اقدام وحشتناک مهدی 16 ساله وقتی با نامادری اش تنها شد / زیر طناب دار چه گذشت؟
حوادث رکنا: مهدی 16 ساله بود که محکوم به اعدام شد پس از گذراندن حبس پای چوبه دار بخشیده شد و اکنون از روزهای سخت زندان و زندگی جدیدش می گوید.
به گزارش رکنا، نجات یافت و فرصت دوبارهای برای زندگی به او داده شد. سالها انتظار کشید تا طعم آزادی را دوباره بچشد.
حالا چند سالی میشود که رویایش رنگ واقعیت گرفته است؛ درواقع جلب رضایت اولیای دم او را از زندان خلاص کرد.
داستان زندگی اعدامی میوهفروش
سن و سالی نداشت که به زندان افتاد؛ به جرم قتل نامادری. مهدی ١٦ ساله بود که همراه با برادر بزرگش به پاسگاه پلیس رفت و خودش را تحویل قانون داد. حسابی ترسیده بود، نمیدانست چه سرنوشتی در انتظارش است. با اینحال، چارهای جز تسلیمشدن نداشت، یعنی برادرانش او را قانع کردند تا خود را معرفی کند. دو راهی بدی بود. یک عمر دربهدری، فرار، خانه به دوشی با کوهی از عذاب یا پلیس، قانون، زندان و مجازات. مهدی راه دوم را انتخاب کرد؛ با اینکه میدانست شاید کارش به چوبه دار بکشد.
او درباره آن روزها میگوید: «اوایل مردادماه سال ٨٧ بود. به خانه پدرم رفتم. نامادریم مثل همیشه برخورد سردی با من داشت. او از اولش هم همینجور بود، اما نمیدانم چرا من آن روز از کوره در رفتم و با او دعوا کردم؛ با چوب ضربهای به سرش زدم و بعد هم از خانه فرار کردم.»
مهدی چند روز بعد از مرگ نامادریاش به پاسگاه پلیس رفت و خودش را معرفی کرد. در بازجویی اول هم همه ماجرا را تعریف کرد. بعد هم در دادسرا و دادگاه مجرم شناخته شد؛ اتهام قتل عمد برای مهدی و قصاصی که حق اولیای دم بود.
حکم او چندباری در دیوان عالی نقض شد. اما درنهایت رأی همان بود؛ قصاص و طناب دار. اما با طولانی شدن مراحل رسیدگی به پرونده، خانواده اولیای دم دیگر مثل روزهای اول دنبال قصاص نبودند. با تلاش جمعیت امام علی(ع) و جمعآوری ٧٠میلیون تومان از سوی خیرین این جمعیت درنهایت مهدی بخشیده شد.
او هشت سال از زندگیاش را در زندان سپری کرد. خودش میگوید روزی که از زندان آزاد شد، مات و مبهوت به خیابانها و ماشینها و آدمها نگاه میکرد. چهار روز از آزادیاش گذشته بود که بغضش ترکید و برای همه آن سالها گریه کرد: «پدرم بعد از مرگ نامادریام از دنیا رفت. همیشه خودم را مقصر میدانم.
تا چند ماه روی رفتن به مزار پدرم را نداشتم.» حالا چهار سال از آن روزها گذشته است و مهدی با برادرش شهرام زندگی میکند. از صبح تا غروب پشت وانتی که با وام خریدهاند، میوه میفروشد. «مهدی میوهفروش» را تقریبا همه اهالی خیابان جمهوری میشناسند. حتی پدر و اقوام نزدیک نامادریاش هم از او خرید میکنند: «وقتی برای اولینبار چشمم به آقای محمدی افتاد، او را نشناختم؛ او هم چیزی به من نگفت.
بعد شهرام به من گفت که به چه کسی میوه فروختهام؛ بعد از آن همیشه از دیدن او خجالت میکشم. حاضرم تا آخر عمر به او خدمت کنم؛ این را به خودش هم گفتهام، اما او با بزرگواری هزینه میوههایش را هم پرداخت میکند.»برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر