قتل زن آرایشگر برای پایان رفت و آمد پنهانی / گفتگو با مسعود 53 ساله + عکس

به گزارش رکنا ، مسعود 53 ساله متاهل است و دو پسر دارد. راننده مسافربر بود و تا پنجم ابتدایی بیشتر درس نخوانده است. گمان نمی‌کرد که آشنایی‌اش با زن آرایشگر روند زندگی‌اش را تغییر دهد. او اکنون به اتهام قتل عمد در زندان به سر می‌برد و 8 سال زیر تیغ قرار دارد. او حالا در برزخ میان بخشش و اعدام مانده و نمی‌داند چه سرنوشتی برایش رقم خورده است. مرد اعدامی از زندان رجایی‌شهر کرج به واحد اجرای احکام دادسرای جنایی تهران آمده تا شاید در جلسات صلح و سازش بتواند رضایت خانواده مقتول را بگیرد و از کابوس مرگ نجات یابد.

زمستان سال 90 بود که فردی با صدای لرزان با پلیس 110 تماس گرفت و در حالی که بریده بریده حرف می‌زد اعلام کرد زنی که همسایه‌شان بود به قتل رسیده و جسد او در خانه افتاده است. همین تماس کافی بود تا ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران را به خانه‌ای در یکی از محله‌های تهران بکشاند. زمانی که ماموران در محل حاضر شدند در خانه باز بود. متکایی در چند قدمی جسد افتاده بود و خانه کمی به‌هم ریخته بود و کارشناسان تیم پزشکی قانونی حاضر در محل اعلام کردند که این زن بر اثر خفگی به قتل رسیده است. وسایل خانه او سرقت نشده و آثاری از تخریب هم روی در خانه نبود احتمال این که قاتل با او آشنایی داشته و به‌راحتی وارد شده و وی را به قتل رسانده باشد قوت گرفت. بعد از کشف این جسد بود که خانواده مقتول از طریق همسایه‌ها متوجه قتل وی شدند.

در جریان تحقیقات بعدی ماموران به سرنخ‌هایی دست یافتندکه نشان می‌داد مقتول ارتباط دوستانه‌ای با یک مرد داشته و او به خانه‌اش در رفت و آمد بوده است. این مرد به عنوان تنها مظنون در جنایت بازداشت شد. او در جریان تحقیقات اولیه منکر قتل زن آرایشگر شد، اما در تحقیقات بعدی قتل را پذیرفت، اما اظهارات عجیبی را مطرح کرد و گفت: من به‌واسطه این که وسایلی که زن آرایشگر می‌خرید را به خانه و محل کارش می‌بردم با او آشنا شده و به خانه‌اش در رفت و آمد بودم. آن روز که به خانه‌اش رفتم با هم مشروب خوردیم. حال او خوب نبود و مدام از نا‌امیدی زندگی حرف می‌زد و می‌گفت دوست ندارد در این زندگی بماند. حتی خودش از من خواست که او را بکشم تا از این زندگی و ناامیدی در آن خلاص شود. طبق آخرین خواسته او در زندگی‌اش عمل کردم، ابتدا متکا را برداشتم و روی صورتش گذاشتم تا خفه شود که نشد. بعد با دستانم خفه‌اش کردم.

متهم در ادامه تحقیقات، انگیزه‌اش از قتل را پایان دادن به دوستی‌شان اعلام کرد.

با اعتراف این راننده، او صحنه جنایت را بازسازی کرد و روانه زندان شد. زمانی که در دادگاه محاکمه شد با توجه به خواست اولیای دم که قصاص می‌خواستند برای این مرد حکم قصاص صادر شد و از سوی قضات دیوان عالی کشور مهر تایید خورد. از آن زمان حالا هشت سال می‌گذرد و مرد اعدامی فراز و نشیب‌های زیادی را در زندان رجایی‌شهر کرج از سر گذرانده است. حالا او در میان برزخ بخشش و قصاص مانده و نمی‌داند چه سرنوشتی در انتظارش است.

از من جدا نشد، او را کشتم!

مسعود در حالی که پابند آهنی به پایش زده شده بود و بخشی از دستبندش او را به سربازی وصل کرده بود، پشت در اتاق اجرای احکام دادسرای جنایی تهران نشسته بود به امید این‌که شاید در این جلسه که برای صلح و سازش می‌خواهد برگزار شود بتواند بعد از هشت سال رضایت خانواده مقتول را بگیرد. اشک در چشمانش حلقه زده بود و نمی‌دانست این بار آیا فرصت به او رو می‌کند تا بتواند رضایت خانواده مقتول را بگیرد یا نه.

