پارسا را دیده اید ؟ / جایزه 5 میلیاردی / پارسا در امامزاده هاشم ناپدید شد + فیلم و عکس
حجم ویدیو: 54.40M | مدت زمان ویدیو: 00:06:42

به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا، خانه پارسا سه سال است که از صدای خنده و شیطنت او خالی است.

از روزی که پدر و مادرش بدون او از سفر شمال برگشتند،در و دیوار خانه در انتظار پیدا کردن خبری از کودک هشت ساله شان،در دلواپسی و ماتم فرو رفت.

حالا سه سال است که لحظه ها،موذیانه برای خانواده پارسا کشدارند.

مادر پارسا لباس های او را اتو کشیده و مرتب در کمدش گذاشته است. کفش هایش را دم در خانه جفت کرده و با هر اول مهری که می آید و می رود، کتاب و دفتر پسرکش را آماده می کند.

خانه از اشیائی که بوی پارسا را دارند پر و خالی می شود اما از خود پسرک خبری نیست که نیست.

روزی که پارسا ناپدید شد

یازدهم تیر ماه سال 96،خانواده پارسا در راه برگشت از سفر به محمودآباد، میان راه برای استراحت و صرف ناهار در محلی خوش آب و هوا نزدیک یک رودخانه توقف کردند.

پدر پارسا در گفتگوی اختصاصی با رکنا در مورد روز ناپدید شدن فرزندش اینطور توضیح داد:«سال 96 طبق عادت هر ساله برای سفر به شمال رفته بودیم. آن زمان کرونا نبود و سفر رفتن آزاد بود. در برگشت از محمودآباد در جاده هراز، نرسیده به امامزاده هاشم نبش تونل وانا در یک تفریحگاه به نام نقش شاه توقف کردیم.

آن روز ناهارمان دیر شده بود.ساعت نزدیک چهار بود و برای مهیا کردن وسایل ناهار به سرعت دست به کار شدیم. هستی و پارسا فرزندان من به همراه دو فرزند سه ساله خواهرم کنار من بودند و بقیه همسفران برای جمع آوری چوب راهی شدند. در اطراف ما هم جمعیت نسبتا زیادی بودند.»

پدر پارسا در ادامه در مورد آخرین صحنه ای که از فرزند خود دید می گوید: «همانطور که مشغول مهیا کردن وسایل ناهار بودم، پارسا را دیدم که کنار بوته های تمشک یک تکه چوب دستش بود و داشت بازی می کرد. من سرم را پایین انداختم و کمی وسایل درست کردن آتش را جابجا کردم. همین که سرم را بالا گرفتم دیدم که چوب روی زمین افتاده و پارسا نیست.»

فریاد برای پیدا کردن پارسا برخاست

پدر پارسا به محض اینکه دید پسرش جلوی چشمش نیست،برای پیدا کردن او بی هدف به اطراف می دوید و با صدای فریادهای او توجه اطرافیان جلب شد.

او می گوید:»یک خانواده که در نزدیکی ما بودند می گفتند اصلا پارسا را ندیده اند.گفتم پسربچه ای اینجا با شلوارک سبز و دم پایی آب داشت بازی می کرد.اما آنها می گفتند بچه ای ندیده اند. فکر می کردم نکند حیوانی دیده و توجهش جلب شده و به جاده بین جنگلی رفته است. در مسیری که مشرف به کنار رودخانه است می دویدم و پارسا را صدا می کردم. نمی دانم چرا احساس می کردم پارسا دارد از من دور می شود. با پای برهنه می دویدم و حتی دو انگشت پایم شکست.همه پارسا را صدا می زدند. چند نفر به هلال احمر و اورژانس زنگ زدند اما عده ای هم از آن محل رفتند چون در میان اضطراب و گریه های ما روزشان خراب شده بود. وقتی جمعیت کم شد، من لنگه دم پایی پسرم را پیدا کردم.اما عده ای می گفتند دم پایی اینجا بوده و شما ندیده بودید.»

پارسا در رودخانه افتاد؟

هر لحظه که می گذشت فرضیه ناپدید شدن پارسا بیشتر و امید برای پیدا کردن ردی از او کمرنگ تر می شد.

ماموران هلال احمر می گفتند احتمال زیاد پارسا وارد رودخانه شده و شدت جریان آب او را با خود برده است. اما پدر پارسا این فرضیه را باور ندارد: «به امدادگران هلال احمر می گفتم فرزندان سه ساله خواهر من در کنار رودخانه داشتند بازی می کردند.اگر پارسا وارد آب می شد، آنها هم به داخل آب می رفتند.»

پدر پارسا نزدیک دو ماه در آن منطقه ماند و تمام روستاهای اطراف و بستر رودخانه را می گشت.در عین حال تلاش امدادگران هلال احمر و ماموران پلیس برای یافتن ردی از پارسا ادامه داشت اما خبری از پارسا نبود که نبود:«تمام مناطق کوهستانی را می گشتیم. غواص آوردیم و کف رودخانه را گشتند و با کمک سگ های زنده یاب،تمام منطقه را گشتیم. سگ تا محلی که پارسا ایستاده بود می رفت و برمی گشت و کنار رودخانه نمی رفت.انگار پارسا در همان نقطه یکدفعه غیب شده بود.»

پرونده پارسا باز به جریان افتاد

رسیدگی به پرونده مفقود شدن پارسا در دستور کار پلیس آگاهی آمل قرار گرفت. پدر پارسا می گوید:«دو هفته قبل برای چندمین بار می خواستند پرونده را مختومه کنند اما با پیگیری و اصرار ما و به دستور یک بازپرس در دادسرا بار دیگر رسیدگی به پرونده به جریان افتاده است تا سرنوشت فرزندمان مشخص شود.»

خانواده پارسا در این سه سال چه کردند؟

سه سال چشم انتظاری،روزهای خانواده پارسا را از دلواپسی انباشته کرده است.

هنوز هم وقتی زنگ کوتاه هشدار پیامک گوشی پدر و مادر پارسا به گوش می خورد، با شتاب گوشی را برمی دارند به امید اینکه کسی از پارسا خبری بدهد.

آنها هر اقدامی برای پیدا فرزندشان کرده اند. از تعیین مژدگانی پانصد میلیون تومانی گرفته تا نذر و دعا و حتی مراجعه به فالگیر و دعا نویس.

پدر پارسا در مورد حال و هوای این روزهایشان می گوید:«هنوز هم که هنوز است هر روز غروب عکس پسرم را به در و دیوار می چسبانم. می دانم که حتما تا به حال چهره او خیلی تغییر کرده است اما هر کاری حتی اگر روزنه امیدی در آن باشد انجام می دهم.

همسرم هنوز از دوستان پارسا پیگیر وضعیت درس آنهاست. می ترسد پارسا برگردد و از درس هایش عقب افتاده باشد.

یک بار همسایه مان مهمان داشت و در راهرو مهمان فرزندش را صدا زد و گفت پارسا مراقب باش زمین نخوری.

همسرم من سراسیمه سمت در رفت و با چارچوب برخورد کرد و بیهوش شد.

آن شب در خیابان راه می رفتم و فریاد می زدم.با خدا حرف می زدم و می گفتم چرا ما را اینطور امتحان می کنی؟چرا نام بچه هم باید هم نام بچه گمشده ما باشد؟»

از آدم ربا شکایت نمی کنم

پدر پارسا می گوید:«اگر کسی فرزندم را ربوده باشد و او را برگرداند از او شکایت نمی کنم. فرزندم را جای مطمئنی بیاورد و از او خبری به ما بدهد. زندگی ما نابود شده است.»

خانواده پارسا با مشکلات زیادی روبرو هستند و تحت فشار روحی هستند. آنها حتی اگر برای خرید به نانوایی هم می روند مورد قضاوت قرار می گیرند که در نبود پسرشان چطور به زندگی طبیعی ادامه می دهند.با اینکه حال و روز این خانواده بعد از برگشت از محمودآباد هرگز طبیعی نشده است.آنها حاضرند سال های سال دنبال فرزندشان بگردند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی