگی مشترک خود را زیر یک سقف آغاز کردیم و از همان اول در وضعیتی که هیچ کدام آمادگی زندگی مشترک را نداشتیم مشکلات ریز و درشت هم نمایان شدند.

سرنوشت تلخ دختر 15 ساله مشهدی

همسرم بعد از ازدواج به دلیل حمایت های نابه جای والدینش نه تنها تن به سربازی نداد بلکه به سراغ کار و شغل هم نرفت و رخوت و بی خیالی را در پیش گرفت و کم کم پای دوستان ناباب هم به زندگی اش باز شد و خیلی زود به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرد.

من هم که شاید خیلی دیر در زمینه اعتیاد او وارد عمل شده بودم با درخواست از والدین و دیگر آشنایان تلاش کردیم او را از این باتلاق بدبختی نجات دهیم ولی می توان گفت دیگر خیلی دیر شده بود و تلاش های ما هیچ گونه تأثیری نداشت و او به مصرف مواد مخدر صنعتی از نوع شیشه هم وابستگی شدیدی پیدا کرده بود به نحوی که در زمان مصرف و پس از آن، جرئت حضور در اتاقش را هم نداشتیم و امکان داشت در حال و هوای توهمات مصرف آن ماده لعنتی به شدت به ما آسیب برساند.

چندی نگذشت پدر همسرم که از کارهای محسن به شدت غصه می خورد از دنیا رفت و پس از این ما دیگر حامی مالی هم نداشتیم و از آن به بعد خانه ما به پاتوق دوستان ناباب همسرم تبدیل شد و بدبختانه محسن به دلیل مشکلات اقتصادی مرا نیز به دام مواد مخدر انداخت با افسوس باید بگویم اعتیاد لعنتی همه چیز را برایم عادی کرد و هم اکنون که با این شرایط سخت و با بدبختی روزافزون خود و همسرم دست و پنجه نرم می کنم از خودم بدم می آید؛ روزی هزار بار آرزوی مرگ می کنم و از این زندگی نکبت بار خسته شده ام اما واقعیت این است که مقصر خودم هستم چون با لج و لجبازی و دل باختن به وعده های پوچ و فریبنده یک جوان کوچه و خیابانی، این گونه سرنوشت تلخی را برای خودم رقم زدم و امیدوارم هیچ کس به هیچ شکل دیگری به سرنوشت من دچار نشود .. آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.

وبگردی