چندسال است که زندانی‌؟

از هشت سال قبل درزندان رجایی‌شهر کرج هستم.

روزهای اول زندان چطور گذشت؟

برایم خیلی سخت بود. دور از محیط خانه و خانواده، در فضایی جدید که در آن با پنج نفر دیگر هم سلولی هستی؛ پنج نفری که خودشان دلی پر غصه دارند. تا دو سال ماندن در این فضا برایم سخت بود، اما بعد از آن عادت کردم. می‌دانستم باید با محیط زندان کنار بیایم.

چرا زن جوان را کشتی؟

به یاد آوردن ماجرای آن شب زمستانی برایم سخت است. اما فقط در همین حد بدانید که من با آن زن آرایشگر آشنا شده بودم و وسایلی که برای محل کارش می‌خرید را من که آن زمان مسافربر بودم برایش می‌بردم. همین باعث صمیمیت و آشنایی بیشترمان شده بود. او به من علاقه مند شده بود. اما من دو بچه داشتم و متاهل بودم. آن شب از اوخواستم که برای همیشه جدا شویم که نشد و آخرهم جانش را ازدست داد.

همسرت باخبر شد؟

از طریق ماموران با‌خبر شد. او وقتی فهمید من مرتکب قتل یک زن شدم خیلی ناراحت شد. گفتم شاید با اطلاع از ماجرا ترکم کند و طلاق بگیرد، اما پایم ماند. او حتی برای گرفتن رضایت برایم خیلی تلاش کرده که مدیونش هستم.

در زندان چه می‌کردی؟

زندانیانی که زیر تیغ هستند، اجازه ندارند درکارگاه کار کنند. در آشپزخانه فعالیت می‌کردم. در کنارش لباس و ظرف دیگر زندانیان را می‌شستم و گاهی از آنها پول‌می‌گرفتم.

هنوز خانواده‌ات به ملاقاتت می‌آیند؟

از وقتی حکم قصاص گرفتم، خواستم کمتر به دیدنم بیایند. در این سال‌ها من بزرگ شدن پسرانم را ندیدم. یکی از آنها سرباز شده و دیگری سال گذشته ازدواج کرد و من شب عروسی‌اش، کنارش نبودم.

حال و هوای شب عید در زندان چطور است؟

زمانی که زندانی نبودم هر سال سفره هفت‌سین را با همسرم تهیه می‌کردیم، اما سال‌های شب عید در زندان و میان زندانیان خیلی فرق می‌کند. ما در حسرت دیدن خانواده و بودن در کنار آنها هستیم. آرزوی هرکدام‌مان رفتن از این زندان است. زندانیانی که حبس‌های کوتاه یا بلند‌مدت دارند، می‌دانند که بالاخره آزاد می‌شوند و شب عید کنار خانواده‌های خود هستند، اما این آرزو برای ما سراب است. برای این‌که روحیه خودمان را حفظ کنیم در هر سلول سفره هفت‌سین درست می‌کنیم و بعد از تحویل سال منتظر روز ملاقات می‌مانیم تا حضوری عید را به همسر و فرزندانمان تبریک بگوییم.

شب اعدام را تجربه کردی‌؟

خودم نه اما هم‌بندی‌هایم تجربه کردند. هر وقت یکی از هم‌بندی‌ها را برای اجرای حکم می‌برند تا صبح برایش دعا می‌خوانیم که بتواند پای چوبه مهلت یا رضایت بگیرد. اگر صبح به سلول بازمی‌گشت و می‌گفت بخشیده شده شیرینی پخش می‌کردیم و جشن می‌گرفتیم. اما امان از روزی که هم‌سلولی می‌رفت و باز نمی‌گشت. برایش حلوا و خرما خیرات می‌کردیم تا شب اول قبر آرامی داشته باشد. یک‌بار یکی از دوستانم که به اتهام قتل برادرزنش به قصاص محکوم شده بود، حکمش اجرا شد. تا چند روز مرگش را باور نداشتم. این تلخ‌ترین اجرای حکم بود.

سرنوشت خودت چه می‌شود، قصاص یا بخشش؟

نمی‌دانم. خانواده‌ام، همسرم، اقوام و همسایه‌ها خیلی با خانواده مقتول حرف زدند. آنها ابتدا قبول کردند دیه بگیرند، اما پول دیه جور نشد و من مانده‌ام میان برزخ بخشش و قصاص.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی